زندگی پس از زندگی غفلت از مرگ / بخش اول

07:17 - 1401/02/17

می‌گویند انسان از ریشه نسی و نسیان گرفته‌شده،‌ یعنی اصل را همین غافل بودن گرفته‌اند و واقعا چه چیزی سنگین‌تر و دردناک‌تر از غفلت و دوری از حقیقتی که توجه به آن می‌تواند سعادت ابدی آدمی را تضمین کند. ما فراموش کرده ایم، چه کسی بودیم و از کجا آمدیم و به کجا می‌رویم، ولی فراموش نشده‌ایم.

نقد زندگی پس از زندگی

گاهی در تکاپوی زندگی و فراز و نشیب روزگار، خودمان را لابه‌لای مشکلات و گرفتاری‌ها فراموش می‌کنیم و این فراموشی، خود مایه فراموشی خدایی می‌شود که رازق و حلّال مشکلات ماست.
وقتی میگویم فراموشی منظور، خود حقیقی‌مان است. اینکه کیستیم، از کجا آمده‌ایم، برای چه آمده‌ایم و به کجا می‌رویم. گاهی باید در میان هیاهوی اطرافمان بایستیم و برای لحظاتی با خود بیندیشیم که به‌راستی من الان اینجا چه می‌کنم و با چه هدفی؟ چه شد که این‌گونه درگیر زندگی شدم و چرا از خودم غافل شدم؟ خودی که با دست الهی حیات یافته و با روح الهی قوام. چرا خود را چنین به خاری کشانده‌ام که یادم برود از کجا آمده‌ام؟ چرا باید فراموش کنم که مسافرم و باید زاد و توشه برگیرم که هر آن بانگ الرحیل برمی‌خیزد.

هر نفس آواز عشق، می‌رسد از چپ و راست
ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم، یار ملک بوده‌ایم
باز همان‌جا رویم، جمله که آن شهر ماست

بله،‌ گاهی چنان در عالم ماده فرومی‌رویم که یادمان می‌رود از ملکوتیم. اینجاست که تلنگری لازم است تا از خواب گران برخیزیم، و چه تلنگری بهتر از مرگ! ولی نه مرگی که پایان باشد، خیر، مرگی که مقصدی باشد برای رسیدن و مبدائی برای شروع. شاید رحلت تعبیر بهتری باشد، چراکه بوی سفر می‌دهد و بازگشت. و چرا چنین بازگشت شکوهمندی به وطن ناراحت‌کننده و سخت باشد؟ مگر نه اینکه دوستان و آشنایانمان آنجایند؟ مگر نه اینکه جلوه حقیقی خداوندی آنجاست؟ مگر نه اینکه راحتی آنجاست نه در این مصیبت‌کده؟ پس چه چیزی آن را برایمان ترسناک جلوه داده و پایان خوشی‌ها؟

وقتی در این سؤالات دقیق شوی متوجه می‌شوی که ظالم حقیقی خودمانیم که این‌گونه از منزل فراری شده‌ایم. نه به این خاطر که خدایمان شدیدالعقاب است،‌ بلکه چون میدانیم از داشته‌های آن دنیایی‌مان جز ویرانه‌ای بر جای نگذاشته‌ایم. اصلا برای همین است که ترجیح می‌دهیم فراموش کنیم مبدأ و معادی داریم. کیست که با دیدن کارنامه خراب و منزل ویران خوشحال شود!؟ کیست که بخواهد در برابر آشنایانش شرمنده شود!؟ پس همان بهتر که فراموشش کنیم، ولو آینده‌ای محتوم باشد.

اصل ارسال رسل برای همین فراموشی ما انسان‌های دنیازده است تا به یادآوریم و بازگردیم. آمده‌اند بشیرا و نذیرا تا مگر دست‌برداریم ازاین لجبازی کودکانه. به زبان مادری‌مان، زبان وحی سخن میگویند تا مگر به ندای آشنای قدسی رام شود روح سرکشمان. ولی افسوس که خوکرده‌ایم به اصوات خاکی و سایش و لرزش آهنگین آهن.

در این عصر فراموشی مدرن،‌ که ثمره دوری از امام است، لازم است بر ما تذکر و یادآوری. چراکه بدون آن در همین دنیا نیز به تهی بودن مطلق می‌رسیم و ادامه حیات برایمان سخت می‌شود.
عرفان‌های کاذب از همین‌جا نشئت گرفته‌اند، از میل درونی به قدرتی فرادستی که امید بشر باشد برای رهایی از پوچی. نکته‌ اینجاست که حال که این میل به مبداء ‌در درون ما قرار داده‌ شده حتما پاسخ به آن هم باید به فراخور محیا باشد، ولی این پاسخ را باید از کجا جست؟

گروهی نیازشان را از دنیا طلب می‌کنند که سرانجامش انحراف است و شکست و سرخوردگی. گروهی دیگر موجودی هوشمندتر را سرپرست و نگهدار خود می‌دانند که آنان نیز راه به‌جایی نمی‌برند. ولی آن‌هایی که خدای یگانه را رب خود نامیده اند، حرف اصلی در خصوص آن‌هاست. اینان به فرموده قرآن باید استقامت پیشه کنند تا یاری پروردگار و ملائکه شامل حالشان شود، و این یعنی کار سخت است، و حقیقتا هم سخت است. فقط کافی است بدانید که عالمی بالاتر وجود دارد که بازتاب اعمال ما در آن به‌صورت حقیقت وجودی‌شان نمایان می‌شود و خوب و بد آن‌ها در آن عینیت پیدا می‌کند و اتفاقاً همان‌جا نیز یکی از مقاصد و منازل ما بعد از منزل مرگ و پیش از قیامت است.

ادامه دارد...

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****