در جنگ روایتها، جامعه در «محاصرۀ روایت» قرار میگیرد، تا بواسطه بمباران خبری، دچار فرسودگی شده و در نهایت تسلیم شود. در واقع آنچه در این میدان موجب شکست جامعه میشود، «روایت» است؛ نه «واقعیّت».
اغتشاش های اخیر، نمونهای تمامعیارِ «جنگ روایتها» است. حقیقت این است که در زمانۀ ما بیش از هر دورۀ دیگری، ذهن مردم مبتنی بر جنگ روایتها، به دستمایهای برای اغتشاش ، فتنهانگیزی و جریانسازی تبدیل شده است.
در جنگ روایتها، جامعه در «محاصرۀ روایت» قرار میگیرد، تا بواسطه بمباران خبری دچار فرسودگی شده و در نهایت تسلیم شود. در واقع آنچه در این میدان موجب شکست جامعه میشود، «روایت» است؛ نه «واقعیّت». به عبارت دیگر، میداندار این نبرد، "شبهواقعیّتها" و "سایهها" هستند و به همین واسطه "حقیقتها" قربانیان بزرگ این نبرد هستند.
عالَمی را یک سخن، ویران کند
روبَهانِ مُرده را شیران کند
در جنگ روایتها، راوی روایت، واقعیّت را "قاببندی" میکند، دستکاری و تکهتکه میکند، و بقیۀ واقعیّت را خودش روایت میکند. بنابراین آنچه به مخاطب میرسد، ترکیبِ "واقعیّتِ قاببندیشده" و "روایت" است. در این میان، راوی میکوشد مخاطبان را به این قاب، وابسته، متعصّب و معتاد کند تا بدین وسیله، "زاویۀ" دید راوی در جامعه شیوع و مقبولیّت یابد و ذهن جامعهی مخاطب، در چهارچوب آن صورتبندی خاص منجمد شده و سخن دیگری را نپذیرد. بنابراین آن جبههای که از ابتدا، زمام و عنان روایت را به دست بگیرد و قابها را تعریف کند، میتواند کنشگری مورد نظر خود را در جامعه پیاده کند و به ثمر برساند.
اما راویان دست دوم، "کنشگران بیروایتی"اند که در واقع مردگانِ متحرّکی هستند که از پیش، شکستخوردگان این میدانند.
نکته قابل توجه دیگر در جنگ روایتها این است که ما باید بدانیم همواره "قدرت روایت"، بیش از "قدرت واقعیّت" است. با این وصف، همواره روایتهای ناصواب، ذهن را بیثبات و متزلزل میکند و "اعتماد و اطمینان" به واقعیّت را میزداید. بنابراین پس از انتشار اولین روایت ناصحیح، روایت دوم، گرچه "ارجاع به واقعیّت" باشد، کماثر و گاه بیاثر میشود.
برای ساختن روایتهای وارونه، چند عنصر لازم است:
الف. نقطۀ اجماعساز و دغدغۀ مرکزی، بهمثابه چتر بزرگ و فراگیر.
ب. شعارهایی که ناظر به این نقطه اجماع ساز باشد.
ج. نماد تصویری محسوس برای جلوهگری اجمالی.
د. بیان ریز واقعیّتِ معطوف به زندگیِ روزمرّه.
ه. تحریکِ نیروهای پیشرانِ اجتماعی مانند خواص و سلبریتیها برای ترغیب توده.
اما در مقابل چه باید انجام داد؟
اولین قدم، "فروپاشاندن بنیانِ" روایت ناصواب است.
یعنی بهجای "بافتن" به معنای واگویه کردن حقیقتِ صِرف، با آنچه به دروغ روایت شده "مواجهۀ انتقادی" داشت و با "شکافتن" نقاط نقض و کور آنچه بیان شده، اصل آن را زیر سوال برد و به قول شاعر: برای مغزِ سخن، قشرِ حرف را بشکاف.
مثلا وقتی «کشف حجاب » نماد «آزادیِ زن» میشود، با نشان دادن رفتار جبهه مقابل در میدان، این نگاه را باید روایت غالب کرد که: آزادیِ زن یعنی «لاابالیگری». و جامعه اینگونه مییابد که خلاصۀ همۀ هدفهای غاییِ پنهان نگاه داشتهشده در اصطلاحِ لغزندۀ آزادی، در قاموس دشمن یعنی "لاابالیگری".
دوم؛ ملاک قرار دادن ابرواقعیّتها برای جامعه در مقام قضاوت.
یعنی افراد جامعه بواسطه "ابرواقعیّتها" حقیقت را بشناسند. در قضایای اخیر برخی دچار تلزلزل شده و بواسطه سحر فضای مجازی به این باور رسیده بودند که آنچه در توئیتر و اینستاگرام و... در حال انتشار و ضریب گرفتن است، خواست اصلی جامعه است، چرا که در فضای مجازی، رباتها جایگزینِ کنشگران واقعی شدند.