حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام زمان است که توقیع شریف در تایید وی در تاریخ ۶ شوال سال ۳۰۵ هجری قمری از سوی آن حضرت صادر گردید. برخی صاحب نظران در حوزه مهدویت با توجه به دلایلی، حسین بن روح نوبختی را از تبار ایران و ایرانیان میدانند.
حسین بن روح نوبختی، سومین نایب از نواب خاص و چهارگانه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که در سالهای ۳۰۵ تا ۳۲۶ هجری قمری به مدت بیست و یک سال نیابت خاصه آن حضرت را بر عهده داشت.
منابع معتبر شیعه، اگرچه تاریخ دقیق ولادت آن مرد وارسته را بیان نکردهاند، ولی او را با القاب روحی، نوبختی و قمی ذکر کردهاند.[1]
نائب ایرانی امام زمان
در اینکه حسین بن روح ایرانی بوده است یا نه؟! بین صاحب نظران مباحث مهدویت، تفاوت نظر وجود دارد. برخی صاحب نظران با توجه به دو قرینه و دلیل، وی را ایرانی میدانند:
دلیل اول: برخی منابع معتبر شیعه نقل کردهاند که حسین بن روح با گویشِ فارسی اهالی آبه (نزدیک ساوه) سخن گفته است و از طرفی مناسبات نزدیک وی با مردمان آندیار این احتمال را برای برخی صاحب نظران تقویت کرده است که نائب سوم مهدی موعود، یک ایرانی بوده است.[2]
دلیل دوم: برخی صاحب نظران نیز معتقدند حسین بن روح نوبختی از تبار و خاندان بنونوبخت قم بوده است که در عصر اولین نایب امام به شهر بغداد مهاجرت کرده است.[3]
خصوصیات حسین بن روح
وی که به گفته شیخ طوسی، از عاقلترین مردمان عصر خویش به حساب میآمد[4] دارای خصوصیات و ویژگیهای برجسته و خاصی بود که او را از دیگر بزرگان شیعه ممتاز کرده بود. در اینجا به دو مورد از بارزترین خصوصیات وی که باعث شد به افتخار نیابت مهدی موعود نائل شود، اشاره میکنیم:
رعایت تقیه
حسین بن روح در معاشرت با مردمان اوج تقیه را که از راهبردیترین معارف اسلامی در مسیر پیشبرد اعتلای شیعه است، رعایت میکرد.[5] اوج تقیه او را میتوان در اخراج خادمی که به معاویه ناسزا گفته بود مشاهده کرد.[6]
رازداری بینظیر
در دوران غیبت صغری، که اوج پیگیری و تعقیب امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف از سوی دستگاه حکومت جور بود، رازداری نائب آن حضرت، رکنی رکین به شمار آمده و اوج رازداری حسین بن روح را میتوان در کلام ابوسهل نوبختی به نظاره نشست.
ابو سهل نوبختی در توصیف رازداری حسین بن روح چنین میگوید: اگر او امام زمان را زیر دامان خود پنهان بدارد و بدنش را با قیچی قطعهقطعه کنند تا آن حضرت را نشان دهد، هرگز چنین نخواهد کرد.[7]
شروع نیابت
حسین بن روح در سال ۳۰۵ هجری قمری و پس از درگذشت محمد بن عثمان، دومین نائب امام زمان، به مقام نیابت منصوب شد. علامه مجلسی چگونگی انتصاب حسین بن روح را این گونه بیان میکند: روزی که نایب دوم درگذشت، حسین بن روح در منزل او جلوس کرد و خادم محمد بن عثمان صندوقچهای را که ودایع امامت در آن بود، به حسین بن روح تحویل داد.[8]
توقیع شریف
شیخ طوسی صدور اولین توقیع شریف از سوی امام در تایید حسین بن روح را در تاریخ ۶ شوال سال ۳۰۵ هجری قمری و در روز یکشنبه دانسته است.[9] متن این توقیع شریف به شرح ذیل است:
«نَعْرِفُهُ عَرَّفَهُ اللَّهُ الْخَيْرَ كُلَّهُ وَ رِضْوَانَهُ وَ أَسْعَدَهُ بِالتَّوْفِيقِ وَقَفْنَا عَلَى كِتَابِهِ وَ هُوَ ثِقَتُنَا بِمَا هُوَ عَلَيْهِ وَ أَنَّهُ عِنْدَنَا بِالْمَنْزِلَةِ وَ الْمَحَلِّ اللَّذَيْنِ يَسُرَّانِهِ زَادَ اللَّهُ فِي إِحْسَانِهِ إِلَيْهِ إِنَّهُ وَلِيٌّ قَدِيرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيرا؛[10] ما او را میشناسیم، خداوند بشناساند و او را به طریقه همه خیر و رضای خود عالم گرداند و او را به توفیق خود یاری فرماید، ما بر مکتوب و نوشته او مطلع شدیم و بر امانتداری او مطلع شدیم و به دینداری او وثوق و اعتماد داریم، به درستی که او نزد ما مکان و منزلت آنچنان بلندی دارد که آن مکان و منزلت او را خوشحال میسازد، خدای تعالی احسان خود را درباره او زیاد فرماید، به درستی که او صاحب همه نعمتهاست و بر همه چیز قادر است و حمد و سپاس خداوندی را سزاست که شریکی ندارد و صلوات و سلام خداوند بر محمد رسول او و آل او باد.»
وفات حسین بن روح
نائب سوم امام زمان بعد از یک عمر مجاهدت در راه آن حضرت سرانجام در ۱۸ شعبان سال ۳۲۶ هجری قمری چشم از دنیا فرو بست. مرقد وی در محله نوبختیه در بازار عطاران یا شورجه شهر بغداد قرار دارد که به مقام حسین بن روح مشهور گشته و زیارتگاه شیعیان و دلدادگان جهان است.[11]
سلام و درود خدا بر او در روزی که به دنیا آمد و روزی که چشم از جهان فرو بست و روزی که برانگیخته میشود.
پی نوشت
[1] الغیبه طوسی، ص225؛ رجال کشی، ص557.
[2] کمال الدین، ج2، ص503؛ الغیبه، ص195.
[3] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص192.
[4] الغیبه، ص112.
[5] همان.
[6] همان، ص386.
[7] همان، ص391.
[8] بحارالانوار، ج85، ص211.
[9] الغیبه، ص372.
[10] بحارالانوار، ج51، ص356.
[11] الغیبه، ص238.