قصه قرآنی طنز سراب

10:00 - 1401/01/21

-مردی از بازار به خانه برگشت. همسرش پرسید: «چرا نفس نفس می‌زنی؟ چرا اینقدر دیر رسیدی؟» مرد گفت: امروز خیلی سود کردم. دیر به ایستگاه اتوبوس رسیدم. از بازار تا اینجا، به دنبال اتوبوس دویدم. هزار تومان سود کردم. اما کاش پشت تاکسی دویده بودم تا سه هزار تومان سود می‌کردم.

قصه قرآنی طنز سراب,آیه ۳۹ سوره نور,آیه ۴۰ سوره نور

مردی از بازار به خانه برگشت. همسرش پرسید: «چرا نفس نفس می‌زنی؟ چرا اینقدر دیر رسیدی؟» مرد گفت: امروز خیلی سود کردم. دیر به ایستگاه اتوبوس رسیدم. از بازار تا اینجا، به دنبال اتوبوس دویدم. هزار تومان سود کردم. اما کاش پشت تاکسی دویده بودم تا سه هزار تومان سود می‌کردم.
گاهی زندگی ما همینجور می‌شود. دنبال چیزهای بی‌ارزش می‌دویم. بعد از عمری دویدن، حسرت بخوریم که کاش دنبال یه چیز بی ارزش تری می‌دویدیم.
خیلی‌ها هستند که برای به دست آوردن چیزهای بی‌ارزش تلاش زیادی می‌کنند. سعی می‌کنند تا آخرین مرحله یک بازی را انجام دهند. اما پس از وقت زیادی که صرف کرده‌اند، حسرت می‌خورند که چرا این وقت را صرف بازی دیگری نکرده‌اند.
هدف اصلی زندگی ما در دنیا رسیدن به خداست. هرکاری که رنگ و بوی خدایی نداشته باشد، فقط ضرر و زیان را به همراه دارد. خداوند در آیه 39 سوره نور اعمال کفار را به تلاش تشنه‌ای تشبیه می‌کند که دنبال سراب می‌دوند، ولی هیچ‌گاه به آب نمی‌رسند.
والذین کفروا اعمــلهم کسراب بقیعة یحسبه الظمـان ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیـئا... .
و كسانى كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه آن را آبى مى‌پندارد تا چون بدان رسد آن را چيزى نيابد... .

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 11 =
*****