خداوند برای هر انسانی دشمن قرار داده است، که آن دشمن گاه با شبهه پراکنیهای زیاد، زمینه توهین و بیاحترامی دیگران به انسان را فراهم میکند تا او را از انجام تکالیفش بازدارد؛ بنابراین نمیتوان به بهانه توهین به کرامت انسان، در انجام وظایف کوتاهی کرد.
برخی برای زیر سوال بردن نظام جمهوری اسلامی، حربه بیاحترامی به کرامت و شخصیت انسان و توهین به مقدسات، را دستآویز خود کرده و میگویند: اگر چنین نظامی نبود و یا اگر برخی از صنفها در سیاست دخالت نکرده بودند، نه تنها کرامت شخصیتهای دینی حفظ میشد؛ بلکه به مقدسات دینی نیز بیاحترامی نمیشد!
کرامت، موهبت الهی
کرامت و بزرگواری از موهبتهای خداوند به انسان است، قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ»؛[1]«به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم» و از آنجا که انسان، بهترین خلق است خداوند خود را به «أَحْسَنُ الْخالِقين»؛[2] «بهترین آفرینندگان است» ستود. سپس برای حفظ کرامت و رسیدن به کمال، قوانینی را وضع کرد.
بنابراین اگر انسان در پرتو نور دستورات الهی عمل کند، نه تنها کرامت خود را حفظ میکند؛ بلکه دیگران را نیز به کرامت و بزرگواری تشویق میکند و از اندک بیاحترامی دیگران نمیهراسد.
عدم دخالت در سیاست و حفظ کرامت
بر اساس آنچه گذشت، هرگز نمیتوان گفت: حفظ کرامت انسان تنها در عدم دخالت در امور سیاسی میباشد؛ زیرا
یک. کرامت و بزرگواری خدادادی را گاه خود انسان از بین میبرد[3] بیآنکه در سیاست فعالیتی داشته باشد.
دو. در طول تاریخ، در بسیاری از سرزمینها، به مقدسات و کرامت انسان توهین شده است؛ در حالیکه کسی در سیاست و.. هیچ دخالتی نداشته است، مانند به آب بسته شدن قبر امام حسین علیهالسلام.[4]
سه. از مهترین عواملی که باعث بیاحترامی به مقدسات و گاه شخصیتهای مذهبی میشود، وجود دشمنان و شبههپراکنی آنان است؛ زیرا آموزههای دین و مقدسات دینی، مطابق با فطرت و سرشت درونی انسانهاست؛ ولی شبهه پراکنی دشمن است که انگیزه بیاحترامی را در درون انسان به وجود میآورد.
چهار. بر اساس آیات و روایات، هر انسانی، به خصوص در دوره غیبت، وظائفی را بر عهده دارد، به همین خاطر پسندیده نیست که به خاطر احتمال توهین به برخی شخصیتهای دینی، انسان در انجام وظیفه خود کوتاهی کند.
نکته پایانی: دخالت شخصیتهای مذهبی، از جمله روحانیت در سیاست، هر چند با مشکلاتی روبرو بوده؛ ولی دستآوردهای قابل توجهی داشته است، که حتی دشمنان نیز به آن اعتراف کردهاند.[5]
پی نوشت:
[1]. اسراء(17): 70.
[2]. مومنون(23): 14.
[3]. حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، مصحح، غفاری، نشر جامعه مدرسین، 1404 ق، چاپ دوم، ص278.
[4]. طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، بیتا، ج9، ص185.
[5]. رک، راجی، سیدمحمد حسین، صعود چهل ساله، دفتر نشر معارف.