مقایسه میان یک پادشاه از سلسله هخامنشی با خاتم الانبیاء نه تنها درست نیست بلکه آسیب زا است و سود آن فقط به جیب تفرقه افکنان و دشمنان اسلام و ایران میرود.
شبهه
برخی چنین ادعا میکنند که پیامبر اسلام فردی بیسواد بوده است در حالی که حدود هزار سال پیش از آن، کوروش پادشاه هخامنشی منشور حقوق بشر را نوشته است.
پاسخ
در واقع با طرح این شبهه یک پادشاه با سوابق درخشان تاریخی را بر آخرین پیامبر الهی ترجیح دادهاند و ایشان و معجزهاش یعنی قرآن را زیر سوال بردهاند؛ یعنی میگویند با وجود تمدنهای پیشرفتهای که قبل از اسلام بوده است نیازی به پیامبر و قوانین اسلام نبوده است.
در ابتدا باید خاطر نشان کرد که هدف از طرح این نوع سوال چیست؟ و به سود چه کسانی خواهد بود؟
بر فرض بزرگی دو شخص برای ملتی و بدون مقایسه کردن و بررسی ابعاد شخصیتی و نوع جایگاه هرکدام که یکی پادشاه موروثی و دیگری فرستاده ای الهی است، چه منافاتی دارد که یک ایرانی همزمان افتخارت ملی و نیز اعتقادی خود را پاس بدارد هر چند که اگر هر دو در مسیر حق باشند همسو و حتی مکمل یکدیگر نیز میتوانند باشند.
پس معلوم میشود که در ورای این شبهات، حقایقی نهفته است که هدف آن تفرقه میان یک ملت است و آن ها را به دو قطبی سازی میان یا مسلمان باش یا ملی گرا سوق میدهد! در صورتی که فرامین اسلام همچون رعایت حق الناس، حق همسایه، عدالت اجتماعی و... انسان را به نوع دوستی تشویق میکند. ملت نیز مضامین اسلام که ادعای حفظ اخلاق، عدالت، رعایت انصاف و ... دارد را تحسین میکند و مشتاقانه در برابر فرامین آن تسلیم است.
اما پاسخ به سوال مطرح شده:
الف) قوانین اسلامی چه از نظر کمیت، چه از نظر کیفیت چنان گسترده است که سالها باید مطالعه کرد تا یک اسلام شناس شد و منشور کوروش در فرض صحت انتساب به وی تنها به تعدادی جملات مفید خلاصه میشود و پاسخگوی نیازهای متعدد جامعه کنونی نیست.
ب) قرآن در برخورد با سنتها و آئینهای گذشته، صواب و ناصواب را از هم جدا میکند؛ اعمال نادرست گذشتگان را برای عبرت آموزی بیان میکند که چگونه نافرمانی کردند و عذاب شدند[1] و هم چنین بیان میکند که چه کسانی در دنیا و آخرت رستگارند.[2]
از سویی سنتهای غلط را کنار میزند؛ مانند تقلید کورکورانه از آباء و اجداد که میفرماید: «چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد؛ مىگويند: نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافتهايم، پيروى مىكنيم. آيا هر چند پدرانشان چيزى را درک نمىكردهاند و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پيروى هستند؟].»[4]
این خود نشان از مهندسی فرهنگیِ دین دارد که این چنین میان دین و فرهنگ ارتباط برقرار میکند.
ج) علم منحصر در علومی که از طریق سواد آموزی اکتساب میشود، نمیباشد؛ مانند بسیاری از علوم و فنون حسی و تجربی و همچنین علوم وحیانی.
د) نوشتن و خواندن تنها دو ابزار آموختن و آموزش علم و سواد است و علوم مختلف را میتوان از راههای دیگری آموخت؛ هم چنان که یک پیامبر میتواند از طریق وحی به اوج آن برسد.
ه) به عقیده شیعیان، 14 معصوم همگی نور واحدند[5] و از پیامبر اکرم تا صاحب الزمان همگی دارای کمال هستند. با مرور تاریخ و بررسی زندگی علمی امام باقر و صادق (علیهماالسلام) متوجه میشویم که با وجود تمام موانع پیش روی ایشان، چنان علوم را میشکافند و گسترش میدهند که هزاران شاگرد از مکتب ایشان بهره میبرند؛ یکی از آنها ابوریحان بیرونی است؛ او خود به تنهایی پدر علم شیمی است.[6]
تذکر: پیامبر دارای تمام کمالات است که علم و سواد یکی از آنها است و اگرچه ایشان ملقب به «اُمّی» بودند؛ زیرا که هیچ کس ادعا نکرده است که در نزد استادی درس خوانده باشند اما به قطع و یقین سواد خواندن و نوشتن را داشتند و آوردن قرآن با این همه عظمت، نشانگر اتصال ایشان به معدن علم الهی و همچنین اثبات حقانیت خود و کتاب هدایت یعنی قرآن میباشد.
نتیجه:
بیان چنین مقایسههایی نه تنها درست نیست بلکه آسیب زا است و سود آن فقط به جیب تفرقه افکنان و دشمنان اسلام و این مرز و بوم میرود. هوشیاری و بصیرت یک شخص میتواند رهابخش او از این فتنه باشد.
پینوشت
1. سوره حشر، آیه 2، «... فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ؛ پس ای هوشیاران عالم پند و عبرت گیرید.».
2. سوره مومنون، آیه 1، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ بی تردید مؤمنان رستگار شدند.».
3. سوره بقره، آیه 170.
4. ویکی شیعه، حدیث نور واحد، https://b2n.ir/s20672.
5. ویکی پدیا، جابر بن حیان، https://b2n.ir/h76074.
درس نخواندن پیامبر در نزد استاد به معنای سواد نداشتن و عالم نبودن ایشان نیست. آوردن قرآن در این حال نشانگر اتصال ایشان به معدن علم الهی است که بدین وسیله حقانیت ختم رسل و کتابِ هدایت بخش ایشان یعنی قرآن، اثبات میشود.