شکست عشقی؛ از جنس مونث بیزارم ...

20:53 - 1392/09/23
رهروان ولایت ـ مشکل من تاز از این جا شروع می شود که دیگر به هیچکس اعتماد ندارم و هیچ چیزی از این دنیا برای من جالب نیست. همه روزهای زندگی برایم تکراری شده و به هیچ چیز علاقه ندارم.
شکست عشقی

سلام

پسری ۲۶ ساله هستم که در زمان دانشجویی با دختری به صورت دوست ارتباط داشتم. ما باهم خیلی صمیمی بودیم؛ به طوری که همه اطرافیانمان از علاقه ما نسبت به هم به عنوان یک عشق رویایی یاد می کردند و ما خانواده های خود را هم در جریان رابطه خودمان گذاشته بودیم. حتی او بارها دست روی قرآن گذاشته بود که تحت هیچ شرایطی از من جدا نخواهد شد. به خاطر همین روی او خیلی حساب باز کرده بودم و وابستگی روانی عجیبی به او داشتم. قرار بود بعد از اتمام تحصیلات با هم ازدواج کنیم؛ اما در آن موقع من دچار یک مشکل شدم. پدرم ناگهانی و بی هیچ دلیل و منطقی با ازدواج ما مخالفت کرد و پدر اوهم موازی با پدر من این کار را کرد.
آنروز ها هم درگیر یک بحران مالی بودم که الان رفع شده. آن روز ها او خیلی راحت از من گذشت و بعد از چند هفته با کس دیگری ازدواج کرد. از بحران های مربوط به تنهایی و جدایی اکنون خلاصی یافته ام؛ اما مشکل من تاز از این جا شروع می شود که دیگر به هیچکس اعتماد ندارم و هیچ چیزی از این دنیا برای من جالب نیست. همه روزهای زندگی برایم تکراری شده و به هیچ چیز علاقه ندارم. حتی به کتاب هایی که قبلا مطالعه می کردم علاقه ندارم. همه چیز دلم را زده و نه به غذایی علاقه دارم و نه به ازدواج و نه به تحصیل.
اگر ترس از خدا نبود خیلی وقت پیش خودکشی می‌کردم. قلبم از سنگ شده و حتی قبلا هم که به مسجد جمکران و هیت های عزاداری علاقه داشتم، دیگر نسبت به همه چیز بی میل شدم. همه می گویند دین بهترین درمان ها را برای بحران های روحی دارد. التماس می کنم که راهنمایی ام کنید. از من نخواهید که ازدواج کنم؛ چون فرهنگ منطقه ما جوری است که ما جوانان تن به ازدواج نمی دهیم. من خودم هم از فرهنگ های غلط قبلا ضربه خوردم و حالا حتی راضی نیستم یک جنس مونث کنارم در خیابان باشد؛ حتی مادرم.
منتظر راهنمایی شما هستم. هرچه زودتر بهتر. به خدا اگر خوب بود جبران می کنم از جون و دل (یا حق )]

