قضا و قدر
قَضا و قَدَر از عقاید بحثبرانگیز دینی. قضا به معنای حتمیت پیدا کردن پدیدههای عالم با استناد به علت تامه خود است و قدر به معنای نسبتی است که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.
هر کدام از قضا و قدر، به علمی و عینی تقسیم میشود. قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ ضرورت و حتمیت اشیاء و قضای عینی، همان ضرورت و حتمیت شیاء از جهت استناد به واجب الوجود است. همچنین، قدر علمی، علمی است که منشأ حدود و اندازه اشیاء است و قدر عینی همان تعین وجود و اندازه اشیاء است از این جهت که به واجب الوجود منتسب میشوند. به اعتبار جهات دیگر، تقسیمبندیهای دیگری نیز در مورد قضا و قدر مطرح شده است، از جمله مهمترین این تقسیمبندیها، تقسیم قضا و قدر به قضا و قدر تکوینی و تشریعی است.
محتویات
مفهومشناسی
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفرداتالقرآن میگوید به معنی فیصله دادن است،۱ خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.۲
کلمه «قدر» به معنی اندازه است. موارد استعمال این کلمه همین مفهوم را میرساند، مثل إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ قمر–۴۹ بنابراین، کلمۀ «تقدیر» به معنای اندازهگیری کردن و یا تعیین و تشخیص اندازۀ یک شئ است.۳
در تجرید و شروح آن، در مبحث افعال باری، ادعا شده که هر یک از قضا و قدر به سه معنا اطلاق شده است: خلق، الزام و ایجاب، اعلام.۴ اما به باور برخی محققان، همۀ مواردی که ادعا شده است که به معنای «خلق» یا «اعلام» استعمال شده است، همان مفهوم «فیصله دادن و قطعی کردن» را میدهد. بنابراین، معنی قضای الهی دربارۀ حوادث جهان، این است که این حوادث از ناحیۀ ذات حق قطعیت و حتمیت یافتهاند و معنای تقدیر الهی این است که اشیاء اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کردهاند.۵
قضا
قضا عبارت است از ایجاد نسبت ضروری و قطعی میان موضوع و محمول. در تحلیل حقیقی این مفهوم و انطباق آن بر هر یک از پدیدههای عینی، قضا بدین معناست که آن پدیده از سوی علت تامۀ خود ضرورت و قطعیت داشته، آن علت مبدأ قطعی بودن و حتمی بودن وجود آن شده است. از آنجا که ضرورت و قطعیت همۀ پدیدههای امکانی از ذات خداوند و علم و قدرت و ارادۀ ازلی او سرچشمه میگیرد، قضاء الهی عبارت است از قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده و قدرت و علم ذاتی و ازلی خدا به آن شئ است.۶
تبیین فلسفی قضا
حکما و فلاسفۀ اسلامی قضای الهی را به گونهای خاص تفسیر میکنند. آنها:
ایشان، معمولاً در تعریف «قضای الهی» میگویند:
مراتب قضا
قضا به اعتبار «مرتبه»ی مورد ملاحظه به قضای علمی و عینی تقسیم میشود.
قدر
قدر به معنای اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.۹ به بیان دقیقتر، اندازه و حدودِ صفات و آثار هر چیز، قدر است؛ و تقدیر، تعیین این اندازه و حدود است. در تحلیل حقیقیِ این معنا و منطبق ساختن آن بر پدیدههای عینی، قدر همان حدودی است که موجودات مادی از جانب هر یک از علتهای ناقصۀ خود -متناسب با صورتهای علمی این حدود در عالم والاتر(عالم مثال)- پیدا میکنند.۱۰
مراتب قدر
قدر نیز به اعتبار مرتبه بر دو قسم است: قدر علمی، قدر عینی؛
قضا و قدر و اختیار انسان
در کلام اسلامی، دیدگاههای مختلفی درباره نسبت قضا و قدر و اختیار انسان مطرح شده است.
