با نگاهی به آیات قرآن میتوان دریافت که امام حسین(ع) به دنبال مشارکت در امر سیاسی بود؛ مشارکتی که آن را قرآن بر هر مومنی واجب کرده است.
پیروزی خون بر شمشیر را تمثیلی از واقعه عاشورا دانستهاند؛ پیروزی که در تاریخ پس از عاشورا، خود را در سرنگونی خلافت اموی و نیز قیامهای حقخواهانه شیعیان نشان داد.
قیام توابین و مختار را دو حرکتی میتوان دانست که از عاشورا تأثیر گرفته است؛ اما پیام سیاسی عاشورا ندایی جاوید در تاریخ است.
بازتاب پیام سیاسی عاشورا
پیام امام حسین(ع) فراتر از جامعه شیعیان و اسلام میرود؛ به این معنا، غیر مسلمانان پیامی از حرکت امام حسین (ع) دریافت کرده و از آن بهرهمند شدهاند.
برای مثال ماهاتما گاندی، رهبر پرآوازه هند، زندگی امام حسین(ع) را خوانده و آن را الگوی خود قرار داده است. او میگوید: «من زندگى امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده و توجه کافى به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.» [1]
آنچه پیام امام حسین(ع) خوانده میشود، تنها محدود به مخاطبان مسلمان و شیعه نمیشود و هر انسانی با تأمل در آن میتواند به درونمایه رهاییبخش نهضت حسین(ع) پی ببرد.
در بخشی از نامه «زیگمار گابریل»، قائم مقام صدراعظم آلمان، رهبر حزب سوسیال دموکرات (SPD) و وزیر اقتصاد این کشور به مناسبت روز عاشورا میخوانیم:
«آنچه در روز عاشورا برای امام حسین و خاندان ایشان اتفاق افتاد، به همه ما آموخت که استقامتِ راستین بر آزادی و انسانیت، سرانجام بر جنگ و ظلم پیروز خواهد شد.»
قیام امام حسین(ع) پیامهای زیادی برای مسلمانان و غیر مسلمانان دارد؛ این پیام، تعهد و حقّ نوعی کنشگری عمومی و حقمداری است که هر انسانی باید به آن متعهد باشد و امام(ع) تا آخرین لحظات عمر خویش به آن پایبند بودند.
کنشگری سیاسی در تفکرات بعضی فِرَق اسلام
برخی معتقدند که مسلمانان نباید در سیاست دخالت کنند؛ زیرا سیاست با قدرت و بیاخلاقی در آمیخته شده و این ممکن است مسلمانان را از مسیر درست منحرف کرده و در نهایت ایشان را مستحق آتش جهنم سازد.
بیتفاوتی سیاسی یکی از اضلاع جبرگرایی نیز میتواند باشد. دو نمونه قدیم و جدید این تفکر را میتوان در دیدگاه اموی و حجتیهای جست؛ به عبارت دیگر، برخی معتقدند که برای یک مسلمان، سیاستورزی نه تنها وظیفه نیست بلکه حق آن را نیز از او دریغ میکنند.
در دوره اموی بود که حکومت بر روی نظریهای کلامی سرمایهگذاری نمود. به اعتقاد برخی از اندیشمندان، هر نظم دولتی برای تحکیم خود به تقویت برخی از نظریات میپردازد که در جهت حفظ و تثبیت وضع موجود است.
خلفای اموی که بر اساس تئوری «الحقُ لِمن غلب» حکومت میکردند، غلبه را مربوط به قضا و قدر میدانستند. در این نظریه، همچنان که از نامش پیداست، حق با کسی است که بر دیگران فائق آمده و بتواند ایجاد حکومت کند؛ حال این حکومت بر پایه نظریه «النصر بالرعب» باشد، و چه بر پایه آرا و رجوع مردمی.
