آتشسوزی کتابخانههای مصر و ایران در دوران فتوحات از سوی فاتحان مسلمان، افسانه ای بیش نیست که دشمنان برای بدبینی جامعه بشری به این مکتب پویا، زنده و انسان ساز به کار گرفتهاند. استناد این نسبتها بیشتر از منابعی است که از جهت زمانی، فاصله زیادی با عصر فتوحات دارد و از جهت سندی و محتوایی نیز دارای اشکالات فراوانی است. مسلمانان نه تنها در زمان فتوحات، با علم مخالفت نمیکردهاند بلکه سبب پیشرفت و ترقی مراکز علمی شدهاند.
برخی با استناد به اخبار تاریخ، آتشسوزی کتابخانه های مصر و ایران را دستاورد حملات اعراب مسلمان میدانند. آنها این حملهها را حاکی از بیفرهنگی مسلمانان شمردهاند. مستند این حادثه، اخباری است که در برخی منابع متأخر آمده و ماهیت اسلام را ماهیتی ویرانگر معرفی میکنند. آتشسوزی کتابخانه های مصر و ایران از سوی فاتحان مسلمان، دروغی تاریخی است که دشمنان برای بدبین نمودن اسلام از آن استفاده میکنند. اسلام نه تنها اقدامی علیه علم و دانش و کتاب و کتابخانه نکرد، بلکه مروج والاترین علوم اسلامی و انسانی در جهان بشری بوده است. در ادامه این مسأله را تحت چند عنوان مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم:
یک. پیشینه کتابخانه اسکندریه مصر و جندیشاپور ایران
کتابخانه بزرگ اسکندریه یکی از بزرگترین و مهمترین کتابخانههای جهان باستان بود. کتابخانه اسکندریه از جهت قدمت تاریخی به دوران بعد از عصر یونان برمیگردد و این مرکز علمی از جهت عظمت و بزرگی با مرکز علمی جندی شاپور قابل مقایسه نبوده است.[1] در دوران اسلامی دانشمندان مسلمان از آثار کتابخانه اسکندریه برای تولید تألیفات عربی استفاده نمودند. این کتابخانه، درسال ۴۸ پیش از میلاد، در طول جنگ داخلی سزار در آتش سوخت و بیشتر آثار آن از بین رفت.
دانشگاه جندی شاپور نیز مرکزی علمی – پزشکی بوده که پزشکان و منجمین زیادی در این دانشگاه علمی تحصیل میکردند؛ چنان که ماسویه و بختیشوع در قرن دوم و سوم هجری فارغ التحصیل همین دانشگاه هستند. پس چگونه ممکن است این دانشگاه علمی به دست اعراب فاتح از میان رفته و در آتش سوخته باشد در حالی که تا قرن سوم همچنان به حیات خود ادامه می داد.[2]
دو. آتشسوزی حقیقت یا افسانه؟
حادثه آتشسوزی کتابخانه ایران و مصر در منابعی چون «العلوم العقلیه و اصنافها» اثر ابن خلدون، «مختصر الدول» ابن العبری، «کتاب الافاده و الاعتبار» تألیف عبد اللطیف بغدادی، تاریخ الحکماء اثر قفطی، «کشف الظنون» از حاج خلیفه آمده است. پس از آن نیز برخی معاصران مانند کسروی و دکتر صفا نیز بدون هیچ پایه علمی و تنها با استناد به همین منابع، آن را بازتاب دادهاند. این منابع از منابع متأخر بوده و از جهت محتوایی و سندی اشکالات فراوان و تعارضات زیادی در محتوای آنها وجود دارد.
