اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین آسمانی در راستای رساندن انسان به کمال و سعادت ابدی، برنامه کاربردی در حوزههای مختلف عبادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و...ارائه کرده است. نمونه عملی و کاربردی برخورد با استکبار که شالوده آن را کفر، خدعه، نیرنگ و... تشکیل داده و کمر به نابودی اسلام بسته است را میتوان در غزوه بنی قریظه مشاهده کرد.

در سال پنجم هجری، یهودیان بنیقریظه ، پیمان خود با پیامبر را شکسته و در جنگ احزاب(خندق) با مشرکان همپیمان شدند. بعد از پایان جنگ و پیچیده شدن پرچم آن، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وارد مدینه شد تا غبار جنگ را از تن خویش بشوید كه در این هنگام جبرئیل نازل شد و چنین ندا داد: سرزنشگر تو، خواهان جنگ با تو است. به خداوند سوگند! به خاطر سرزنش و ملامتی كه بنیقریظه كردند، فرشتگان هنوز دست از جنگ نشستهاند؛ پس تو چگونه آنان را تحمّل كردی و دست از جنگ شستی؟ خداوند به تو امر فرموده كه نماز عصر را در بنیقریظه بخوانی و من جلودار تو هستم و قلعه آنها را به لرزه درخواهم آورد.[1]
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جامه رزم پوشیده و بیرون رفت و از حارثة بن نعمان پرسید چه خبر؟ حارثه پاسخ داد: دِحیَه كَلبی، در میان مردم ندا میدهد و میگوید: همه باید نماز عصر را در بنیقریظه بخوانند. پیامبر فرمود: او جبرئیل است که به چهره دحیه کلبی درآمده است. امیرالمومنین علیهالسّلام در حالی كه پرچم بزرگ لشکر را در دست داشت، پیشگام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قدم برمیداشت.
امیرالمومنین علیهالسلام قلعه آنان را به محاصره درآورد. كعب بن اسد یهودی از بالای قلعه به آنان نگریست و به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان دشنام میداد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به نزدیكی دژ بنیقریظه رفته و فرمودند: ای بندگان طاغوت! آیا به من دشنام میدهید؟! در این هنگام كعب بن اسد از بالای دژ به پیامبر جسارت کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از شدت شرم آن چه دشمن خدا به زبان آورده بود، عبا از دوش مبارکش افتاد.
پیامبر اکرم دستور دادند تا قلعه را محاصره کنند. پس از گذشت سه روز از محاصره، غزال بن شمول نزد پیامبر آمد و عرض كرد: ای محمد! همان فرصتی را كه به قبیله یهودی بنی نَضیر دادی، به ما نیز بده. از خون ما بگذر و در عوض، ما از سرزمین و اموالمان دست میكشیم و چیزی را از تو كتمان نمیكنیم ولی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نپذیرفت و فرمود باید تحت حکومت اسلام درآیید.
چون محاصره بر بنیقریظه تنگتر شد، به ناچار تحت حكم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درآمدند. در مدت سه روز اسارت یهود، پیامبر به آنان آب گوارا نوشاند و غذای خوب داده و به آنان نیكی ورزید.
زمانی که پیامبر تصمیم داشت در دادگاه عدل الهی ایشان را محاکمه کند، یهودیان اصرار ورزیدند و تقاضا کردند شخص دیگری غیر از پیامبر در مورد ایشان حکم کند. اگر به قضاوت پیامبر رضایت میدادند، پیامبر رحمت، ایشان را میبخشید ولی ایشان سعد بن معاذ را به عنوان قاضی انتخاب کردند و سعد نیز أشدّ مجازات را برای ایشان تعیین کرد.
زمانی که بزرگ یهودیان، كعب بن اسد را برای اجرای حکم الهی حاضر کردند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خطاب به او(خبر از غیب داده و) فرمود: ای كعب! آیا سفارش ابن حَواس، همان دانشمند یهودی باهوشی كه از شام نزدتان آمده بود، سودی برایت نداشت؟! كعب پاسخ داد: در انتظار پیامبری هستم كه مبعوث خواهد شد و دعوت او در مكه است و به این بحیره(مدینه) مهاجرت میكند؛ او به تكههای نان و خرما اكتفا نموده و سوار بر مرکب ساده میشود. سرخی، در چشمان او است و مُهر نبوت، در میان دو كتف او زده شده است، آنچنان شجاع است که شمشیر خود را بر روی شانهاش میاندازد و به این كه با چه كسی روبرو شود، اهمیت نمیدهد. سلطه او به مناطقی كه اسبان و شتران را یارای پیمودن آن نیست، میرسد. سپس كعب گفت: ای محمد! همین گونه بوده است و اگر یهود مرا به این كه در هنگام كشته شدن به عجز و لابه بیفتم سرزنش نمیكردند، تو را تصدیق نموده و به تو ایمان میآوردم؛ اما من بر دین یهود باقی میمانم. یهودی زندگی كردم و یهودی میمیرم.
سپس دشمن خدا، حییّ بن اخطب را آوردند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به او فرمود: ای فاسق! آیا دیدی كه خدا چه بر سرت آورد؟ حییّ بن اخطب پاسخ داد: ای محمد! به خداوند سوگند! خود را در دشمنی ورزیدن با تو ملامت نمیكنم. تا آن جا كه توانستم، تحریک كردم و تمام تلاش خود را به كار گرفتم، اما كسی كه خدا را تنها گذارد، تنها رها میشود.[2]
اینگونه خباثت خود را بر همگان آشکار کردند و خداوند در شأن آنان این آیه را نازل كرد: «وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا؛[3] و آن گروه اهل کتاب(از یهودیان) را که پشتیبان و کمک مشرکان بودند خدا از حصار و سنگرهاشان فرود آورد و در دلشان(از شما مسلمین) ترس افکند تا آنکه گروهی از آنها را به قتل رسانیده و گروهی را اسیر میکردید.»
برخورد قاطع و هوشمندانه پیامبر با بنیقریظه که نمونه بارز استکبار در صدر اسلام است، راهبرد عملی مقابله با دشمنی است که آرزویی جز نابودی اسلام ندارد. رهبران و صاحب منصبان کشورهای اسلامی باید با الگو قرار دادن این رهیافت الهی، کاری کنند که هرگز مغبون دشمن واقع نشوند. نباید فراموش کرد که برخورد قاطعانه پیامبر و عدم اعتماد به ظاهر فریبنده دشمن، تصمیم شخصی آن حضرت نبوده و به دستور مستقیم خداوند متعال صورت پذیرفت.
پی نوشت
[1] معجمالبلدان، ج۲، ص۳۰۱.
[2] تفسیر قمی، ج۲، ص۱۶۴.
[3] سوره احزاب، 26.