جهل و [هالت، از جمله رذائل اخلاقی و ناپسندی است که عقل را زایل، و فرد را از کشف حق و حقیقت دور میکند و به سوی تباهی و گمراهی میکشاند. بزرگترین خدمت پیامبر به جهان قبل بعثت، احیای عقول، بیداری دلها و نجات آنها از جهالت بوده است.
جهالت در مقابل عقلانیت است؛ عقلانیتی که ماهیتش نور، و هدفش نشان دادن راه حق و حقیقت است؛ برخلاف جهل، که جوهره آن، نادانی و حماقت، و هدفش گمراهی و نادیده گرفتن حق است؛ حماقتی که آثار زیانباری در زمینه اعتقادی، اخلاقی و رفتاری بر انسان وارد میکند و علاوه بر فرد، تأثیراتی منفی نیز بر پیکره اجتماع میگذارد. مصداق اکمل این جهالت را میتوان در جهانِ قبل از بعثت مشاهده نمود. مردمی که جهالت، چشمشان را بر روی حقایق بست و منجر به شکلگیری زشتترین رفتارهای غیر انسانی و رواج خرافات از سوی ایشان شد.
در چنین روزگاری، پیامبری از جنس نور ظهور کرد و جامعه را از جهالت به عقلانیت، و از تاریکی به نور رهنون ساخت؛ دگردیسی که ثمره فرهنگی و اجتماعی آن، ایجاد گفتمان توحیدی، رواج ارزشها، احیای فطرت سلیم و حقیقتجو و تربیت قاریان، مفسران و عالمان بوده است.
مفهومشناسی جهالت
جهالت به معنای ندانستن، نادانی، اعتقاد غلط و نیز به معنای نادیده گرقتن یا بیاعتنایی عمدی به اطلاعاتِ مهم و حقایق است.[1] واژه جهالت، ۲۴ بار در قرآن کریم به کار رفته که حاکی از اهمیت آن میباشد.
بهنظر میرسد جهل دارای دو بعد شناختی است: یک بعد آن جهل در برابر علم است و در مرتبه بعدی جهل در برابر عقل؛ یعنی شخصی خودش را به جهالت بزند و به علم خود عمل نکند.
آثار جهل و صفات جاهل
آیات و روایات نشان میدهد عمل نکردن به علم و اصرار بر بقای جهل، آثار منفی زیادی به دنبال دارد که بتپرستی، کفر، انکار دین و پراکندگی دل از مهمترین آثار زیانبار آن (یعنی جهل و جهالت) است.[2] استهزا، توقع بیجا، هوسرانی و شهوتپرستی از مهمترین صفات جاهلان است که آیات و منابع روایی، برای افراد جاهل برشمردهاند.[3] برای زدودن جهل، راههای مختلفی وجود دارد که میتوان از تحقیق و تبیین، پرسش از اهل ذکر و بصیرت یاد کرد.[4]
جستاری در شناختنامه جهانِ قبل از بعثت
جهانِ قبل بعثت، گرفتار شدیدترین نوع جهالت فردی و اجتماعی بود؛ جهالتی که منجر به تولید صدها خرافات شد و زمینهای برای جواز کشتن زنان و دختران بیگناه میگردید.[5] در این عصر، کانون خانواده تضعیف، و کمترین حقوق زنان و خانواده پایمال میشد و بردهداری و فزونی سنّ، فرهنگ غالب و جوهرهی بنیادین نظام جاهلیت بود.
جنس خرافات جاهلیت قبل از بعثت، از نوع نادانی مقابل علم نبود؛ بلکه از نوع بیاعتنایی عمدیِ مقابل عقل بود؛ بیاعتناییهایی که بعدها موانع زیادی را برای جبهه اسلام و پیامبر ایجاد کرد. امام علیعلیهالسلام نمایی از آن دوران را به تصویر کشانده که حاکی از وضعیت اسفبار آن دوران است. ایشان در بخشی از توصیفش از عصر جاهلیت میفرماید:
«... خداوند پیامبرش را در زمانى فرستاد که مردم در فتنهها گرفتار بودند؛ فتنههایى که رشته دین در آن گسسته، و ستونهاى ایمان و یقین متزلزل شده، اصول اساسى فطرت و ارزشها دگرگون گشته و امور مردم پراکنده و متشتّت گردیده و راه فرار از فتنهها بسته شده و پناهگاه و مرجعْ ناپیدا بود.
