همانگونه که در تاریخ و روایات بیان شده، مشرکان مکه برخی از اعمال حج را انجام می دادند که شبهه پیروی احکامی اسلامی از رفتار مشرکانه را در پی آورد. اما فریضه حج یک فرمان الهی بوده که حضرت آدم آن را انجام داده و به ترتیب تمام پیامبران الهی مأمور به انجام آن شدند. در ادیان پیش از جاهلیت نیز سخن از مناسک حج برده شده و این نشان از ریشه یکسان الهی برای فریضه حج می باشد.
اشاره: هرساله هزاران مسلمان از اطراف و اكناف جهان براى زيارت خانه خدا و انجام فريضه حج راهى سرزمين حجاز شده و در کنار تحول باطنی و صفای ضمیر، گردهمایی باشکوه و کم نظیر امت اسلامی را به تمام دنیا نمایش میدهند. مسلمانان، لبیک گویان و با اشتیاق فراوان به انجام مناسک حج میپردازند و خود را دوام بخش فرمان پیامبران الهی در انجام این واجب پرفضیلت قلمداد میکنند. آشنایی با تاریخ این فریضه الهی در امتداد زمان میتواند در بهرهمندی از برکات آن کمک شایانی کند.
تشریع حجّ پیش از اسلام
روایات اسلامی گویای آن است که وجوب حج سه مرتبه بیان شد؛ نخست پس از هبوط حضرت آدم(علیه السلام) به زمین بود که تمام پیامبران پس از آن، به این واجب الهی اهتمام داشتند.[1] دیگر بار، پس از هجرت مشقتبار حضرت ابراهیم(علیه السلام) و خانوادهاش به سرزمین خشک و بیآب و علف، و به دلیل تجلیل از مقام شامخ خلیل الله بر وجوب حج تاکید شد.[2] آخرین بار نیز پس از بعثت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله) وجوب این عبادت الهی در آیات متعدد قرآنی بیان شد.
حجّ در دیانت یهود
حج یکی از اعمال دینی است که در تورات به آن اشاره شده اما جالب آنکه گفتاری از حضرت موسی علیه السلام یافت نمیشود که ایشان حج را به عنوان یک دستور الهی ارائه کرده باشند. از این رو اماكن حج در دین یهود، متعدد شده و كوچ يهوديان در اعياد سالانه به نقاط مختلف صورت میپذیرد و هر مكان عبادتى را با عنوان «بيت» مینامند كه در زمانهای خاص، محل برگزارى حج آنان میباشد مثل «بيت المقدس»، «بيت ايل» و «بيت آون».
گفتنى است كه در حال حاضر حجّ از ديدگاه يهوديان واجب نيست و از اركان عبادات آنها به شيوهاى كه در اسلام ديده میشود، به شمار نمیآيد.[3]
مسیحیان و آئین حجّ
در منابع اسلامی تاکید فراوانی بر حج گزاردن حضرت عیسی علیه السلام به عنوان یکی از پیامبران اولوالعزم شده است. خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «سوگند به آن كس كه جان محمد در دست قدرت اوست، فرزند مريم از گردنه روحا عبور كرده در حالی كه صداى خود را به لبيک گفتن برداشته و به حج يا عمره يا هر دو، عزيمت نموده است.»[4]
با این وجود در انجيل تحريف شده، واژهاى با عنوان حج وجود ندارد، بلكه تنها از اعيادى نام برده میشود كه با رفتن به مکانهای خاص، به جشن و شادى پرداخته و از خدایان سهگانه مسیحیت ياد میشود.[5]
تاریخ وجوب حجّ در اسلام
بر اساس شواهد تاریخی و روایی، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پس از بعثت و پیش از هجرت به مدینه، حداقل دو بار عمل حج را انجام دادند[6] و این گواه بر بیان وجوب این عبادت پیش از فتح مکه است. البته حج در تعالیم اسلامی دارای سه شیوه «قِران، اِفراد و تمتع» میباشد که فقط احکام و شیوه انجام حج تمتع در سال دهم پس از هجرت و هنگام حجة الوداع بیان شد.[7]
مشرکان مکه و مناسک حج
گرچه بنای کعبه برای یادآوری شعار توحید گذاشته شد اما ظهور باور شرک و بتپرستی در سرزمین حجاز به ویژه در مکه و همهگیری آن، سبب شد تا نمادهای مشرکانه حتی درون خانه کعبه نیز نفوذ کند. با این حال به فرموده برخی روایات و گواه تاریخ، مشرکان برخی از اعمال و مناسک حج را مانند طواف کعبه یا سعی بین صفا و مروه که به یادگار از حضرت ابراهیم علیهالسلام و هاجر بود، به جا میآوردند.[8]
اما هیچ یک از اینها سبب توجیه حضور مشرکان در مکه نشد و در سال نهم هجرت و به محض فزونی جمعیت مسلمانان و استقرار دولت اسلامی در مدینه، خداوند به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمان برائت از مشرکان داد و از آنها خواست تا در يک فرصت چهارماهه، تصميم نهايى خود را براى پذيرش اسلام يا مقاومت در برابر آن بگيرند.[9] بدين سان، شرک تا چندى پس از آن به طور كامل از ميان رفت.
رهیافت
پيامبران خدا و سفيران الهى، حجّ خانه خدا كردند و از بركات كعبه و سرزمين وحى بهره بردند و مشرکان مکه برخی از این اعمال را به تقلید از گذشتگان انجام دادند؛ اما تمام مسلمانان هنگام انجام مناسک حج، خویش را نه دنباله رو اعمال مشرکان، که رهرو صراط مستقیم پیامبران الهی میدانند.
پی نوشت
[1]. کلینی، الكافي، ج4، ص: 192.
[2]. صدوق، علل الشرائع، ج2، ص: 586.
[3]. حج در آیین یهود، فصلنامه میقات حج، شماره 40.
[4]. صحيح مسلم، ج2، ص: 915.
[5]. حج در آیین مسیحیت، فصلنامه میقات حج، شماره 41.
[6]. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج2، ص: 145.
[7]. سبحانی، الحج في الشريعة الإسلامية الغراء، ج2، ص: 575-574.
[8]. الكافي، ج4، ص: 245 ؛ صحيح البخاري، ج3، ص: 151.
[9]. توبه/2-3.