یکی از تئوری پردازان اساسی این بحث، محمد غزالی است. او در کتاب احیاء العلوم می گوید: «الحق لمن غلب و الحکم لمن غلب، نحن مع من غلب»؛ یعنی «حق با کسی است که غلبه کند و حکومت هم از آن اوست و ما هم با حاکم غالب هستیم.» در اندیشه سیاسی اهل سنت، این نگرش در بیان غزالی خلاصه نمی شود.
شافعی نیز معتقد است که قیام در برابر خلیفه وقت جایز نیست و قتل شورش کننده واجب است؛ اما اگر فرد شورش کننده بر حاکم وقت پیروز شود و حاکمیت را به دست آورد، او مصداق اولوالامر و ولایتش مشروع است:
من ولی الخلافه فاجتمع علیه الناس و رضوا به فهو خلیفه و من غلبهم بالسیف حتی صار خلیفه فهو خلیفه».[2]
نظریه پردازان دیگر سنی، همچون ماوردی و ابن تیمیه نیز نظریاتی مشابه در این زمینه دارند؛ لذا، اینها را می توان پدران فکری دیکتاتوری های مدرن عربی دانست. با تفوق اندیشه جبرگرایانه از یک سو و از سوی دیگر حقانیت غلبه، بنای استبداد سیاسی در دنیای سنتی و اندیشه سیاسی اهل سنت قوام گرفت.
در این اندیشه فرد جایگاهی نداشت و نمیتوانست در امور سیاسی و عمومی دخالت کند. غلبه حکومت همواره چنان بود که فرد نمیتوانست حقی را به غیر از آنچه فرد و یا قوم غالب میگفت بیان کند؛ زیرا منجر به حذف او میشد.
در میان شیعیان نیز این دیدگاه میتواند حضور داشته باشد؛ برای مثال در دوران جدید میتوان از انجمن حجتیه نام برد. ایشان معتقد بودند که قبل از قیام مهدی موعود، شیعیان هر قیامی اشتباه است و به شکست میانجامد.
نوعی جبرگرایی نیز در آرای ایشان دیده میشود و نوعی انصراف از حق کنشگری سیاسی و نیز تحریم شرعی آن نتیجه این دستگاه نظری است.
به نظر حجتیه، امرِ غالب هرچند نامشروع است، اما حق شرعی سازی آن تنها به امام تعلق دارد و مومنان وظیفهای در قبال این فرایند ندارند.
پیام عاشورا؛ حق و وظیفه کنشگری سیاسی
با نگاهی به آیات قرآن میتوان دریافت که امام حسین(ع) به دنبال مشارکت در امر سیاسی بود؛ مشارکتی که آن را قرآن بر هر مومنی واجب کرده است.
این راه، راه پدر بزرگوار و برادر ایشان بود که از امر سیاسی و عمومی دوری نگزیدند و به قدرت غالب سر خم ننمودند.
امام حسین(ع) قائل به جبر زمانه و تئوری «الحق لمن غلب» نبود و معتقد بود که باید کنشگرانه در سیاست وارد شد. وقتی درخواست کوفیان به امام رسید، ایشان به آن پاسخ داد؛ در حالی که میتوانست راههای دیگری را پیش گیرد.
ایشان در واکنش به خفقان موجود، برای تغییری ممکن حرکت کرد و مهمتر آنکه حق کنشگری خود را بر حق حیات خویش ترجیح داد.
پیام سیاسی عاشورا محصول ترجیحی است که امام(ع) میان دو حق داد و با اولویت به حق کنشگری خویش، حیات مبارک خویش را فدا کرد. امام حسین(ع) میتوانست از این دو گزینه، حق حیات را برگزیند و خفقان را محصول اراده الهی بداند و یا اینکه عدم کنشگری را به خاطر حفظ جان بپذیرد اما ایشان این کار را نکرده و پیام خویش را تاریخی کرد.
پینوشت:
1. درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 289.
2. ابوزهره، بی تا، ص ۵۹