دیدگاه اشاعره
در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.۱۲
اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان، میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند،یادداشت ۱ یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر (ص) روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشودیادداشت ۲۱۳
در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.۱۴
دیدگاه معتزله
معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمیگیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است:
دیدگاه شیعه
دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیدههای موجود در جهان هستی است و هیچ پدیدهای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی… زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت میکند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود۱۶ چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است.۱۷ توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنعترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب میکند.۱۸ به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر میزند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال میباشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچکدام هیچگونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.۱۹
الهیات مسیحی
در الهیات مسیحی نیز درباره نسبت میان اراده و علم مطلق خدا و اختیار انسان، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است: گروهی به سبب دفاع از اختیار انسان، خدا یا اراده و علم مطلق خدا را منکر شدند؛ گروهی به جهت دفاع از اراده و علم مطلق خدا، اختیار انسان را منکر شده و جبرگرا گشتند؛ گروهی نیز به سازگاری و حفظ هر دو باور حکم کردند.۲۰
قضا و قدر در آیات و روایات
قضا و قدر در آیات و روایات نیز آمده است. برخی از این آیات و روایات به قرار ذیل است:
آیات
روایات
۲۱
بداء و قضا و قدر الهی
اهل سنت با بداء مخالفند و عمدتا تلقی خاصی از بداء را به شیعیان نسبت میدهند که مقبول شیعیان نیز نیست۲۲. مثلا فخر رازی (از عالمان برجسته اهل سنت) بداء را از عقاید شیعیان دانسته و مینویسد شیعیان بداء را بر خدا جایز میدانند بدین معنا که خدا معتقد به چیزی باشد و بعدا مشخص شود واقعیت غیر از آن بوده است۲۳. انتساب این نظر به شیعیان قابل قبول نیست چون شیعیان نیز این معنای خاص از بداء را با علم مطلق خداوند ناسازگار و نامقبول میدانند.۲۴. شیعیان معنای دیگری از بداء را در نظر دارند که افزون بر قرآن و روایات شیعی، در روایات و منابع اهل سنت نیز تایید شده است: تمامی تغییرات و تحولات در امور تشریعی و تکوینی، تفاوت در ظهور قدرت و اراده خداوند است بی آن که جهلی در علم و یا تغییری در قصد و اراده خداوند رخ دهد.۲۵
معنای قضا و قدر الهی چیست؟
پرسشگر گرامی باسلام و تشکر از ارتباط با این مرکز. قضا: یعنی حکم و قطع و حتمیت. در نظام آفرینش، موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، (مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممکن است) حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آنها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را قضا می نامند. قدر: یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی و در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است. خداوند در قرآن می فرماید : إنّا کلّ شی خلقناه بقدر؛(۱) ما هر چیزی را به اندازه خلق کردیم(برای هر چیز اندازه ای قرار دادیم). قضا و قدر هر کدام به دو نوع علمی و عینی تقسیم میشود: ۱- مقصود از قدر یا تقدیر علمی آن است که خداوند پیش از آفرینش هر شیء به خصوصیات و حدود و اوصاف آن علم دارد. از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آن ها آگاه است، یعنی خدا از ازل میداند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تاثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند، بنابراین میتوان گفت که علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آن ها همان قدر و قضا علمی است. ۲- اما قضا و قدر عینی: مقصود از قدر عینی، تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از سوی خداوند است . مقصود از قضا عینی آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا میکند .از طریق اسباب و علل وجود آن ها را تعیین میبخشد. (۲) خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و. . . عواملی دخالت دارد. هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمیزند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد. پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است. این که از یک طرف مسئله تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده که انسان با اختیار و ارادة خود، یکی از راه ها را انتخاب کند. راهی که انسان با ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند. به تعبير بهتر انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب میکنم که اثر خوب داشته باشد. البته گاهی انسان در آزادی و انتخاب اشتباه میکند. و چیزی را که صحیح میدانسته، صحیح نبوده، یا چیزی را که علت می پنداشته، علت واقعی نبوده است. امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار میکنی؟ پاسخ داد: «از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار میکنم». (۳) پس اصل قضا و قدر با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معیّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی میکند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی میبیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن میکند. انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ مانعی خارجی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته های نفسانی او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة خارجی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد میتواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.
پینوشتها: ۱٫ قمر(۵۴) آیه ۴۹٫ ۲٫ محمد سعيدي مهر ، آموزش کلام اسلامی، ج۱، ص۳۲۲ تا ۳۲۸، نشر طه، قم ۱۳۸۳ش. ۳٫ شيخ صدوق، توحید ص ۳۶۹، باب ۶۰، القضاء، حديث ۳ . موسسه نشر اسلامي، بي تا.
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفرداتالقرآن میگوید به معنی فیصله دادن است،۱ خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.