میدان کربلا به همگان نشان داد که حسنعاقبت و سوءعاقبت میتواند لحظهای باشد. کسانی بودند که در یک لحظه مسیر زندگی خود را از شقاوت ابدی به سوی سعادت ابدی تغییر دادند و برعکس گروهی که خود را از این سعادت محروم ساختند.
یکی از ویژگیهای مهم یاران امام حسین علیه السلام که میتوان گفت از ضروریترین نیاز یک انسان برای حضور در آخرت است، بحث حسن عاقبت و سرانجام نیک افراد است؛ اینکه انسان بتواند در پایان زندگی و عمرش، سربلند و روسفید، با اعمالی شایسته و مورد رضایت خداوند، قدم در سفر آخرت بگذارد.
کسانی که در کربلا به عنوان حماسه سازان عاشورا مطرح و معرفی شدند و با تمام وجود در راه خدا و امام زمانشان مجاهدت نمودند از ابتدا افرادی پاک و عاری از خطا و گناه نبودند، حتی عده ای بر عقیده و باوری خلاف راه امام حسین علیه السلام قرار داشتند؛ اما زمانی که در مسیر روشن حق قرار گرفتند پایان کاری خوب و سرانجام خیر و نیکی پیدا نمودند.
در این نوشتار تلاش داریم تا به اهمیت حسنعاقبت و سوءعاقبت افراد اشاره نماییم.
فرق است بین یا حسین گفتن و با حسین بودن
هر حرکتی یک پایانی دارد، هر فرازی فرودی پیش رو دارد هر آغازی انتهایی دارد و هر بلندی سراشیبی دارد اما مهم این است که این پایان، فرود، انتها و سراشیبی چگونه باشد؛ لذا خوب شروع کردن، هنر نیست، خوب به پایان رساندن مهم هست.
در طول تاریخ افراد بسیاری بودند که شروع خوبی داشتند اما این خوبی را نتوانستند به سرانجام برسانند، این طور بیان کنیم که خیلیها در زندگی یا علی و یا حسین گفتند اما با علی و با حسین تا آخر کار نماندند و زمان عمل و امتحان که شد ایستادگی نکردند.
سابقههایی درخشان اما عاقبتی بد
اهمیت حسن عاقبت و سوء عاقبت اینجا آشکار میشود؛ کسانی بودند با سابقهای زیبا و درخشان، اما در پایان عمر دچار بدعاقبتی شدند و بودند کسانی که با کولهباری از گناه و معصیت اما در انتها با قرار گرفتن در مسیر روشن راه حق، کارنامهای درخشان و پرافتخار دریافت کردند.
رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «لا يَزالُ المؤمنُ خائفا من سُوءِ العاقِبَةِ» [1] مؤمن پیوسته از بد فرجامی هراسان است.»
مؤمن پیوسته نگران است از اینکه به سعادتمندی نائل میشود و یا با شقاوت و بدبختی از این دنیا میرود. لذا هیچ انسانی به طور یقین نمیتواند بگوید، من به بهشت میروم و سعادتمند میشوم چون هر لحظه ممکن است با همهی سابقهی خوبی که دارد، دچار لغزش شود.
فرق است بین عاشورایی بودن و عاشورایی ماندن
در یک منزل مانده به کربلا بنام بنی مقاتل، ضحاک بن عبدالله المشرقی به محضر سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و بعد از گفتگویی کوتاه، به یک شرط با امام بیعت نمود.
ضحاک بن عبدالله المشرقی عرض کرد: یابن رسول الله من تا جایی از شما دفاع می کنم که دفاع من به حال شما مفید و در سرنوشت پیروزی شما مؤثر باشد و اگر زمانی احساس کردم که وجودم نفعی برای شما ندارد در مفارقت و جدایی از شما آزاد باشم.
سیدالشهداء علیه السلام هم این شرط را پذیرفت. ضحاک به همراه امام به کربلا آمد و حتی شب عاشورا که حضرت فرمود بیعتم را برداشتم و هرکه میخواهد، برود او مانند سایر یاران اباعبدالله علیه السلام باقی ماند و روز عاشورا نیز با تمام وجود به مقابله با لشکر کوفه می پرداخت و از امام دفاع می کرد تا جایی که امام حسین علیه السلام برایش دعا می نمود: «لا تَشَلْ، لا یَقْطَعُ اللَّهُ یَدَکَ، جَزاکَ اللَّهُ عن أهلِ بیتِ نبیِّک؛ دستت رنجور مباد! خدا دستت را نبرد! خدا از خاندان پیامبرت پاداش نیکت دهد!»
عصر عاشورا شد و اکثر یاران باوفای سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیده بودند و عده ای اندک باقی مانده بودند که صدای مظلومیت اباعبدالله الحسین علیه السلام بلند شد:«هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی؟» ضحاک متوجه شد که دیگر واقعه عاشورا رو به پایان است و سیدالشهداء علیه السلام در آستانه شهادت قرار دارد، خدمت امام آمد و عرض کرد: آقا اجازه می دهید که من بروم؟ حضرت نگاهی کرد و فرمود: بروی! به کجا؟ عرض کرد:
یابن رسول الله در خاطرتان هست من به شما بیعت کردم تا جایی که وجودم نفعی داشته باشد همراه شما باشم؟ حضرت فرمود: درست می گویی. ضحاک بن عبدالله گفت: درک من از این استغاثه و این اندکی یار و یاور این است که لحظاتی دیگر جنگ به اتمام می رسد و من چه باشم و چه نباشم اینان شما را به شهادت می رسانند، پس اگر اجازه فرمایید، من از کربلا می روم.
حضرت فرمود چگونه می خواهی بروی؟ مرکبی داری؟ عرض کرد: اسبی را در خیمه پنهان کردم و با آن می روم. امام حسین علیه السلام فرمود: آزادی برو.
ضحاک بن عبدالله در آخرین لحظات عاشورا سوار بر اسب شد و عزیز فاطمه علیها السلام را تنها گذارد. [2]
در تمامی اوقات یار امام است، اما آخرین لحظه ای که باید این حمایت و یاری را با خون و شهادت خویش به اثبات برساند و سعادتمند دنیا و آخرت شود دست از یاری امام خود بر میدارد و به جای حسن عاقبت، به سوء عاقبت دست پیدا می کند.
پینوشت:
1. بحار الأنوار، ج۶۶ ص۳۴۳.
2. وقعة الطف، ص240.