اوکراین بهعنوان آزمونی برای تمامی ادعاهای حقوق بشری غرب، ثابت کرد که شعار دموکراسی، آزادی و انسانمحوری در میان همپیمانان غربی یک تراژدی فرهنگی برای فریب جامعه جهانی و دستیابی به منابع دیگران با شیوه استعمار نو بوده است.
در تاریخ نقل شده است که روزی میان شاهعباس با شیخ بهایی بحث داغی آغاز گشت که آیا ذات و اصالت مهمتر است یا تربیت و رفتار تعلیم داده شده؟ شاهعباس که اصرار بر ارجحیت تربیت داشت برای اثبات مدعای خود، چند گربه را تربیت کرد تا با امر ملوکانه، شمع به دست گرفته و در شبنشینیهای شاهانه، هم روشنایی مجلس شاهی را تأمین کنند و هم ردی باشد بر نظر شیخ بهایی، اما شیخ که سنجیده سخن رانده بود در ضیافتی شبانه که شاه ترتیب داده بود و باز دانایی خود را به رخ شیخ میکشید، ناگهان دید که شیخ موشی از آستین درآورده و رها کرد، آن گربههای تربیتیافته بهمحض مشاهده موش، ادب مجلس شاهانه را فراموش کرده و جستوخیزکنان بر سر سفره مهمانی شاه به دنبال موش میدویدند و بیاعتنا به هر چیزی فقط در صدد شکار موش بودند و زمانی نگذشت که تمام آن شکوه تربیت و تعلیم بهخاطر موشی فروریخت!
حالا حکایت این روزهای جهان ما هم همین صورت را پیدا کرده است. دنیای غرب که با هدایت محافل روشنفکری و لژیونهای مخفی تلاش داشت با نقاب مدرنیسم به چهره استعماری غرب سرپوش گذاشته و با تزویر رسانهای، سالها جنایت غرب در نسلکشی و چپاول سیستماتیک را با عوامفریبی حقوق بشری، دموکراسی، آزادی و... به فراموشی بسپارد، توانست در فرصت پیداشده هوشمندانه، استعمار جدید خویش را به شکل نرم و فرانو پیش ببرد. آنها برای دستیابی به این سلطه اقتصادی در قالب نظم نوین جهانی با وقاحت تمام، نقش رهبری دهکده جهانی را به عهده گرفتند و با سوارشدن بر موج رسانه و با جنگ شناختی و ادراکی، چنان افکار عمومی مردم را تسخیر ایدئولوژی سحرآمیز خود کردند و خود را پیامبران رهایی جا زدند که گویی این خدایگان قدیم غارت و کشتار، از ابتدا الهه آزادی و برابری بودهاند.
اما اینک جنگ اوکراین باطلالسحری بود بر اینهمه نفاق و دورویی، پایانی بود بر چند قرن بازی غرب در پنهان کردن اهداف واقعی خویش. بهگونهای که کنار هم قرارگرفتنِ قاب خونین و کهنه فلسطین، کنار قاب اوکراین کافی بود که بهترین گواه بر عملکرد دوگانه غرب باشد. در یک قاب نزدیک یک قرن اشغال، کشتار، محاصره، آوارگی یک ملت قرار دارد که فقط خواهان برگشت به سرزمینهای اجدادی خویش هستند و تا کنون فقط شاهد صدها کاغذپاره به نام قطعنامه سازمان ملل بودهاند. اما هیچ تحریمی علیه این رژیم کودک کش صورت نگرفته است، هیچ سفارتخانهای در اعتراض به صدها جنایت بسته نشده است و هیچ کشوری حاضر نیست بهجای سنگ به دست جوانان این کشور برای دفاع از خود سلاح بدهد!
کشور تاریخی فلسطین، امروز با همراهی و حمایت غرب از رژیم صهیونیستی، یک پادگان نظامی شده است که با دیوار حائل از جامعه جهانی جدا شده و طبق یک پیمان نانوشته، هیچکسی حق کوچکترین برخورد مؤثر با اسرائیل غاصب را ندارد! اما در قاب تازه که همه چشمها به آن خیره شده و نگاهها به سمت آن است اوکراینی قرار دارد که دردانه و بزرگ شده غرب در برابر روسیه بوده که در آن یک ملت متمدن چشم آبی مورد شبیخون هیولای روسی به نام "پوتین" قرار گرفته است که باعث شد، لفاظی غرب در حمایت از اوکراین به اقدامات تنبیهی بیسابقهای همانند: تحریم گسترده روسیه، اخراج هیئتهای سیاسی و دیپلماتیک و ورزشکاران روسی، برخورد و در تنگنا قراردادن تجار و بازرگانان دولتی و بخش خصوصی، ارسال گسترده تجهیزات جنگی، فشار بر کشورهای ناهمسو و بیطرف تبدیل شود.
در پایان باید گفت: این برخورد غرب را نباید تغییر دانسته و یا آن را دوگانه فرض نمود، بلکه واقعیت غرب در گذشته و اکنون در بستر تاریخ چیزی جز خوی استعماری نیست که برای مدتی در پس پرده و ژست اخلاق انسانی قرار داشت و اینک نیمه پنهان آن آشکار و ثابت گردید که ذات و اصالت تاریخی سران غرب چیزی جز منفعتطلبی و قربانی کردن دیگران برای انسانمحوری؛ آن هم انسان چشم آبی بور و موطلایی نیست.
غربی ها برای دستیابی به سلطه اقتصادی در قالب نظم نوین جهانی با وقاحت تمام، نقش رهبری دهکده جهانی را به عهده گرفتند و با سوارشدن بر موج رسانه و با جنگ شناختی و ادراکی، چنان افکار عمومی مردم را تسخیر ایدئولوژی سحرآمیز خود کردند و خود را پیامبران رهایی جا زدند که گویی این خدایگان قدیم غارت و کشتار، از ابتدا الهه آزادی و برابری بودهاند.