تحول ایجاد شده در قهرمان داستان، او را به سمت تبدیلشدن به یک مصلح اجتماعی مستقل سوق میدهد و تنها عامل کنترل این قدرت بیحد و حصر در مقابل تبدیلشدنش به یک ابر شرور، اخلاقیات درونی اوست نه آموختههای مذهبی یا اجتماعی!
اولین نسخه از سری مرد عنکبوتی یا اسپایدرمن، توسط کمپانی مارول در سال ۲۰۰۲ معرفی شد؛ ابرقهرمانی برای جذب بیشتر جوانان و نوجوانان به بازار پرسود سینما. چرایی این مسئله به شرایط زمانی آمریکا و نیازش به اقناع جمعی و جذب نیروهای تازهنفس برای آغاز جنگی بزرگ برمیگشت .
شخصیت به تصویر کشیده شده در فیلم مرد عنکبوتی جوانی معمولی و حتی پایینتر از معمولی است که حتی در روابط اجتماعی خودش هم به دلیل کمبود اعتمادبهنفس مشکل دارد. پیتر پارکر، جوان دبیرستانی که هیچ ویژگی خاصی ندارد و کمی هم خلوضع است و مورد تمسخر همکلاسیهایش واقع میشود، بر اثر یک حادثه و گزش عنکبوتی که در آزمایشگاه بزرگترین شرکت علمی صنعتی آمریکا مورد تغییر ژنتیک قرار گرفته، نیرویی فرابشری به دست میآورد.
در ادامه نیز، برای تکمیل پازل شخصیتی پیتر پارکر و تولد یک ابرقهرمان کامل و تمامعیار، وقایعی برای وی رخ میدهد که او را به سمت اخلاقی شدن نسبی پیش میبرد؛ مسئلهای که در ادامه داستان، چالشهایی را برای شخصیت در پی دارد و حتی در سریهای بعدی که کمپانی مارول تولید میکند، به موضوع اصلیای بدل میشود که قهرمان داستان بارهاوبارها با آن مواجه خواهد داشت.
سال ۲۰۰۱ را همه دنیا در یاد و خاطر دارند؛ سالی که آمریکا با خیانت به ملت خود و حمله به برجهای دوقلو، راه را برای اشغال بیشازپیش افغانستان (به دلیل وجود معادن غنی در این سرزمین) و عراق (جهت غارت منابع نفتی بیشمار آن) با درگیرکردن افکار مردمش و بهانهتراشی برای دنیا و در قالب حفظ امنیتش باز کرد؛ البته این تصمیم که با فشار شرکتهای اسلحهسازی حامی ریاستجمهوری جرج بوش پسر اتخاذ شده بود، علاوه بر هزینه سرسامآور خرید تسلیحات که بر دولت تحمیل میکرد، نیازمند نیروی انسانی هم بود، و در آن برهه، در خطر افتادن امنیت ملی جامعه آمریکا، بهتنهایی راهگشای تأمین نیروی نظامی جوان و تازهنفس برای ارتش آمریکا نبود.
از سوی دیگر، با ورود به سال ۲۰۰۲، رویدادهای دیگری هم منافع امپریالیسم غرب را تهدید میکرد. ازسرگیری درگیریها در سرزمین فلسطین اشغالی و عدمپذیرش برگزاری انتخابات از سوی مردم و نیروهای مقاومت، بههمخوردن پیمان ۶ساله آمریکا و کره شمالی و ازسرگیری برنامه هستهای در آن کشور، اعتصابات گسترده در ونزوئلا و تعطیل شدن شرکتهای نفتی و پتروشیمی؛ گوشهای از این وقایع بود که همگی آمریکا را مجبور به ایجاد تغییراتی در موازنه قدرتش و مهره چینیهای جدید برای تأمین منافعش میکرد.
این منافع عمدتاً با مواد کانی برای ساخت سلاح و نفت جهت تأمین انرژی در ارتباط بود که هر دو در منطقه جنوب غرب آسیا که از قبل تحت اشغال نیروهای آمریکایی قرار داشت، بهوفور یافت میشد.
از سوی دیگر، ایجاد ناامنی در منطقه جنوب غرب آسیا، به کنترل ایران که با سرعت در حال قدرتگیری بود کمک میکرد؛ از همین رو، در همان سال، ایران، عراق و کره شمالی در لیست کشورهای محور شرارت در دنیا قرار گرفتند و آمریکا مسئله حمله به عراق را رسماً در مجامع بینالمللی مطرح کرد و حمله همهجانبهای را به بهانه ماجرای خودساخته یازده سپتامبر به افغانستان آغاز نمود.
