لامینور هم بعد از جاروجنجالهای فراوان به اکران رسید اما مورد اقبال مخاطبین قرار نگرفت.
داریوش مهرجویی فیلمساز کهنهکار سینمای ایران با دو فیلم سنتوری و لامینور به سراغ سوژههای موسیقیایی رفته است. سنتوری دچار توقیف شد و بعداً نسخه قاچاقش منتشر شد و لامینور هم بعد از جاروجنجالهای فراوان به اکران رسید اما مورد اقبال مخاطبین قرار نگرفت.
چیزی که مدافعان مهرجویی در دفاع از فاجعه لامینور میگویند، دغدغهمندی و دفاع از حقوق زنان است که آری مهرجویی دغدغه زنان دارد، دغدغه هنر و موسیقی دارد، مانند دیگران بی مسئله نیست و از اینجور حرفها ... حتی بعضی از بهظاهر منتقدین پایشان را فراتر گذاشتند که چون مهرجویی روشنفکر است و آثار خوبی درگذشته ساخته است پس فیلمش به آثار خیلیها میارزد.
دغدغه موسیقی و هنر مهرجویی را از زبان محسن چاووشی خواننده فیلم سنتوری بخوانید : «نه آقاي مهرجويي و نه هیچکس ديگري از من براي ديدن فيلم دعوت نکردند. براي ديدن فيلم خودم رفتم و توي صف ايستادم. يکي دوساعتی در صف بودم، بالاخره هم بليت گيرم نيامد. به هر زحمتي بود با يکي از دوستانم هماهنگ کردم و رفتم داخل و فيلم را ديدم.»
چاوشی همچنین در مورد پیشنهاد مهرجویی برای فیلم سنتوری دو این پست را منتشر کرده است که :«آن روزها زندهها که هیچ مردهها هم زنده به حسابم نمیآوردند. گذشت و صد البته همه را بیازمودم، اصلاً خوشترم نیامد که نیامد! خوشتر کدامست آخِر؟ در خیابان خوش قدم میزدم، منزل پدریام را میگویم و هر روز ناخوش احوالتر، کلید میانداختم به در و آرام به تنها اتاق خانه میخزیدم و به لامپ چهلِ آویزان و سیم مبارکش خیره میشدم.. خاموشی عیب پوش است درست اما خفهات میکند. هیچ چیز به اندازه کج فهمی نمیتواند آزارت بدهد. آنقدر که قلبت آن لحظه با سَقَر تفاوتی نمیکند ... من چهارمین نام دوزخ که هیچ، هزارمین نام دوزخم! زخم خورده و بی مرهم و بی محرم! تنها رفیق سوختگیهایت خمیرِ دندان! آه از این اَمردادی بی دندان... علیِ سنتوری در همان اتاق شکل گرفت. من با تو خوشم تو خوشی با دل من! من با تو بی تو با شما بی شما با همه بی همه ناخوشم. بعضی اوقات خندهام میگیرد به جویندگان مِهری که فلسفه میدانند و کاری میگردانند! اما جای مهر به راحتی دهانشان را به بی مهری باز میکنند .. امیدوارم به تریج قبای کسی بر نخورد .. فقط خنده ام میگیرد! البته اگر اجازه میدهید بخندم.»
اگر انسانی که دغدغه هنر دارد با هنرمندی که اساس و ستون فیلمش است اینگونه برخورد میکند پس کسانی که دغدغه هنر ندارند چه میکنند؟
مهرجویی دغدغه زنان را هم ندارد و نقش ویشکا آسایش در این فیلم این مسئله را مشخص میکند که اساساً این حرفها شوخی است وگرنه چگونه میشود طرفدار زنان بود و چنین تصویر حال به هم زنی را از یک زن نشان دهی؛ کاراکتری منفعل و چندشآور!
از همه این مسائل مهمتر این است که هنر نیز دغدغه مهرجویی نیست و اگر دغدغه هنر داشت باید هنرمندانه دغدغهاش را بیان میکرد نه اینکه در اوج بیهنری بخواهد از هنر دفاع کند که خندهدار و مضحک است.
نکته دیگر در باب اصالت دادن به موسیقی است؛ همه متخصصین و پژوهشگران موسیقی در جهان اقرار کردهاند که موسیقی انسانی حتی اگر فایده داشته باشد موجب ضررهای غیرقابل جبرانی است که مخل دستگاه عصبی و منتج به جنون و یا مرگ زودهنگام میشود.
برای مثال اسطورههایی نظیر بتهوون(56) موتزارت (35) آرکانجلو کورلی (59) هنری پرسی (36) توماسو آلبینونی(60) فرانتس شوبرت(31) فلیکس مندلسون(38) روبرت شومان (41) فردریک شوپن(39) کلود دبوسی(56) و ... عمر کوتاهی را سپری کردهاند و وقتی به داستانهای زندگی و حکایت مرگ آنان نگاه میکنیم روایتهای غمانگیزی از اختلال عصبی، جنون و خودکشی مییابیم.
امروزه و بهواسطه گسترش تکنولوژی و فضای مجازی موسیقی نیز با همه انواعش در جامعه ما توسعهیافته است و در این اوضاع که از پاپهای مبتذل گرفته تا رپ زیرزمینی، خوراک روز و شب جوانان ماست، ساخت فیلمی با محوریت اصالت به موسیقی چه دغدغهمندی است؟ آن هم در قالب دغدغهی دختران این سرزمین که مشکلات و دغدغههای بسیار مهمتری از موسیقی دارند. البته این حکایت روشنفکران این سرزمین است که همیشه دغدغهشان چیزهای فرعی است که هیچ ارتباطی با متن جامعه ندارند.