عصر حاضر با همهي پیشرفتها، عصر تشویش خاطر، دلهره و نگرانی، اضطراب و پریشانی و عصر تعلقات سیریناپذیر مادی و در نهایت سرگردانی و بریده شدن از اصل خویش است. آیا اینها همه به دست بشر بر خودش تحمیل نگردیده است؟ آیا این امور قابل پیشگیری و برطرف کردن نیست؟
بدیهی است آنچه که رهاورد تفکر ناسالم بشری است، با تفکر و باورهای سالم او نیز قابل پیشگیری و درمان است. بر اساس آموزههای اسلام سرچشمهی همهي این تباهیها، ناهنجاریها و سرگردانیهای روانی «بیایمانی و بریدن از خدا» است و تنها راه علاج و رهایی نیز «ایمان و یاد خدا» است.[1] بنابراین، «جوابگوی همهي نگرانیها و اضطرابها و تمام عواملی که میتوانند موجب تشویش خاطر شوند چیزی جز ایمان به خداوند نمیباشد».[2]
گاهی اضطراب و نگرانی به جهت آیندهي تاریک و مبهمی است که در برابر انسان خودنمایی میکند. احتمال زوال نعمتها، گرفتاری در چنگال دشمن، ضعف، بیماری، ناتوانی، درماندگی و... آدمی را رنج میدهد: اما «ایمان به خداوند قادر» میتواند این نگرانیها را از بین ببرد و به انسان آرامش بخشد. گاه گذشتهی تاریک فکر انسان را به خود مشغول میدارد و پیوسته او را نگران میسازد؛ نگرانی از گناهان، کوتاهی و لغزشهایی که از او سر زده است. اما هنگامی که به «یاد خدا» میافتد و به قدرت و رحمت او متکی میشود، قلبش آرام میگیرد. گاهی نیز ریشهي نگرانیهای آزاردهندهی انسان، احساس پوچی زندگی و بیهدف بودن آن است؛ اما کسی که به «خدا» ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته و همهی برنامهها و حوادث زندگی را در همین مسیر میبیند، نه در زندگی احساس پوچی میکند و نه همچون افراد بیهدف و مردد، سرگردان و مضطرب است.
عامل دیگر نگرانی آن است که انسان گاهی برای انجام خدمتی زحمت زیادی را متحمل میشود اما کسی را نمیبیند که زحمت او را ارج نهد و از آن قدردانی و تشکر کند، این ناسپاسی شدیداً او را رنج میدهد و در حال اضطراب و نگرانی فرو میبرد اما هنگامی که احساس کند کسی هست که از همهی تلاشهایش آگاه است و آنها را ارج مینهد و برای همه پاداش میدهد، نگرانیاش از این ناحیه رفع میشود. علی علیه السلام میفرماید: «اگر به کسی نیکی کردی و او حقشناسی نکرد، این حقشناسی تو را به کار نیک بیمیل نگرداند، که به جای او کس دیگری از تو حقشناسی خواهد کرد».[3] دنیاپرستی و دلباختگی در برابر جلوههای درخشان زندگی مادی یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسانهاست.
اما «انسان مؤمن» تحت تأثیر تعالیم الهی و وحیانی بازهد و پارسایی سازنده این اضطرابها را کاهش میدهد.
عامل مهم دیگری که موجب نگرانی و اضطراب انسان میشود وحشت از مرگ است.
این مسئله همواره فکر انسان را به خود مشغول داشته است، از نظر جهانبینی مادی این نگرانی بجاست؛ اما اگر در سایهي «ایمان به خدا» مرگ را دریچهای به سوی زندگی و جهانی وسیعتر و والاتر بدانیم و آن را همچون گذرگاهی برای عبور از دالان یک زندان و رسیدن به فضایی آزاد بشماریم، و دیگر این نگرانی بیمعناست. «چهرهي مرگ در نظر فرد با ایمان با آنچه در چشم فرد بیایمان مینماید، عوض میشود. از نظر چنین فردی دیگر مرگ، نیستی و فنا نیست؛ انتقال از دنیایی فانی و گذرا به دنیایی باقی و پایدار و از جهانی کوچکتر به جهانی بزرگتر است؛ مرگ منتقل شدن از جهان عمل و کشت به جهان نتیجه و محصول است؛ از این رو چنین فردی نگرانیهای خویش را از مرگ با کوشش در کارهای نیک که در زبان دین «عمل صالح» نامیده میشود برطرف میسازد».[4]
این عوامل نگرانی و اضطراب در اثر «ایمان به خدا» بسیار تضعیف و کمرنگ میشوند، از این رو با تمام وجود قول خداوند متعال را تصدیق خواهیم کرد که «فقط با یاد خدا دلها آرامش مییابد». «ایمان به خدا» برقرار ساختن ارتباط با قدرت و حاکم مطلق هستی است که انسان در پناه او به ارامش و اطمینان میرسد و از دام دلهره و اضطراب میرهد، اما بر اثر ضعف ایمان و قطع ارتباط با خداوند و غفلت از یاد و نام کسی که رحمت و قدرتش بیپایان است، انسان از هدایت و رحمت مبدأ هستی محروم و به خودش وانهاده میشود و درونش آکنده از التهاب و اضطراب میگردد.