با آغاز جنگ از سوی آمریکا، وجهه لیبرال دموکراتیک آمریکا در میان ملل مختلف و ملت خودش (بیشتر به دلیل فشار اقتصادی جنگ) دچار خدشه میشد و تأمین نیروی نظامی نیز سخت میگشت؛ به همین دلیل بود که سیستم تبلیغاتی غرب با همه توان، وارد صحنه شد تا این نقطهضعف را پوشش دهد؛ البته این بار نه فقط برای تهاجم فرهنگی به دیگر نقاط جهان و تغییر زاویه دید مردمان آنها از کشور مهاجم و ظالم به کشوری مظلوم ولی مقتدر؛ بلکه علاوه بر جلوه و وجهه دادن به جنگی که به راه انداخته بود، برای اغفال مردم خودش و فرستادن آنها به کام مرگ؛ آن هم با اهدافی که تنها منافع سرمایهداران را تأمین میکرد.
واضح بود که برای این منظور، به سراغ کمپانیهایی برود که سابقاً امتحان خود را بهخوبی پس داده بودند؛ یعنی هالیوود و مارول.
این شرکتها خوب بلد بودند از تبلیغ، پول در بیاورند؛ تبلیغ هر چیز؛ از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد! این کمپانیهای عظیم تبلیغاتی میتوانستند با فروش جلوهای بزک شده از جنگی تحمیلی بر کشوری، به مردمان همان کشور، سود سرشاری را به جیب سرمایهگذاران آمریکایی سرازیر کنند.
اولین نسخه معروف از اسپایدرمن (Spider-Man) یا همان مرد عنکبوتی، به این شکل و در چنین شرایطی ساخته شد. شخصیت تعریف شده برای این فیلم، نوجوانی کاملاً عادی بود؛ آنقدر عادی که بتواند با بدنه جوانان سطح جامعه آمریکا (جهت تأمین نیروی نظامی) و دیگر کشورها (جهت پروپاگاندای غربی) ارتباطی قوی برقرار کند. پیتر پارکر، نوجوانی یتیم است که پیشِ عمو و زنعمویش زندگی میکند.
او جوانی بسیار مؤدب و بهاندازه کافی باهوش است؛ ولی شخصیتی ساده و بیپیرایه دارد؛ بهاندازهای که از همان بچگی، عاشق دختر همسایه شده؛ ولی جرئت بیانش را ندارد و به همین دلیل، آن دختر، نامزد یکی از همکلاسیهایش شده است. البته برای عمقبخشی به فضای و جلوه داستانی از او جدا شده و نامزد دوست صمیمی پیتر پارکر میشود. مشخصاً کارگردان قصد دارد ذهن جوان را درگیر داستان و شخصیت اصلی فیلم کند وگرنه این سطح از حاشیهسازی برای یک داستان باعث کمرنگشدن اصل ماجرا میشود، مگر آنکه اصل ماجرا همین روابط و درگیریهای مربوط به دوران جوانی باشد!
شخصیت تعریف شده برای این فیلم نوجوانی کاملاً عادی بود، آنقدر عادی که بتواند با بدنه جوانان سطح جامعه آمریکا (جهت تأمین نیروی نظامی) و دیگر کشورها (جهت پروپاگاندای غربی) ارتباطی قوی برقرار کند.
پیتر با همکلاسیهایش، برای بازدید علمی کلاسی، به یک آزمایشگاه تحقیقاتی که بر روی تغییر ژنتیک عنکبوتها و افزایش تواناییهای آنها کار میکنند، میرود و توسط یکی از ۱۵ عنکبوت جهشیافته، گزیده میشود. این باعث ایجاد تغییراتی در بدن او شده و وی را از جوانی ضعیف و لاغر به ابرمردی قوی تبدیل میکند که حتی دیگر به عینک خود هم احتیاجی ندارد.
وجود این تواناییها در او، حس قدرتی به وجود میآورد که باعث بهدستآوردن اعتماد به نفسی میشود که تا آن زمان نداشته است؛ ولی اینها برای ابرقهرمان شدن کافی نیست؛ ابرقهرمان بیش از هر چیزی باید ویژگیهایی فرا انسانی و فرامادی داشته باشد تا دستنیافتنی باشد.
کارگردان برای ایجاد این حس در شخصیت اصلی فیلم خود، کاری کلیشهای ولی اقناعکننده انجام میدهد. عمو بن، فردی کاریزماتیک و بسیار مهربان، کسی که برای پیتر مانند پدر و یک دوست صمیمی بود، فدای رشد و ارتقای روحی مرد عنکبوتی میشود تا ابرمرد داستان به یک ابرقهرمان تماموکمال تبدیل شود.
