در منابع اهل تسنن با روایات و گزارشهایی مواجه هستیم که پس از دقت نظر در آنها مشخص میشود با نیت دشمنی با امیرالمؤمنین و تحریف واقعیات جعل شدهاند؛ رویکردی که تلاش میکند احادیث بیشمار در فضائل امیرالمؤمنین و تأکید بر جانشینی بلافصل ایشان را به دست فراموشی بسپرد.
بيعتى را كه پيامبر اكرم صلیاللهعليهوآله در روز غدير خم از مسلمانان درباره مقام ولايت كبراى مولا اميرمؤمنان علیهالسلام گرفت، پس از آن بود که امیرالمؤمنین را براى خلافت و امامت پس از خود منصوب نمود.
از مردم پيمان وفادارى گرفت تا امكانات خود را همان گونه كه در اختيار پيامبر قرار دادهاند، در اختيار جانشین راستین او نيز قرار دهند و در تثبيت پايههاى حكومتى وى بكوشند. اما جریان نفاق و دنیاپرستی از روزهای نخستین، نقشههای شوم انحراف در مسیر حرکت مسلمانان را پیاده کرد.
ممنوعیت نگارش حدیث
مسئله جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام از روز نخست ظهور اسلام در فرمایش نورانی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خودنمایی میکرد. ایشان از هر فرصتی برای بیان فضائل و ویژگیهای امیرالمؤمنین و برتری ایشان بر دیگر مسلمانان استفاده میکردند.
گرچه بهظاهر، نامی از امیرالمؤمنین در آیات قرآن برده نشده بود و امکان تأویل و برداشتهای متفاوت از آیات وجود داشت، اما پیامبر برای مسئله جانشینی صرفاً به بیان گفتار و حدیث اکتفا نکردند و همینکه در آخرین ساعات زندگی، به آوردن قلم و کاغذ برای نوشتن راهبرد مقابله با گمراهی پس از خود دستور دادند، منکران جانشینی امیرالمؤمنین مانع از نگارش آن شدند.[1]
این مسئله تا حدود 100 سال پس از پیامبر نیز ادامه داشت تا تحریفکنندگان هرچه بهتر و بیشتر بتوانند جانشینی خلفای خودخوانده را در اذهان مسلمانان پررنگ کرده و مسئله ولایت مسلم و قطعی امیرالمؤمنین علیهالسلام را مورد تردید قرار دهند.[2]
مناقشات سندی و مفهومی
رویکرد دیگری که طرفداران خلفای خودخوانده در دورههای واپسین برای انکار جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام به کار گرفتند، ایجاد شبهه و اشکال در مفهوم آیات و احادیث مربوط به خلافت آن حضرت است؛ برای نمونه عالمان و اندیشمندان شیعی بیان داشتهاند که جریان مباهله که در آیه 61 سوره آل عمران و جریان خاتم بخشی امیرالمؤمنین که در آیه 55 سوره مائده نقل شده، از مهمترین دلائل قرآنی بر جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام است. اما منکران ولایت امیرالمؤمنین در مفهوم این دو آیه تشکیک کردهاند. [3]
همچنین با اینکه اکثریت عالمان اهل تسنن بر تواتر و صحت حدیث غدیر تأکید کردهاند،[4] اما افرادی همچون ابنتیمیه این حدیث را دروغ دانسته و در سندش مناقشه کرده است. [5]
جعل تاریخ
امیرالمؤمنین علیهالسلام خود را تنها جانشین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میدانست ازاینرو نهتنها ایشان بلکه یاران و هواداران امام علیهالسلام پس از جریان سقیفه در مناسبتهای گوناگون، نصوص و احادیث امامت و جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام را به خلفا و دیگران خاطرنشان کرده و به آنها احتجاج کردهاند. [6]
اما دشمنان ولایت با توسل به جعل تاریخ و احادیث ساختگی چنین وانمود کردند که امیرالمؤمنین علیهالسلام هیچگاه به جانشینی بلافصل پس از پیامبر نمیاندیشیده و همان گونه که اکثریت مسلمانان در برابر خلافت دیگران کرنش کردند، ایشان نیز اعتراضی نداشته است. [7]
این رویکرد علاوه بر آنکه ارزش استدلال و احتجاج در گفتوگوهای بین المذاهب را نداشته و توان مقاومت در برابر احادیث بسیار زیادی که در منابع شیعه و غیرشیعه با موضوع اعتراف به خلافت بلافصل امیرالمؤمنین را ندارد، از نویسندگانی صادر شده که به اعتراف عالمان اهل تسنن با نیت دشمنی و غرضورزی به جعل چنین نکاتی اقدام کردهاند. [8]
احادیث دوازده خلیفه
بااینحال، در منابع شیعی[9] و غیر شیعی[10]، احادیثی از خاتمالانبیاء صلیاللهعلیهوآله نقل شده که به احادیث «دوازده خلیفه» معروف و مشهور گشتهاند.
مضمون این روایات که خدشهای در صدور آنها نیست، بیانگر وجود دوازده خلیفه پس از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تا روز قیامت است.
ازآنجاییکه در این احادیث صرفاً به ذکر عدد خلفای پس از پیامبر اشاره شده و نامی از آنها برده نشده، محققان اسلامی درصدد بر آمدند تا واقعیت خارجی را بر این روایات تطبیق دهند.
سرگشتگی غیرشیعه
مکتب شیعه بر اساس استدلالهای قطعی عقلی، آیات قرآنی گوناگون و احادیث متواتر از منابع شیعی و غیر شیعی بهراحتی توانسته مصادیق ارزشمند سلسله امامت را به مردم دنیا معرفی کند اما تزلزل در مبانی اعتقادی اهل تسنن سبب سرگشتگی و ناتوانی آنان در تعیین ائمه حق و عادل برای هدایت امت اسلامی شده است. [11]
پینوشت:
1. مسند أحمد بن حنبل، ج23، ص: 68. مسند جابر بن عبدالله ح 14726.
2. عسکری، معالم المدرستين، ج2، ص: 55.
3. آلوسی، روح المعاني، ج 2، ص: 180؛ آمدی، أبكار الأفكار، ج5، ص: 178.
4. ابن کثیر، البداية و النهاية، ج5، ص:214؛ جزری، أسنى المطالب، ص: 48.
5. ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج7، ص: 313-314.
6. ربانی گلپایگانی، براهین و نصوص امامت، ص: 274.
7. برای نمونه ر.ک: ابن هشام، السيرة النبوية، ج2، ص: 654.
8. مظفر، الإفصاح عن أحوال رواة الصحاح، ج3، ص: 403.
9. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 686.
10. صحیحالبخاری، ج11، ص: 70. کتاب الاحکام، باب الاستخلاف.
11. سیوطی، تاریخالخلفاء، ص: 26.