اضطراب و نگرانی به جهت ترس از دست دادن نعمتها، خوشیها و لذتهای زودگذر دنیا و محروم ماندن از آنها حالتی گذرا برای انسان است. انسان به لحاظ فطرت سالمش به دنبال آرامش، لذت و کمال است. اضطراب و نگرانی، درد و رنج روانی و بالأخره احساس شقاوت و تیرهبختی از آن روست که مبدأ آرامش و کمال را نشناخته تا با او ارتباط برقرار کند، چنین کسی اگر به سرچشمهي خوبیها راه یابد و با او پیوند برقرار سازد، نگرانیاش تبدیل به آرامش، درد و رنجش تبدیل به لذت و احساس بدبختی و زیانش به احساس کمال و رضایت تبدیل میشود. «بنابراین انسان فطرتاً به دنبال کسی میگردد که به او آرامش ببخشد و در پناه او از دام گرفتاریها و مصائب نجات یابد، چنین موجودی کسی نیست جز خداوند متعال که مبدأ هستی و مدبّر عالم است. کسی که به این قدرت مطلق هستی معرفت یافت و خود را در حیطه، تدبیر و ارادهي او قرار داد به آرامش و اطمینان مطلق میرسد و میداند که اگر خداوند نخواهد حتی اگر همهی قدرتهای مادی دست به دست هم دهند، نمیتوانند آسیبی به او رسانده و آرامش او را سلب نمایند.
اما کسانی که از ایمان به خدا بیبهرهاند ممکن است به هر چیز و هر کسی پناهنده شوند. آنان ممکن است به انسانهایی چون خود تکیه کنند و یا حتی ممکن است از روی ناآگاهی به حیوانات و جمادات یعنی بتها پناه برند؛ موجوداتی که به فرمودهي قرآن اختیار نفع و صلاح خود را ندارند،[5] چه رسد که بر تأمین نفع و مصلحت دیگران و دفع ضرر از آنها قدرت داشته باشند. بنابراین، اگر کسی بخواهد به آرامش زوالناپذیر دست یابد، باید تکیهگاهی محکم و شکستناپذیر برگزیند و با قدرت زوالناپذیر ارتباط برقرار کند تا بتواند او را در رهایی از تنگناها و مشکلات زندگی یاری رساند. تنها در این صورت است که که دیگر دلهره و اضطراب برایش باقی نمیماند».[6]
«افراد دینی به هر نسبت که ایمان قوی و محکم داشته باشند و از بیماریهای روانی و عصبی - که یکی از عوارض زندگی عصر حاضر است- مصونترند».[7] «یکی از بزرگترین خواستههای ذاتی و نهادی بشر، دستیابی به آرامش و سکون است، چیزی که در دنیای معاصر روز به روز کاهش یافته و بیشتر در پردهي ابهام فرو میافتد و در عین حال مهمترین نیاز انسان معاصر است. تنشها اضطرابها و نگرانیهایی که علم جدید و تمدن صنعتی به وجود آورده باید به طریقی مرتفع شود، تنها شیوهای که قادر است این مسئله را برآورده سازد، دین است»[8] که با طرح ایمان دینی و رفتارهای دینی راه دستیابی به آرامش و فرار از بیماریها و تنشها را بسیار هموار و آسان کرده است.
«مسیحیت و اگزیستانسیالیسم برآنند که مسئله و مشکل اصلی آدمی احساس عدم امنیت است. احساس عدم امنیت که زندگی همه را دربرگرفته است به قدری شدید و عمیق است که ما را به یافتن وتن در دادن به صورتهای کاذب امنیت سوق میدهد. این صورتهای کاذب فرصتهای مهم زندگی ما را از بین میبرد و راههای ارتباطی ما را به خدا، طبیعت و انسانهای دیگر میبندند. البته راهی وجود دارد که با پی گرفتن آن، هم، به احساس امن و امان دست مییابیم و هم به تنگنای زمین و زمان گرفتار نمیشویم و آن ایمان و توکل به خداست.
بدون این دو آدمی فقط دو راه پیشرو دارد: یا باید در گسترهی بیکران ناپیدای هستی، ترسان و لرزان از سویی به سویی بدود، یا باید به قیمت تن در دادن به تنگجایی در بسته و بیپنجره، اندکی از ترس و لرز بیاساید، یا خیابان ناامن و یا زندان امن. جمع رهایی و امنیت فقط با ایمان و توکل به خدا ممکن میشود. با این اعتماد است که میتوان در جهانی که آکنده از تشویشها و اضطرابهای مرگ و زندگی است مهر ورزید، دلگرم بود و امید داشت».[9]
پی نوشت:
[1] «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» (انعام، 82)؛ «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، 28).
[2] مصباح یزدی، یاد او، ص 75 و 76.
[3] نهج البلاغه، حکمت 204.
[4] مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 48.
[5] رعد، 16.
[6] مصباح یزدی، یاد او، ص 78.
[7] مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 49.
[8] جیمز، دین و روان، ص 208.
[9] ملکیان، دادههای وحیانی و یافتههای انسانی، مجلهي کیان، ش 51، 1379.