از جمله ظلمها در حق اهل بیت علیهم السلام، غصب حق خلافت آنان است. اهل بیت علیهم السلام نیز از هر فرصتی برای اثبات این حق استفاده کرده اند؛ ولی در مواردی مصالح جامعه اسلامی را بر حق خود مقدم داشته اند.

یکی از ظلمهایی که در دنیا به طور معمول گریبان گیر برخی از انسانها میشود، این است که حق آن ها پایمال شده و از جایگاهی که خدا برای آنها قرار داده است کنار زده میشوند. این گونه افراد به طور معمول از گرفتن حق، کوتاه آمده و خود را درگیر مسائل نمیکنند. این در حالی است که اسلام به آنان اجازه داده تا جایی که باعث هرج و مرج در اجتماع نشود، حق خود را مطالبه کنند.
قدرت، یکی از لوازم طلب حق است؛ زیرا انسانهای ضعیف قادر به گرفتن حق نیستند. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «لاَیَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ، وَلاَیُدْرَکُ الْحَقُّ اِلاّ بِالْجِدِّ؛[1] افراد ضعیف و ناتوان، هرگز نمىتوانند ستم را از خود دور کنند و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمىآید.»
تلاش امیرالمومنین علیه السلام برای گرفتن حق
یکی از مسلمات تاریخ، حق خلافت و ولایت بلافصل امیرالمومنین علی علیه السلام است؛ هر چند حق ولایت، غصب شدنی نیست؛ ولی در جریان سقیفه، حق حکومت ظاهری از ایشان گرفته شد.
امیرالمومنین علیه السلام، روزهای ابتدائی به دلیل فراهم نبودن شرایط، سکوت کرد؛ زیرا اگر لب به سخن میگشود، نه تنها از امامت؛ بلکه از دین چیزی باقی نمیماند، بر این اساس حضرت با سکوت خود از فتنه و آشوبی بزرگ جلوگیری کرد.[2]
ولی حضرت هرگز از گرفتن حق خدادادی خود، کوتاه نیامد و در جاهای مختلف علیه آنها احتجاج می کرد که به دو مورد اشاره میشود.
استمدادهای شبانه
امام على عليه السلام در حالى كه فاطمه زهرا سلام الله علیها را بر مركب سوار مىكرد، همراه ایشان به در خانههاى انصار مىآمد. علاوه بر احتجاج حضرت بر خلافت خود، حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز از آنان براى خلافت حضرتش استمداد مىطلبید.[3]
احتجاج در روز رحبه
از مواردی که حضرت به جریان غدیر خم احتجاج کرد، روز رحبه بود؛ روزی که امیرالمومنین علیه السلام مردم را در رحبه کوفه جمع کرد و به منظور دفاع از حق خود و جواب به کسانی که در امر خلافت بلافصل، با حضرت درگیر بودند، آنها را قسم داد که هر کسی در غدیر خم بوده است شهادت دهد. در اینجا 30 نفر بر صحت جریان غدیر خم شهادت دادند.[4]
مطالبه حق پدر توسط فرزندان
علاوه بر خود حضرت، فرزندان ایشان نیز با مطالبه حق امیرالمومنین علیه السلام، از خلافت او دفاع کردند. از جمله اینکه: امام حسن مجتبی علیه السلام خطاب به ابوبکر فرمود: «انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي؛[5] از منبر پدر من پائین بیا.» در ادامه ابوبکر گفت: (بلی) این منبر پدر تو است؛ نه منبر پدر من![6]
همچنین از امام حسین علیه السلام نقل شده که فرمود: «بر منبر بالا رفتم در حالی که عمر بر منبر نشسته بود، به او گفتم: از منبر پدر من پایین بیا و بر منبر پدر خودت بنشین. عمر گفت: چه کسی این سخن را به تو یاد داده است؟ گفتم: کسی به من یاد نداده است. عمر گفت: سوگند به خدا که منبر پدر تو است، [سپس گفت] هَلْ أَنْبتَ عَلَى رُؤُوْسِنَا الشَّعْرَ إِلاَّ اللهُ ثُمَّ أَنْتُم! آیا جز شما کسی دیگر بر سر ما، مو رویانده است؟»[7] کنایه از اینکه تمام عمر ما در زیر سایه عنایت شما به سر بردیم.
اینگونه سخن گفتن از این دو بزرگوار، نه از سر کودکی است، بلکه از سر حکمت و علمی است که خدا به آنها داده است؛ زیرا در مقام امامت، سن و سال مطرح نیست.
قرآن کریم در جریان حضرت یحیی میفرماید: «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا؛[8] ای یحیی! تو کتاب آسمانی ما را به قوت فراگیر و به او در همان سن کودکی مقام نبوت دادیم.» این همان مقام نبوت در سنین کودکی است.[9]
همچنین حضرت عیسی علیه السلام در گهواره، لب به سخن گشود و علاوه بر جواب شبهه کنندگان، خود را به عنوان پیامبر معرفی کرد. «وَجَعَلَنِي نَبِيًّا؛[10] خدا من را نبی و پیامبر قرار داد.»
بر همین اساس، درستی و مطابق با واقع بودن سخنان امامان معصوم علیهم السلام نیز به دلیل عصمت تامّ و کاملی که خدا به آنها داده است[11] و به حکم آیه «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ؛[12] و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید»، ثابت میگردد.
بنابراین مطالبههای امام حسن و امام حسین علیهما السلام در سنین کودکی، نه تنها به حق بوده؛ بلکه پرده از حقیقتی انکارناپذیر برداشته است.
پی نوشت:
[1]. نهج البلاغه، صبحی، ص73.
[2]. رک، المراجعات، شرف الدین، ج1، ص563.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص13.
[4]. البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج11، ص66.
[5]. انساب الاشراف، بلاذری، ج3، ص26.
[6]. المنتظم، ابن الجوزی، ج4، ص70؛ الریاض النضرة، طبری، ج1، ص203.
[7]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج3، ص285.
[8]. سوره مریم، آیه19.
[9]. تفسیر کبیر فخر رازی، ج11، ص192.
[10]. سوره مریم، آیه30.
[11]. سوره احزاب، ایه33.
[12]. سوره نجم، آیه3.