فرشته مرگ، فقط مأموریت دارد ما را از این دنیا خارج کند؛ درست مانند نانوا که مأمور هست نان را از تنور بیرون آورد. نانوا هیچ بغض و کینهای نسبت به نان ندارد؛ اگر سنگهای نان جدا شده باشند که هیچ؛ اما اگر جدا نشده باشند، سنگها را جدا میکند. همین!
دقت کردید وقتی شاطر (نانوا)، خمیر را روی سنگ تنور پهن میکند، سنگها به خمیر میچسبند، اما هرچه خمیر پختهتر میشود، سنگها بهتر از خمیر جدا میشوند.
این دنیا همان تنور نانوایی است و ما آن خمیر هستیم! حرارتهای تنور، همان رنجهای دنیاست و آن سنگها همه آن چیزهایی هستند که به آنها وابستگی داریم؛ مثل خانواده، خانه، ماشین، پست، مقام شهرت، منصب و... . نانوا همان فرشته مرگ است و لحظه خروج نان از تنور، لحظه خروج ما از این دنیا!
اگر نانی حسابی پخته شده باشد، قبل از اینکه از تنور خارج شود، تمام سنگهایش از نان جدا میشود؛ اما بعضی نانها هست که هنوز تا آن موقع پخته نشدند و وقتی هم از تنور بیرون میآیند، تعدادی سنگ به آنها چسبیده. این یعنی هنوز به خیلی از چیزها وابستگی دارد!
اینجاست که نانوا ، نان را روی میز میکوبد تا بقیه سنگها که به آن چسبیدهاند، جدا شوند؛ چون مشتری، نان بیسنگ میخواهد، نه نان با سنگ! مشتری کیست؟ مشتری همه ما، خداست! او میخواهد همه ما را برای خودش بخرد.
بعضیها فکر میکنند که همیشه در لحظه مرگ، فرشته مرگ با غضب میآید و شروع به آزار دادن آنها میکند؛ اما او چرا باید چنین کاری را بکند؟ فرشته مرگ، فقط مأموریت دارد ما را از این دنیا خارج کند؛ درست مانند نانوا که مأمور است نان را از تنور بیرون آورد.
نانوا هیچ بغض و کینهای نسبت به نان ندارد؛ اگر سنگهای نان جدا شده باشند که هیچ؛ اما اگر جدا نشده باشند، سنگها را جدا میکند. همین!
دردی که بعضیها موقع مرگ میکشند، در حقیقت درد وابستگی آنهاست؛ درست مثل این است که اعتیاد به مواد را از شخص معتاد بگیرید! هیچکس معتاد را آزار نمیدهد! معتاد خودش درد میکشد؛ چون وابستگی شدیدی دارد به چیزی که از او گرفتند!
فرشته مرگ هم کسی را آزار نمیدهد. او داشتههای ما را که پیش ما امانت بوده، از ما میگیرد؛ اما وابستگی به داشتههایمان را نه؛ چون گرفتن وابستگی، وظیفه ماست! این وابستگی خودمان است که حسمان را به مرگ بد میکند؛ وگرنه خارج شدن از یک تنور خیلی داغ و رسیدن به دست یک مشتری مثل خداوند، خوشحالی دارد؛ نه ناراحتی.