حتی اگر بپذیریم امیرالمومنین علیه السلام با خلفای پیشین با اجبار بیعت کردند، این بیعت هرگز به معنای تائید خلافت آن ها از سوی حضرت نبوده است؛ زیرا حضرت در جاهای مختلف بعد از انتقاد از آن ها، بر حقانیت خود احتجاج کردند.
امامت منصبی الهی است که خداوند متعال توسط پیامبرش، در روز غدیر خم به مردم ابلاغ کرد و عدم ابلاغ آن را مساوی با عدم بیان رسالت دانست.[1] اما دست پنهان منافقان، ولایت و خلافت را از مسیر اصلی خود خارج کرده و بر دوش کسانی انداخت که به اعتراف خودشان، کوچک ترین لیاقت را نداشتهاند.[2]
برخورد امیرالمومنین با خلافت خلفای پیشین
بعد از اینکه مسیر خلافت منحرف شد و مردم به ناچار با آن همراه شدند، حضرت نیز با زور و اجبار با آنها بیعت کرد؛ زیرا حضرت علاوه بر اینکه از پیامبر دستور به صبر داشت، اگر غیر از این عمل میکرد، نه تنها از امامت بلکه هیچ نامی از اسلام باقی نمیماند.[3]
با این حال، امیرالمومنین علیه السلام، در مجموعه سخنان خود به شکلهای مختلف، بعد از روشنگری خلافت دیگران، از حق خود دفاع کرده است.
انتقادهای امیرالمومنین علیه السلام به خلفا
هر چند امام، امیرالمومنین علیه السلام؛ به ظاهر مجبور به همراهی با خلفای سه گانه قبل شدند؛ ولی در هر فرصتی به آنها انتقاد کرده و از حق خودشان دفاع میکردند.
عدم مشروعیت خلافت خلفا در نهج البلاغه
امیرالمومنین علیه السلام با بیان جملاتی عدم مشروعیت خلافت ابوبکر را بیان میکند: «سوگند به خدا كه پسر ابوقحافه لباس خلافت را به تن پوشيد، در حالى كه مىدانست منزلت و شأن من نسبت به خلافت مسلمانان مانند محور ميانه سنگ آسياب است.»[4] سپس در جای دیگر آن ها را غاصب خلافت معرفی کرده و از کوتاهی قریش به شدت انتقاد میکند. «فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي؛[5] خدا قريش را به كيفر زشتیهایشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندى من را بريدند و حكومت فرزند مادرم (پيامبر) را از من رُبودند» سپس فرمود: «قریش حق مرا غصب کردند.»[6] حضرت در جای دیگر، به معرفی خصوصیات غاصبان خلافت پرداختند.[7]
حتی حضرت از بازگشت آن ها به جاهلیت پرده برداشته و می فرماید: «بعد از اینکه رسول خدا رحلت فرمودند، گروهی به جاهلیت بازگشتند: «وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَة؛ و بنيان اسلامى را تغيير داده، در جاى ديگرى بنا نهادند، آنان كانون هر خطا و گناه، و پناهگاه هر فتنهجو شدند.»[8]
کلام امیرالمومنین علیه السلام در جواب معاویه
معاویه حدود چهل سال بعد از ماجرای سقیفه، نامهای به امیرالمومنین علیه السلام نوشت و با طعن و انتقاد، از حضرت، یادآور مقاومت وی در برابر خلیفه شده و او را همچون شتری سرکش میخواند که برای بیعت وی را مهار کرده و به طرف مسجد میکشیدند، حضرت در جواب او فرمود: «گفته اى كه مرا چونان شتر مهار كرده به سوى بيعت مى كشاندند. سوگند به خدا! خواستى نكوهش كنى، امّا ستودى، خواستى رسوا سازى كه خود را رسوا كرده اى، مسلمان را چه باک كه مظلوم واقع شود، تا زمانی كه در دين خود ترديد نداشته و در يقين خود شک نكند.»[9]
این بیان حضرت، دلیل بر این است که حضرت نه تنها در کار خود شک نکرده است؛ بلکه بیعتش از روی اکراه بوده است.
معاويه از اساس، به ولايت و امامت امیرالمومنین؛ على عليه السلام و نصب الهى و ابلاغ آن توسط پیامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اعتقاد نداشت، تنها در شعارهاى خود، بيعت مردم و شوراى مسلمين را مطرح مى كرد.
بر این اساس، حضرت بر اساس باورهای معاویه استدلال میکند و میفرماید: همان مردمی که با آن سه خلیفه، بیعت کردند، همان مردم با من بیعت کردند؛ چرا از آنها تبعیت کردی، ولی از من پیروی نمیکنی! هر چند در بین بیعت کنندگان نباشی، باید انتخاب مردم را بپذیری؛ همانگونه که در مورد سه خلیفه قبل پذیرفتی![11]
بنابراین حضرت با این استدلال، وی را با معيارهاى مورد قبول خودش به بیعت دعوت کرد؛ زیرا حضرت در جاهای مختلف، مساله امامت و خلافت خویش را نصب الهی میداند.[12] پس این سخن، به معنای پذیرفتن شورا و خلافت خلفای پیشین نخواهد بود.
پی نوشت
[1]. سوره مائده، آیه67.
[2]. المنتقى من منهاج الاعتدال، ذهبی، ج1، ص337.
[3]. کافی، کلینی، ج1، ص282.
[4]. نهج البلاغه، صبحی، ص48.
[5]. همان، نامه36، ص409.
[6]. بحار الانوار، مجلسی، ج29، ص629.
[7]. نهج البلاغه، صبحی، خطبه3، ص48.
[8]. نهج البلاغه، صبحی، خطبه150، ص209.
[9]. همان، نامه28، ص388.
[10]. همان، نامه6، ص367.
[11]. پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، مکارم، ج9، ص80.
[12]. نهج البلاغه، صبحی، خطبه144، ص201.