اعتراض خیابانی در صورتی معنا دارد که به تخلف یا جرم رسیدگی نشود یا با کندی قابل توجهی پیگیری شود؛ وگرنه اعتراض خیابانی چیزی جز یک کنش احساسی بیهوده و پرهزینه نیست.
این روزها چه از چهرهها و چه از مردم کوچه و بازار زیاد میشنویم که با اصل اعتراض موافقند؛ ولی با خشونتها و خرابکاریها نه؛ و این را جوری میگویند که گویی از شدت وقاحت و خباثت جماعت مثلاً معترض بیخبرند.
اما فرض کنیم نه گلویی بریده شده، نه مسجدی به آتش کشیده شده، نه پارچه و بنر عزای اباعبدالله، و نه تصویر مدافع وطنی پاره شده است؛ فقط مردم به خیابان آمده و راه بسته و شعار دادهاند؛ با این فرض به کدام اعتراض حق میدهند؟ این کدام حرف است که باید شنیده شود؟ دقیقا کدام پرسش مردم بیپاسخ مانده است؟!
مگر بهانه همه این ناآرامیها درگذشت مرحوم مهسا امینی نیست؟ مسئولان در پاسخ به کدام پرسش کوتاهی کردهاند؟ کجای دنیا بابت یک درگذشت مشکوک که نه، بابت قتل یک متهم یا مجرم در روز روشن، این همه با سند و مدرک اطلاعرسانی میشود؟ با این حضور خیابانی قرار بود کدام کارِ بر زمین مانده انجام شود؟ با کدام منطق این اعتراض عقلانی و عقلایی است؟
حتی بر فرض مقصر بودن نیروی انتظامی در مرگ مهسا، اعتراض خیابانی در صورتی معنا دارد که به تخلف یا جرم رسیدگی نشود یا با کندی قابل توجهی پیگیری شود؛ وگرنه اعتراض خیابانی چیزی جز یک کنش احساسی بیهوده و پرهزینه نیست؛ و هر کسی که از این رفتار ناموجه دفاع میکند باید در عقل اجتماعی خود شک کند.