در قسمتی از فیلم، پیتر به فردی که به او ستم کرده، کمک نمیکند و به یک دزد، اجازۀ فرار میدهد. همان دزد، عمو بن را میکُشد تا ماشینش را بدزدد و فرار کند. این اتفاق باعث میشود تا آخرین صحبتهایی که بین عمو بن و پیتر پارکر ردوبدل شد، هیچگاه از ذهن شخصیت اصلی داستان پاک نشود؛ «قدرت زیاد، مسئولیت زیادی به همراه دارد.»
تحول ایجاد شده در قهرمان داستان، او را به سمت تبدیلشدن به یک مصلح اجتماعی مستقل سوق میدهد؛ کسی که بهواسطه قدرت بی حد و حصری که دارد، بهصورت فردی تصمیم میگیرد و در قیدوبند قواعد و قوانین اجتماعی و حکومتی هم نیست و تنها عامل کنترل این قدرت در مقابل تبدیلشدنش به یک ابر شرور، اخلاقیات درونی اوست، نه آموختههای مذهبی یا اجتماعی.
این دقیقاً تصویری است که دستگاه تبلیغاتی غرب نیاز دارد از یک ابرقهرمان در ذهن جوان بکارد تا در درون او خودمحوری را به بهترین شکل نهادینه کند. به این شکل در مواقع لازم جوانی که ذهنش با تبلیغات پر شده، دیگر به دنبال محوری برای نظم دادن به افکار متشتتش نخواهد گشت و خودمحوری را که دقیقاً خواستهای اومانیستی است انتخاب میکند؛ یعنی دستگاهی را برمیگزیند که کاملاً با نظام فکری غرب همسویی دارد.
البته خود غرب بر خلاف آنچه به دیگران نشان میدهد، بههیچعنوان فرصت جولان دهی به ذهنهای دیگر را نمیدهد و هرگونه تحرکی برخلاف مصالحش را بهشدت کنترل میکند، آن هم در ریشه؛ یعنی چنان جوان را درگیر مسائل اولیه زندگی روزمره و تأمین معاش میکند که اصلاً فرصتی برای تحرک ذهنی و اجتماعی ندارد و اگر هم داشته باشد، قوانین سفت و سختی در مقابلش وجود دارد که عبور از آنها ناممکن است.
برای دانستن گوشهای از این مسئله، کافی است در خصوص شیوه انتخاب ریاستجمهوری و یا اعضای کنگره آمریکا مطالعاتی داشته باشید.
از این قسمت فیلم به بعد، دیگر صرفاً نمایش قدرت سینما است و جلوههای ویژه. آنتی گونیست یا همان ضدقهرمان، وارد ماجرا میشود و ابرقهرمان به مصاف او میرود و با هم دستوپنجه نرم میکنند؛ چون هدف، به چالش کشیدن روح ابرقهرمان است نه جسم او؛ پس ضدقهرمان به سراغ کسانی میرود که رویارویی با آنها جنبه درونی هم داشته باشد؛ یعنی کسانی که مرد عنکبوتی دوستشان دارد.
این شیوهٔ بهشدت کلیشهای به دلیل آن است که دست غرب از مفاهیم عالیتر کوتاه است و نتوانسته فلسفه بهتری برای رویارویی میان خیر و شر در قالب آنچه میخواهد القا کند را تولید نماید.
دشمن اصلی قهرمان داستان، بیشتر شرایطی است که پیرامون او شکلگرفته و حالاتی که از درون به او فشار میآورد و نه گابلین سبز یا سردبیر روزنامهای که دائماً مشغول شانتاژ رسانه ایست و برای اینکه حرفهایتر به نظر برسد و فروش بیشتری داشته باشد از او بد میگوید؛ چرا که شکست آنها برایش امری ساده و مفرح است.
جالبتر اینکه، در پایان که همه چیز به هم گره میخورد و داستان پایان مییابد، ابرقهرمان داستان ما با کلماتی بهظاهر فیلسوفانه، ذهن مخاطب را به بازی میگیرد و نمیگذارد متوجه شود که در آخر، میان عشق و قدرت، قدرت را انتخاب کرده است؛ مسئلهای که کارگردان ناچار میشود در قسمتهای بعدی آن را اصلاح کند.
سری فیلمهای مرد عنکبوتی، محبوبیت بالایی در میان جوانان و نوجوانان دارد؛ لذا رصد آنچه در آن طرح میشود، نمایانگر برنامههایی است که جبهه کفر که تولیدکننده آن است برای جهان دارد و این حرفی نیست که ما بهعنوان جبهه مقابل بگوییم؛ چیزی است که همه تحلیل گران به آن اذعان دارند، حتی خود آمریکاییها!