انسانی که خدا را فراموش کند، در واقع حقیقت پاک و قدسی خودش را فراموش کرده و اسیر خواستهها و تمایلات نفسانیاش میگردد.

تفکر انسانگرایی و اومانیستی، انسان را از حقیقت اصلی و متعالی خودش دور کرده و او را گرفتار نسبیگرایی اخلاقی، پوچی و اضطراب دائمی در زندگی میکند. بیتوجهی به خداوند و کنار گذاشتن دستورات دینی، سرانجامی جز فراموشی حقیقت انسان و هرج و مرج اخلاقی در جامعه ندارد.
یکی از اندیشههای عصر مدرن که در قالب رمان، داستان، فیلم و کتابهای فلسفی توانسته، خود را در ذهن مردم جهان جای دهد، اندیشه انسانگرایانه و اومانیستی است.
در ایران نیز با ترجمه آثار غربی و سخنان برخی روشنفکران داخلی، این اندیشه سبب تردید و شک برخی مردم در آموزههای اسلامی گردیده است. در فضای مجازی اندیشههای متفکران انسانگرا در قالبهای گوناگون انتشار پیدا میکند و دین عامل تقید و گرفتاری انسان معرفی میشود.
مضمون کلام این افراد این است که انسان در میان ادیان مختلف به فراموشی سپرده شده و عقاید جای انسان را گرفته است. در حالی که انسانگرایی، خود از یک سو باعث فراموشی انسان و از سوی دیگری سبب اسارت او در میان امیال و خواستههای نفسانیاش میشود.
انسان فراموش شده
برخلاف نام و شعار انسانگرایی، در این تفکر، حقیقت انسان به فراموشی سپرده میشود. تکیه بیش از اندازه بر فردیت انسان سبب شده، این اندیشه خدا را فراموش کرده و انسان را بدون توجه به منشا و مبدأ آن تفسیر کند.
انسان اگر از خالق و پروردگار خود جدا شود، بدون حامی و پشتیبان، در تنهایی خودش رها میشود. این موضوع نه تنها انسان را با خودش آشنا نکرده؛ بلکه بیشتر انسان را از حقیقتش دور میکند.
قرآن در این باره میفرماید:
«وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛[۱] و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار كرد.»
خداوند منشا انسان و تمام خوبیهای جهان هستی است. وقتی انسان خداوند را فراموش کند، در واقع حقیقت خودش، که حقیقتی متمایل به اخلاق حسنه و گریزان از رذائل است، را از یاد برده است.
گرفتار شدن در خواستههای نفسانی و فراموشی اخلاق
وقتی حقیقت پاک انسان فراموش شود، تمایلات و خواستههای نفسانی جایگزین آن میشود. نتیجه طبیعی انسانگرایی، دنبال کردن خواهشهای نفسانی است. از نظر متفکران انسانگرا هر انسانی باید خود را از بند عقاید دینی و تفکرات بیرونی رهایی بخشد و به درون خودش بازگردد.
درون انسان وقتی خالی از خداوند باشد، خواهشهای نفسانی جایش را پر میکنند. به همین خاطر نیز اخلاق به فراموشی سپرده میشود. اخلاق، قانونی عرفی در نظر گرفته میشود که از سوی جامعه بر انسانها تحمیل شده و انسان باید خودش را از آن رهایی بخشد. این حالت را به خوبی میتوان در جمله مشهور داستایوسکی رماننویس مشهور روسی مشاهده کرد، آنجا که میگوید: «وقتی خدا مرده است، هر کاری جایز است.»
به تعبیر قرآن فراموشی خداوند نتیجهای جز نابودی اخلاق و حقیقت پاک انسانی ندارد. قرآن مجید این حقیقت را در مورد منافقان این گونه بیان میکند:
«الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ؛[۲] مردان و زنان منافق برخى از برخى ديگرند (با هم پيوند اعتقادى و عملى دارند)؛ به كار ناپسند فرمان مى دهند و از كار پسنديده بازمى دارند و دستان خود را (از انفاق در راه حق) مى بندند؛ خدا را فراموش كردند خدا هم آنها را فراموش نمود.»
منافقان از آنجا که خدا را فراموش کردهاند اخلاق را از یاد برده و یکدیگر را به منکر امر کرده و از کار نیک باز میدارند.
نسبیگرایی و پوچی
تفکر اومانیستی در نهایت باعث گرفتار شدن انسان در منجلاب نسبیگرایی اخلاقی میشود. هر کس هر کاری را برآمده از ذات و حقیقت خود تلقی کرده و انسان را آن گونه که خودش دوست دارد، تفسیر میکند. بر همین اساس گمان میکند اگر پای در اخلاق عمومی جامعه داشته باشد حقیقت انسانیاش خدشه دار شده و به صورت پیوسته سعی در انجام رفتارهای هنجارشکنانه و غیر اخلاقی دارد.
این انسان هرچه درون خود را جست و جو میکند و هر چقدر در دنیا میگردد و افکار گوناگون را محک میزند، باز هم گمشدهاش را پیدا نمیکند. در مسیر غلط افتاده که هر چه تندتر بدود؛ بیشتر دور میشود. این شخص سرانجامی جز پوچی و بیهودگی زندگی ندارد. یاد خدا تنها آرامش بخش دلهاست:
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛[۳] آگاه باشيد! دل ها فقط به ياد خدا آرام مى گيرد.»
در نظر قرآن کسانی که از یاد خدا دور شدهاند زندگی سختی خواهند داشت:
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكً؛[۴] و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت.»
زندگی سخت در اینجا منظور زندگی فقیرانه نیست؛ بلکه آرامش روحی و روانی است. چه بسا انسانی بسیار ثروتمند باشد، اما در زندگی به خاطر نداشتن اساس و پایه و دوری از خداوند متزلزل و آشفته باشد.
بنابراین تفکر انسانگرایی نه تنها کمکی به شناخت انسان نمیکند؛ بلکه بیشتر آدمی را از حقیقت قدسی و پاک خودش دور میکند و او را در منجلاب پوچی و اضطراب دائمی فرو میبرد.
پینوشت
[۱] سوره حشر، آیه۱۹.
[۲] سوره توبه، آیه۶۷.
[۳] رعد، ۲۸.
[۴] سوره طه، آیه۱۲۴.