در مقابل این گروه، افرادی مانند شبلی نعمان در رسالهای به نام کتابخانه اسکندریه، خبر آتشسوزی را مورد نقد قرار داده و دلایل زیادی بر رد آن اقامه نموده است.[3] موضوع فتوحات اسلامی چه به صورت عام و چه خاص از همان قرن دوم هجری در منابع تاریخ بازتاب داده شده است. فتح ایران و اسکندریه و کیفیت این فتح ها به صورت مفصل در این منابع و برخی منابع مسیحی و یهودی گذشته آمده است اما در هیچ یک از این مصادر علمی و تاریخی سخنی از کتابسوزی اسکندریه یا ایران به میان نیامده است؛ تنها در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم برای اولین بار عبداللطیف بغدادی از آن سخن به میان آورده است.[4]
سخن عبداللطیف با «یذکر، نقل شده» آمده که حاکی از عدم باور خود عبداللطیف به این گفتار است؛ زیرا در نقل روایات تاریخی یا حدیثی، ناقل باید سند را بیان کند تا قول او از اعتبار و مورد بررسی قرار گیرد یا اگر هم سند را بیان نمیکند باید به صورت ارسال مسلم نقل دهد تا برای خود او حجت باشد (مثلا در فلان سال فلان حادثه رخ داده است)، در حالی که هیچ کدام از این دو محور سندسنجی در کلام عبداللطیف وجود ندارد و تنها ایشان با «یذکر، نقل شده» بیان می کند که حاکی از عدم اعتماد این نقل برای خود گوینده است، زیرا ناقل این گفتار را خود عبداللطیف نمی داند؛ علاوه بر اینکه در جمله عبداللطیف آمده که ارسطو در این مرکز علمی تدریس می کرد[5] در حالی که ارسطو اصلا به مصر نیامد تا بخواهد در این مرکز تدریس کرده باشد و این کتابخانه سال ها بعد از ارسطو و پس از حمله اسکندر به مصر تأسیس شد و بعید است که خود عبداللطیف از این واقعه مهم تاریخی بی خبر بوده باشد.
از این رو نقل عبداللطیف هم ضعف سندی و هم محتوایی دارد و از جهت زمانی نیز فاصله زیادی با عصر واقعه دارد، بنابراین قابل پذیرش نیست. ده ها دلیل وجود دارد که این کتابخانه چندین بار قبل از فتوحات مسلمانان در آتش سوخت و و به تدریج از بین رفت.[6] گوستاولوبون در کتاب تمدن اسلام و عرب می نویسد: «سوزاندن کتابخانه اسکندریه که آن را به فاتحین اسلام نسبت داده اند جای بسی تعجب است که یک چنین افسانه ای موهومی چگونه در این مدت متمادی به شهرت خود باقی مانده است و آن را تلقی به قبول نموده اند. بطلان این عقیده امروز ثابت و معلوم شده است و این کتابخانه را نصاری قبل از اسلام سوزانده اند... و کتابی نبود در دوران فتوحات تا مسلمانان بخواهند آن را بسوزانند.»[7]
درباره دروغ کتابخانهسوزی ایران نیز باید گفت: تاریخ برخلاف کتابخانه اسکندریه، هیچ گزارشی از آتشسوزی در ایران و مرکز علمی جندی شاپور از سوی فاتحان مسلمان ذکر نکرده در حالی که تاریخ فتوحات و حملات و ویرانی هایی که از سوی اعراب در ایران انجام گرفته را در منابع ذکر کرده است. علاوه بر اینکه آن زمان در ایران حرکتی نژادپرستانه و ضدعرب به نام شعوبیگری فعال بود؛ به طور قطع اگر چنین حادثه ای رخ می داد، آن را علیه آنها با آب و تاب می نوشتند.
این موضوع در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران اثر شهید مطهری به تفصیل بیان شده که برای مطالعه بیشتر می توان به این کتاب رجوع کرد.[8]
رهیافت:
کتابسوزی در ایران و مصر توسط مسلمانان افسانه ای بیش نیست و ده ها دلیل تاریخی و شواهد خارجی در رد آن وجود دارد. ضمناً کسانی نیز که آن را بیان کردهاند، بدون هیچ سندی و مدرکی و تنها با لفظ (نقل شده و بیان شده) آن را مطرح نموده اند که دارای اعتبار نیست.
پینوشت:
1. کتابخانه اسکندریه مصر.
2. شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 268 - 269.
3. شبلی نعمان، «فتح اسکندریه»، ص 28.
4. بغدادی، الافادة و الاعتبار، ص 28.
5. همان.
6. کتابخانه اسکندریه مصر؛ شبلی نعمان، همان، ص 28.
7. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص 263 - 265.
8. شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 265 تا 306.