خداوند متعال برای هدایت عموم مردم، حجتها و امامانی را قرار داده و آنها را متخلق به اسماء و صفات خود نموده است، بر این اساس آن بزرگواران مظاهر اسماء و صفات الهی قرار گرفته اند.

شناخت و معرفت نسبت به وجود مطلق و وجود بینهایتِ خداوند، امکانپذیر نیست؛ مگر از طریق اسماء و صفات الهی. قرآن کریم حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را مظهر صفات همچون «زنده کردن، شفا دادن و...» میداند.[1] به یقین این مظهریت، در پیامبر خاتم و امیرالمومنین علیهما السلام که نفس پیامبر است، به طور کاملتری وجود دارد و این اعتقاد شیعه امامیه است که امیرالمومنین علیه السلام شاخصترین، بالاترین علامت و نشانهی اوصاف الهی است و به تعبیر دیگر مظهر کامل و تام صفات و اسمای الهی، بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است.
بی تردید این اعتقاد، به معنای اعتقاد به مقام خدایی امیرالمومنین علیه السلام نیست؛ زیرا امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّا وَ اللَّهِ عَبِيدٌ مَخْلُوقُونَ لَنَا رَبُّ نَعْبُدُهُ وَ إِنْ لَمْ نَعْبُدْهُ عَذَّبَنَا؛[2] بخدا سوگند! ما بندگان، مخلوق خدائیم که براى ما پروردگارى است که او را پرستش مى کنیم و اگر دست از پرستش او برداریم ما را دچار عذاب خود خواهد کرد.» همچنین فرمودند: «اجْعَلُونَا عَبِيداً مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُم؛[3] ما را مخلوق خدا بدانید و درباره (مناقب) ما هر چه مىخواهید بگویید که به نهایت آن نخواهید رسید.»
شیعیان دوازده امامی همین اعتقاد را در مورد امیرالمومنین علیه السلام دارند و وی را مظهر تمام صفات و اسمای الهی میدانند، بر همین اساس امام صادق علیه السلام در ذیل آیه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماء الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها؛[4] و برای خدا نامهای نیکویی است. خدا را با آنها بخوانید.» فرمودند: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى؛[5] سوگند بخدا مائيم آن نام هاى نيكو.»
مظهریت در قدرت الهی
هر چند قدرت تام و ذاتی از آن خداوند است و او بر هر چیزی قادر می باشد؛[6] از این رو شیعه امیرالمومنین علیه السلام را مظهر قدرت الهی میداند؛ زیرا فرمود: «أَنَا قُدْرَةُ اللَّهِ؛[7] من قدرت خدا هستم،» نیز فرمود: «أنا یدالله؛[8] من دست خدایم.» و «ید» در اینجا کنایه از قدرت است؛ زیرا حضرت در هیچ حادثهای اظهار ضعف و عجز نکردند؛ تا آنجا که دوست و دشمن او را ستودهاند.
مظهریت در علم خداوند
خداوند بر همه چیز احاطه علمی دارد، «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم؛[9] و او [خداوند] هر هر چیزیی عالم است.» اما گاه مقدار از این علم را در اختیار برخی قرار میدهد.[10]
خداوند در قرآن، امیرالمومنین علیه السلام را چنین ستود: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب؛[11] و کسی که نزد او همه علم قرآن وجود دارد.» امام باقر علیه السلام فرمود: مراد این آیه، امیرالمومنین؛ علی علیه السلام است.[12] خود حضرت نیز فرمودند: «أَنَا عِلْمُ اللَّه؛[13] من علم خدا هستم.» بیتردید او دانش آموخته خداست.[14]
مظهریت هدایت الهی
هدایت یکی از آموزههای قرآنی است که خداوند در قرآن کریم از آن یاد کرده است: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد؛[15] به درستی که تو [ای پیامبر] انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایت کنندهای است.» امام باقر علیه السلام فرمودند: هدایت کننده امیرالمومنین علیه السلام است.[16] خود حضرت نیز فرمود: «أَنَا الْهَادِي؛[17] من هدایت کنندهام.»
نکته پایانی: شرک نبودن چنین اعتقاداتی
بی تردید، پذیرفتن تعبیرهای «یدالله، علم الله و...» برای امیرالمومنین علیه السلام، باعث شرک و.. نخواهد شد؛ زیرا نخست اینکه این کنایه از قدرت خداست که در وجود امیرالمومنین علیه السلام تجلی کرده و نمونههای قرآنی نیز بر آن وجود دارد، از سویی مانند این تعبیر را خلیفه دوم در مورد امیرالمومنین؛ علی علیه السلام نیز به کار برده است. و آن اینکه: کسی در حال طواف نزد عمر آمد و گفت: علی علیه السلام، به صورت من سیلی زد، وی امیرالمومنین را خواند و علت آن را پرسید، خلیفه دوم بعد از شنیدن پاسخ حضرت که به خاطر ارتکاب گناهی او را زده بود، گفت: «اذْهَبْ وَقَعَتْ عَلَيْكَ عَيْنٌ مِنْ عُيُونِ اللَّه... تِلْكَ يَدُ اللَّهِ الْيُمْنَى؛[18] برو که چشمی از چشمان خدا بر تو واقع شد...این دست راست خدا بود.»
پی نوشت:
[1]. سوره مائده، آیه110.
[2]. مناقب، ابن شهرآشوب، ج4، ص219.
[3]. الخرائج و الجرائح، راوندی، ج2، ص735.
[4]. سوره اعراف، آیه180.
[5]. کافی، کلینی، ج1، ص143.
[6]. سوره بقره، آیه20.
[7]. بحار الانوار، مجلسی، ج26، ص6.
[8]. کافی، ج1، ص145.
[9]. سوره بقره، آیه29.
[10]. سوره نمل، آیه40.
[11]. سوره رعد، آیه43.
[12]. تفسیر عیاشی، ج2، ص220.
[13]. توحید، صدوق، ص164.
[14]. کافی، کلینی، ج1، ص258.
[15]. سوره رعد، آیه7.
[16]. تفسیر فرات، ص205.
[17]. توحید، صدوق، ص164.
[18]. البصائر و الذخائر، ابوحیان، ج3، ص69؛ بحار الانوار، مجلسی، ج39، ص88.