بسیاری از زنان بعد از طلاق شانس زیادی برای ازدواج مجدد، آن هم به طور شایسته و دلخواه ندارند و از این نظر گرفتار خسران شدیدی میشوند. دیدگاهها و باورهای غلط جامعه باعث شده است تا فرصت زندگی دوباره و ازدواج مجدد، روزانه از بسیاری از بانوی مطلقه سلب شود.
طلاق، سکهای است که یک روی آن پایان و روی دیگر آن آغاز است. پایان یک زندگی مشترک تلخ و آغاز زندگی پس از جدایی با دهها مشکل کوچک و بزرگ. هر چند در طلاق، طرفین هر دو متضرر میشوند و یک زندگی نابود میشود اما در جامعه کنونی، به جهت تفکر و باورهای غلط و همچنین سختیهای پیشروی یک زن مطلقه، این زنان هستند که بیشترین ضرر را متحمّل میشوند. زیرا آنها در مقایسه با مردان، بسیار کم امکان ازدواج مجدد دارند و معمولاً از منابع مالی یا شغلی سودآور برخوردار نیستند. سختیهایی از این قبیل گاه عرصه را چنان بر زنان مطلقه تنگ مینماید که گویی پا بر گلوی زندگی او میفشارد و راه نفس را برای ادامه زندگی او بند میآورد و او را مجبور به اداره گذران زندگی از راه بیراهه مینماید. عوامل بسیاری پس از طلاق ، یک زن مطلقه را به وادی انحرافات اخلاقی و جنسی و ایجاد پدیدههایی همچون همباشی میکشاند. از اینرو در ذیل به بیان هر چند مختصر این عوامل میپردازیم تا نقش آن در ایجاد پدیدههایی همچون همباشی نمایان شود.
انزوای اجتماعی زمینهساز افتادن در دام گرسنگان شهوت
تنهایی و نبود همسر پس از طلاق موجب میشود که بیشتر زنان پس از جدایی به ناراحتیهای روحی و جسمی دچار شوند. کمبود معاشرت و تفریحها به علت سکونت در کلانشهرها بر مشکلات عاطفی زن میافزاید. زن مطلقه به علت نداشتن استقلال اجتماعی از پایگاه اجتماعی معیّنی برخوردار نیست و به خانواده پدر یا برادر وابسته است. لذا در این هنگام که زن پس از جدایی، درگیر نیاز عاطفی است و از طرفی پنجه در پنجه مشکلات روحی، روزگار سپری مینماید و در حالی که نشاط خود را از دست داده و موقعیت اجتماعیاش متزلزل شده است و دچار انزوای اجتماعی گردیده، اگر از سوی خانواده که در این اوضاع، تنها پشتوانه و حامیاش هستند مورد نامهربانی و بیمحبتی قرار گیرد و طرد شود، ناگزیر است برای نجات از این تنگنای پیشرو، قدم در بیراهه نهد و به هر ریسمانی چنگ زند. و این نیاز روحس خود را در کوچه و خیابان و در پی یک محبت به گدایی بنشیند. کمبودهای عاطفی فرد را به دنبال عامل تسکین دهنده میکشاند. روابط آشفته خانواده و طرد از خانواده زمینهی مناسبی برای احساس تنهایی و بیپناهی و تسلیم به گرسنگان شهوت را فراهم میآورد.
فشار اقتصادی توجیهی برای روی آوردن به ازدواج سفید
هر چند زنان در هنگام طلاق از حق مهریه برخوردار هستند اما این تنها ظاهر ماجرا است یک زن پس از متارکه و جدایی از همسر خویش، بالطبع نیازمند سرپناه و مکانی برای خود و فرزندانش میباشد. و از سوی دیگر نیازمند تأمین بحث مالی و اقتصادی جهت امور روزمره زندگی خویش است. و از طرفی مهریه که اغلب پرداخت آن در توان و استطاعت مردان نیست و در هنگام طلاق یا آنکه مرد به صورت اقساطی و در حد توان مبلغی را به صورت ماهیانه تحت عنوان مهریه پرداخت نماید که این مورد هم در موقعیتی که خط فقر در جامعه چندین میلیون تومان میباشد. گرهی از مشکلات زنان مطلقه باز نمیکند و یا آنکه حبس و زندانی مرد را به دنبال دارد؛ همچنانکه اخبار حاکی از آن است که در حال حاضر 3550 نفر به جهت عدم توانایی در پرداخت مهریه در حبس به سر میبرند که این مورد هم مرحمی بر زخم زنان مطلقه نخواهد بود.
اما این ماجرا در جایی تشدید میشود که زنان مطلقه فاقد مهارت یا تحصیلات عالیه باشند که در این صورت و با توجه به اوضاع بیکاری و کمبود شغل در جامعه، اوضاع برای آنها حادتر میگردد. حال با این وصف این اوضاع و طبق آمار بیان شده، و با توجه به فشارهای اقتصادی که بر دوش زنان مطلقه وجود دارد چگونه باید مسکن و معیشت خود را تأمین نمایند؟ و چگونه باید خود را از زیر بار این فشار اقتصادی و فقر بیرون کشند؟ که در هنگام فقر و تنگدستی، بر فرض اگر کاسهی صبر یک نفر از ایشان لبریز گردد، ممکن است عدم پایبندی به موازین شرعی و بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی را به دنبال داشته باشد و او را در وادی ابتذال قرار دهد.
مطلبی که در روایات معصومین علیهم السلام به وضوح بدان اشاره شده است. شخصی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال نمود که « چه چیز به کفر نزدیکتر است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: فقرِ فقیری که صبر ندارد.»[1] در حدیث نبوی به صراحت به این موضوع اشاره شده است: « فقر انسان را در آستانه کفر قرار میدهد.»[2]
از اینرو برای چنین فردی عامل اقتصادی میتواند توجیهی برای روی آوردن به ازدواج سفید جهت کاستن از فشار اقتصادی باشد، بیتوجه به این امر که مرتکب ازدواجی نامشروع و به دور از اخلاقیات میشود.
پینوشت
[1]. میزان الحکمه، ج 9، ص 170.
[2] همان، ص 169.
در اغلب موارد رفتار جامعه با زنان مطلقه به گونهای است که آنها احساس میکنند دیگر جایی در جامعه ندارند و جامعه یک تعریف و جایگاه مناسبی برای آنها در نظر نمیگیرد و نگرش منفی نسبت به فرد مطلقه وجود دارد. و این در حالی است که چشم ناپاک عده ای در پی چنین زنانی میباشد لذا بر فرض اگر حتی یک نفر از آنها خواسته یا ناخواسته دچار دام شیطانی این افراد شوند سالیانه چند صد مورد همخانگی گریبانگیر جامعه اسلامی خواهد شد؟