قصه شب؛ «امام جواد و گوسفند گم شده»

08:17 - 1401/04/01

قصه شب جذاب و کودکانه‌ی «امام جواد(علیه‌السلام) و گوسفند گم شده» در مورد گوسفندی است که گم شده و کسانی که دنبال اون می‌گردند، به دیگران تهمت دزدی می‌زنند، اما امام اشتباه یارانشان را جبران می‌کنند. در این داستان به بچه‌ها ضررهای قضاوت عجولانه و لطف امام جواد (علیه السلام) توضیح داده شده است.

امام جواد و گوسفند گم شده

امام جواد و گوسفند گم شده: بچه‌های گلم فرشته‌های کوچیک دوست داشتنی، سلام. حالتون خوبه؟ سرحال خوش‌حال هستید؟ امیدوارم هر کجا که هستید، خوب و خوش و خرّم باشید.

امشب می‌خوام یه قصه قشنگ از زمان‌های قدیم بگم، داستانی که برای یکی از نزدیکان امام نهم ما یعنی امام جواد (علیه السلام) اتفاق افتاد.

ماجرا از اون‌جا شروع شد که گوسفند تپل و بازیگوش یکی از خدمت‌کارهای امام جواد گم شد. همه دنبال گوسفند گمشده همه جا رو گشتن، اما فایده‌ای نداشت. چند نفر گوسفند رو داخل کوچه دیده بودن که مشغول بازی و علف خوردن بوده، ولی هیچ کسی اون رو بیرون از کوچه و محله ندیده بود.

مردهایی که برای پیدا کردن گوسفند همه جا رو گشته بودن، خسته و عصبانی شدن. سه نفر از همسایه‌ها رو گرفتن و به سمت خونه امام بردن، آخه فکر می‌کردن که یکی از این سه نفر گوسفند رو دزدیده.

امام جواد که تهمت زدن به دیگران رو دوست نداشت، از این حرف اون‌ها ناراحت شدن و گفتن: این‌ها دزد نیستن، این‌ها رو رها کنید. مردم می‌دونستن که امام، از جانب خدا همه چیز رو می‌دونه، اما از این حرف امام جواد تعجب کردن.

همین‌که سه نفر آزاد شدن، امام به سمت یکی از خونه‌هایی که با اون‌جا فاصله داشت اشاره کرد و گفت: گوسفند شما اون‌جاست.

همه به سمت خونه‌ای که امام گفته بود رفتن. وقتی گوسفند رو دیدن، همه روی سر صاحب‌خونه ریختن، قبل از اینکه حرفی بزنه، حسابی اون رو کتک زدن. مرد بیچاره داد میزد و می‌گفت: به خدا اشتباه می‌کنید، بذارید بگم چی شده! اما اون‌ها بدون این‌که به حرف‌هاش اعتنا کنن، اون‌ بیچاره رو کشون کشون، در خونه امام جواد بردن.

وقتی امام از خونه بیرون اومد، دید سر و کله مرد صاحب‌خونه حسابی خونی شده. به اطرافیانش گفت: وای بر شما، گوسفند خودش اون‌جا رفته بود، این آقا از ماجرا خبر نداشت. رهایش کنید.

مردها که خیلی خجالت کشیده بودن، فهمیدن که چه اشتباه بزرگی انجام دادن، اما نمی‌دونستن چه جوری عذرخواهی کنن. اون‌ها که می‌دونستن با عصبانیت و عجله در تهمت زدن به دیگران همه چیز رو خراب کردن، یواشکی از اونجا دور شدن.

امام جواد با احترام اون مرد رو به خونه برد و دلداری داد. یه پیراهن تمیز آورد تا پیرمرد زخمی بپوشه، بعد هم یه کیسه پول بهش هدیه  دادن. مرد با نگاه پرمهر امام جواد کیسه پول رو گرفت و خیلی زود دردهاش رو فراموش کرد.

امام جواد

لحظاتی بعد صدای بع بع گوسفند سر به هوا، همه جای خونه امام به گوش می‌رسید. همه بچه‌ها خوش‌حال از پیدا شدن گوسفند، کنارش ایستاده بودن و بهش غذا می‌دادن.

بله بچه‌های عزیزم! آدم نباید زود قضاوت کنه، بعضی بچه‌ها هستن وقتی اسباب بازی‌هاشون گم یا خراب میشه، زودی به خواهر و برادرشون تهمت می‌زنن که چرا اسباب بازی من رو گم کردی؟

آدم نباید به دیگران تهمت بزنه. اگر با این کار زشت باعث ناراحتی کسی شدیم، باید زود ازش معذرت خواهی کنیم، بهش هدیه بدیم و از دلش در بیاریم. البته توی قصه ما امام این کار رو انجام نداده بودن، ولی به مرد دلداری دادن تا دوستانشون بفهمن که اشتباه کردن و دیگه قضاوت عجولانه نکنن.

بچه‌های گلم! امام جواد که فرزند امام رضا (علیه السلام) هستن، هشت سالشون بود که به امامت رسیدن. اما در همون سنّ کودکی خدای مهربون همه چیز رو به ایشون یاد داده بود. سؤالاتی رو که دانشمندان بزرگ هم بلد نبودن جواب می‌دادن.

امام جواد خیلی مهربون و با سخاوت بودن؛ به خاطر همین بهشون می‌گفتن: جواد، یعنی بخشنده. اما آدم‌های بد و پادشاهان ستمگر این امام دانا و مهربون و با سخاوت  رو به شهادت رسوندن.

امیدوارم شما گل‌های باغ زندگی از قصه امشب ما خوشتون اومده باشه و یه شب دیگه با آرامش و خوشی سر روی بالش بذارید.

خوب بچه‌های گلم منم دیگه باید برم، تا یه شب دیگه و یه قصه دیگه خدا نگهدارتون، به امید دیدارتون

(1) الخرائج و الجرائح راوندی 1: 376 ح 4.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 9 =
*****