پاسخ

سلام همه این حالت ها به خاطر شکستی است که قبلا تجربه کردی و باعث شده نسبت به زندگی بی انگیزه شوی. اینکه از هر جنس مونثی زده شدی و بدت می‌آید، به این خاطر است که ضربه شما از سمت جنس مونث بوده. این مسئله تا حدودی طبیعی است و مثل فردی است که توسط پلیس جریمه  می‌شود. این فرد با اینکه می داند کسی که او را جریمه کرده یک فرد خاص بوده، ولی با این حال از هر چه پلیسی دل چرکین  می‌شود و بدش می‌آید. در حالی که این حالت غلبه احساس بر عقل است. عقل می‌گوید شما باید نسبت به این شخص خاص دلچرکین باشی نه همه؛ ولی احساس می‌گوید همه را باید با یک چشم دید و مشت نشانه خروار است. شما نیز برای حل این مشکل باید این مسئله را برای خودت روشن کنی که ضربه شما از یک فرد خاص به معنای این نیست که همه زنان این چنین هستند و باید از همه آنها دوری کنی و لذا باید با عقلت بر احساساتت غلبه کنی.
از طرفی شما داری خودت را به خاطر چیزی مجازات می کنی که مقصر اصلی یکی دیگر بوده و این با عقل جور در نمی اید. چرا شما باید خودت را به خاطر اشتباه یکی دیگر به زحمت بیندازی و زندگیت را به جهنم تبدیل کنی. البته این نکته را هم باید بگویم که استارت این شکست از طرف خود شما بوده و آن هم اینکه قبل از موافقت خانوادت با یکی رابطه برقرار کردی و عاشق هم شدید و بعدا با مخالفت آنها روبرو شدی؛ در حالی که می توانستی همان اول با خانوادت در میان بگذاری که اگر موافق بودن رسما اقدام می کردید و تا تمام شدن درستان در عقد می ماندید و اگر هم مخالفت می کردند، قبل از اینکه به او وابسته شوی قیدش را می زدی و این شکست را هم نمی خوردی.
بنابراین شما باید الان عاقلانه فکر کنی و نگذاری احساساتت بر شما غلبه کند. ازدواج با فردی که تناسب های لازم فکری اعتقادی اخلاقی و رفتاری را با شما داشته باشد، تا حد زیادی شما را از این وضعیت در می‌آورد و باعث  می‌شود امید تازه ای به زندگیت برگردد. بعلاوه وقتی این تناسب ها باشد بعد از مدتی عشق و علاقه شما به هم شدید  می‌شود و دیگر هیچ یاد و خاطره ای از فرد قبلی در ذهن شما نخواهد ماند و می‌توانی بدون دغدغه به زندگیت برسی. ولی اگر همینجور ادامه بدهی و آیه یأس بخوانی، جز اینکه خودت را نابود کردی کار دیگری انجام ندادی.

پیروز و سربلند باشید

نظرات

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

من دختری هستم که مشابه همین مشکل برای من پیش امده.من چه کاری صلاح است انجام دهم؟دختر چه کاری می تواند انجام دهد؟الان که کار از کار گذشته...مشکل اصلی من دختر بودنم است
به دلیل کوتاه فکری پدرم و دختربودنم بایست قید خوشبختی رو بزنم و فقط به این امیدداشته باشم که شایدوفقط شاید کسی مشابه اون فرد بیاد.همین..............درغیراین صورت به اجباربا کسی که مورد پسندم نیست بایدازدواج کنم.خداااااااااااااااای من صدامو میشنوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصویر mostafa.R
نویسنده mostafa.R در

شما باید یه مقداری از افسار سرنوشتت رو خودت بدست بگیری، امیدوارم  بتونی با شرکت در مجامع عمومی و انجام روابط جمعی (فامیل، همکار، دوستان، همسایه و...) و از این قبیل کارها،  خود واقعیت رو به دیگران نشون بدی و نکته مهم اینه که: باز بودن دریچه قلبتون مکمل همه راه حل هاست.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

پسری که دختری رو برای ازدواج بخواد الزاماتش این هستش که شخص رو ازجانب خودش مطمئن کنه نه اینکه در افکارش روی طرف حساب بازکنه.باید اطمینان کافی بهش میدادی.
متاسفم.شرایط دختر قابل قیاس باپسر نیست مشکلاتی هستش که امکان بحثش اینجا نیست

تصویر پريا
نویسنده پريا در

منم يه دختر ٢٧سالم!٢٤سالگي يه خواستگار خيلي خوب ازهر نظر داشتم ولي خونوادم مخالفت كردند اونم راحت ازم گذشت!از اونموقع تاالان هم هركي اومده حتي نصف خصوصيات و شرايط اونو نداشته و براهمين تاالان ازدواج نمردم...

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

الهی !عزیزم!
پسره ی بی غیرت

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

خدا رحمت کنه اون خانمی رو که وقتی از روش زندگی و پیش بینی آینده ی خواستگار مطلع شد و اون رو نپسندید پسر رو رد کرد.

تصویر sima22
نویسنده sima22 در

خب این دلیل نمیشه. منم یه شکست خیلی بدی داشتم.2 سال با پسری که دانشجوی دکترا بود باهم به قصد ازدواج بودیم ولی خیلی نامردی کرد. با یه دختر خیلی پولدار ازدواج کرد و من موندمو تنهایی. منم یکسال تمام ذره ذره آب شدم. تا شنیدم جدا شده از زنش آروم شدم. خودم هم با پسری ازدواج کردم که شرایط خیلی کمتری از اون داشت. دیگه قسمت و سرنوشت هر کی یجوره

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 2 =
*****