سوال کاربر: با سلام. سه سال است ازدواج کرده ام و صاحب یک فرزند دوساله هستم. محل کارم مرکز استان و محل زندگی خانواده پدری خودم و همسرم(زنم) در شهرستان است. بعد از عقد با زنم پس از مدت کوتاهی سر خونه و زندگی مان رفتیم، ولی بعد از مدتی که ایشان باردار شد و به خاطر اینکه ایشون در شهر خودشون مشغول به معلمی شد ناچار شدیم از هم فاصله بگیریم و ایشان در شهرستان باشند و بنده در مرکز استان مشغول کار باشم.
آخر هفته ها یا من می رفتم شهرستان یا ایشون می آمدند خانه خودمان در مرکز استان. کلا در طول ۳ سال زنم چیزی از مسئولیت شوهرداری، پخت و پز، لباس شستن و... این جور مسائل نفهمیدند و تقریبا هر دو هفته یکبار سر مسائل ساده قهر می کردند و می کنند و می روند خانه پدرشان. پدر و مادرشان اصلا ایشان را راهنمایی نمی کنند.
خلاصه بعد از مدتها تلاش توانستم خودم از محل کارم به شهرستان انتقالی بگیرم و محل زندگی ام را به شهرستان بیاورم. با این حال، ایشان تازه ساز جدیدی می زنند و می گویند: حاضر نیست سر خونه و زندگی برگردد. متاسفانه به این اوضاع عادت کرده است و خیلی راحت به زبان می آورد که من خانه پدرم راحتم. هر وقت به من نیاز داشتی (جنسی) من می آیم و نیازت را برطرف می کنم. در صورتی که من دیگر از این شرایط خسته شدم. لطفا راهنمایی کنید.
پاسخ این سوال را می توانید از زبان استاد مصطفوی بشنوید.