از سویی فتنههاى شیاطین و وسوسههاى هواپرستان، رشتههاى ایمان و اعتقاد و معارف دینى را پاره کرده بود و از سوى دیگر نابسامانى، سراسر جامعه را فرا گرفته، آتش اختلافات از هر سو زبانه مىکشید و از همه بدتر، اینکه در چنین شرایطى نه راه فرارى وجود داشت و نه پناهگاهى، و مردم مجبور بودند در آن محیط آلوده به انواع انحراف و گناه بمانند و در آن لجنزار متعفّن دستوپا بزنند».
حضرت از نتایج آن وضع نابسامان نیز سخن به میان آورده، مىفرمایند: «در چنین محیطى، هدایت فراموش شده و گمراهى و نابینایى همه را فرا گرفته بود و درست به همین دلیل خداوند رحمان معصیت مىشد و شیطان یارى مىگردید و ایمان بدون یار و یاور مانده بود».[6]
این جهالت تنها اختصاص به شبه جزیره عربستان نداشت؛ بلکه قدرتهای صاحب تمدن، مانند امپراطوری رم و ایران، نیز به گونهای دیگر گرفتار جهالت و خرافات شده بودند؛ چنانکه محتوای نامههای پیامبر که در سال هفتم هجرت برای پادشاهان آنها فرستاده بودند، حاکی از این مطلب است.[7]
عدم اجازه به سوادآموزی، نبود آزادی عقیده و نگه داشتن مردم بر اندیشههای خرافی موبدان و کشیشان، سبب شد تا در این مناطق نیز مردم در جهل و خرافات باقی بمانند. البته با آمدن اسلام، بخش زیادی از این جهالتها و اندیشههای خرافی اصلاح شد و از بین رفت و به همان مقدار، مردم به حقایق نزدیک شدند.
تبدیل جهالت به عقلانیت
در این عصر پرتلاطم اعتقادی، بیدینی و سقوط انسانیت، پیامبری از جنس نور ظهور کرد و توانست با هدایتگری و صبر و پشتکار در این راه، نظام جاهلیت _که شاخصه مهم آن بتپرستی و خرافات بود_ را به جامعه عقلانی و توحیدی تبدیل کند. ایشان از همان آغاز دعوت خصوصی، در مقابل اندیشه جاهلیت و مبانی آنها ایستاد و به تدریج و به صورت پلکانی، مبانی زیربنایی آنها را تغییر، و در مسیر جهانبینی توحیدی قرار داد.
با ایمان حضرت علیعلیهالسلام در نوجوانی، ایمان خدیجه به عنوان یک زن و آزادی زید بن حارثه (برده خدیجه سلاماللهعلیها)، مبانی زیرساختی نظام جاهلیت، دچار ضربات اساسی شد و موجب گردید تا جبهه کفر احساس خطر نموده، به مانعتراشی و مبارزه با جبهه اسلام بپردازد.[8] این مبارزهها، اگرچه سختیهای زیادی برای رسول خدا در مکه و مدینه به همراه داشت و جنگهای ناجوانمردانهای زیادی را علیه حضرت ایجاد کرد، اما پیامبر با سیاست و کیاست، تبلیغ، اعزام مبلغ و استفاده از اخلاق نیکو و حسنه، توانست وضعیت اسفبار جاهلیت را عوض کند و از میان همان افرادی که روزی بتپرست و کافر بودند، شخصیتهایی مثل ابوذر تربیت شود.
پینوشت:
[1]. فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۹۰؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص209؛ قرشی، قاموس قرآن، ج2، ص80.
[2]. اعراف: 138؛ یونس: 39؛ حشر: 14؛ بقره: 170.
[3]. یوسف: 33؛ هود: 46؛ مائده: 58.
[4]. حجرات: 6؛ نحل: 43؛ بقره: 171.
[5]. تکویر: 9.
[6]. مکارم شیرازی، پيام امام اميرالمومنينعليهالسلام، ج1، ص282.
[7]. ر.ک: علی احمدی میانجی، مکاتیبالرسول.
[8]. نصیری، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، ص120.