از ویژگیهای ممتاز یاران حضرت سیدالشهدا علیهالسلام که از رمزهای موفقیت آنان در برابر لشکر کوفه و شام بود، عنصر «توکل بر خدا» است.
یاران سیدالشهدا علیهالسلام در هیچ شرایطی، حتی در لحظات سخت و در زمانی که مبارزات تن به تن به اوج درگیری خود رسید، امید و اتکای خود به خداوند متعال را از دست ندادند. آنان در مقابل هیچکدام از رنج و مصیبتهایی که در کربلا سراغشان آمد، خود را نباختند و همواره صبر و ایستادگی کردند؛ چراکه به نیرویی مافوق قدرت خود، یعنی خداوند متعال، تکیه کرده بودند.
داشتن نیروی توکل بر خدا، از باارزشترین و محبوبترین خصلتهای برجسته حماسهسازان عاشورا نزد خداوند متعال است؛ چنانکه وقتی پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در شب معراج عرض کرد خدایا کدام کار بندگانت بهتر است و نزد تو ارزش دارد، خداوند فرمود: «لَيْسَ شَيْءٌ عِنْدِي أَفْضَلَ مِنَ التَّوَكُّل عَلَي»؛[1] «هیچ چیزی نزد من بهتر از توکل بندگانم بر من نیست».
ازاینرو در این نوشتار به این ویژگی ممتاز اخلاقی حماسهسازان عاشورا اشاره میکنیم.
پشتوانهای محکم و دلگرمکننده به نام امید و توکل
لازمه موفقیت در هر کاری، داشتن روحیه امید است. انسانی که با امید و توکل زندگی میکند، دست به هر کاری که بزند و قدم در هر راهی که بگذارد، چون امیدوار است و پشتوانهای محکم و دلگرمکنندهای دارد، همه سختیها و مشقتها را به جان میخرد و پشت سر میگذارد. اگر هم زمانی احتمال شکست وجود داشته باشد، باز هم از حمایتی قاطع و همهجانبه برخوردار است.
انسان اگر در کارها و اهداف خود، دلگرم و مطمئن به پشتوانهای چون خداوند باشد، هیچ گاه دلسرد، ناامید و شکستخورده نمیشود.
توکل و نترسیدن از تمام قدرتهای پوشالی
حضرت سیدالشهدا علیهالسلام روز عاشورا وقتی مقابل لشکر کوفه قرار گرفت، ناامید و دلسرد نشد و با خود نگفت که لشکر کوفه از امکانات بسیاری برخوردار است، اما ما غریب و بییار و یاور و در اقلیت هستیم و آنان را لشکر چندهزار نفری پوشش میدهد، ولی ما در عطش و قحطی آب و محاصره همهجانبه به سر میبریم و آنان سیراب هستد؛ بلکه ایشان با خدای خویش این چنین مناجات کرد:
«اللَّهُمَ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِ شِدَّة»؛[2] «بارالها! تو تکیهگاه من در هر اندوه هستی و امیدم در هر سختی میباشی».
همچنین یکی از عوامل شکست فرد در زمینههای گوناگون، عدم وجود تکیهگاهی مستحکم و پشتوانهای مطمئن و دلگرمکننده است تا تحت هر شرایطی، وی را مورد حمایت خویش قرار دهد. ازاینرو قرآن کریم برای اینگونه افراد راهکاری مناسب ارائه میدهد:«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛[3] «هرکس بر خدا توکل کند، او برای وی بس است».
لقمان حکیم به فرزندش نصیحت میکرد: «يَا بُنَيَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ثُمَ سَلْ فِي النَّاسِ مَنْ ذَا الَّذِي تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ يَكْفِه»؛[4] «ای پسرم، به خدا توکل کن. سپس از مردم بپرس: کیست که به خدا توکل کرده، ولی خدا او را کافی نبوده است؟»
رمز پیروزی حماسهسازان عاشورا
هرکس در همه امور زندگی بر خدا تکیه کند و امیدوار باشد، از همه چیز و همه کس بینیاز میشود؛ دیگر از هیچ کس و هیچ چیزی احساس ترس و هراس ندارد؛ چون خدا را دارد. این توکل و امید بر خداست که به یاران امام حسین علیهالسلام (اعم از پیر و جوان و نوجوان) شجاعت، دلیری و بیباکی از دشمن را میدهد.
عمرو بن جناده انصاری، در یازده سالگی با پدر و مادرش به یاری سیدالشهدا علیهالسلام شتافت. وقتی پدرش به شهادت رسید، بعد از دقایقی محضر حضرت آمد و عرض کرد: «یا اباعبدالله! به من هم اذن جهاد میدهید تا جانم را در راه خدا و امامم فدا، و با خونم از اسلام و خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله دفاع کنم؟»
سیدالشهدا علیهالسلام فرمود: «پسرم، پدر تو دقایقی قبل به شهادت رسیده است. مادرت داغدار است و دیگر طاقت داغ فرزندش را ندارد. برو و در کنار مادرت بمان». این نوجوان دلیر عرض کرد: «آقاجان یا اباعبدالله! مادرم به من دستور داده که جانم را فدایت کنم. مادرم گفت: عمرو، درست است که پدرت به شهادت رسیده، اما عزیز زهرا علیهماالسلام هنوز به یار و یاور نیاز دارد. مبادا تو باشی و سیدالشهدا علیهالسلام غریب و تنها بماند».
این نوجوان یازده ساله، وقتی قدم به میدان جنگ گذارد، بدون هیچ ترسی از خیل دشمن، چنین رجزی مردانه سر داد:
امیری حُسَینٌ وَ نِعْمَ الامیرُ ... سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ
عَلِیٌّ وَ فاطِمَةٌ والِداهُ ... فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ[5]
امیر من حسین است و چه نیکو امیری ... سرور قلب پیامبر بشارتدهنده و انذارکننده
علی و فاطمه، پدر و مادر اوست ... آیا برای او همانندی میدانید؟
به راستی چه عاملی این شجاعت و بیباکی را در نوجوانی یازده ساله ایجاد میکند؟ جز امید و اتکای به خداوند است که این دلیری و موفقیت را میتواند این چنین به ارمغان آورد.
پینوشت:
[1]. بحارالأنوار، ج74، ص21.
[2]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص96.
[3]. طلاق، 3.
[4]. بحارالأنوار، ج68، ص156.
[5]. بحارالأنوار، ج45، ص27.