فرهنگ لیبرال غرب در فیلمهایش علناً زن را بهعنوان کالایی لوکس و جذاب که دستبهدست میگردد، معرفی کرده که همه میخواهند از او صرفاً استفاده ابزاری کنند و یا آن را تصاحب نمایند.
با موفقیت بیسابقهای که فیلم مرد عنکبوتی در گیشهها کسب کرد، واضح بود که کمپانی تولیدکننده به سراغ تولید قسمت دوم آن برود تا از منافع سرشار آن بهرهبرداری کند. بهویژه که طی ساخت آن، مدعیانی هم از دیگر شرکتها پیدا کرده بود و سروصداها در خصوص مالکیت معنوی آن بالا میگرفت.
قسمت دوم مرد عنکبوتی، از همان جایی آغاز میشود که قسمت اول پایانیافته است. پیتر از دوستان و عزیزانش فاصله گرفته تا بهواسطه حضور دشمنان احتمالی، از آسیب دور بمانند. این موضوع که در قسمت اول برای نمایش قدرت روحی ابرقهرمان طرح شده بود، چنان مضحک بود که در قسمت دوم، کارگردان آن را در اولویت اصلاح قرار داد.
پیتر، زنعموی پیر و تنهایش را که او را با عشق بیپایان، مانند مادری مهربان، بزرگ کرده است، تنها گذاشته و رفته است و پیرزن بیچاره از عهده هزینههای زندگیاش بر نمیآید.
او همچنین تلاش میکند فاصلهاش با دوستان نزدیکش یعنی مری جین و هری آزبورن را نیز حفظ کند؛ چراکه اگر از هویت واقعی او آگاه شوند، جانشان به خطر میافتد. البته این مسئله با بههمخوردن نامزدی مری جین و هری و علاقه شخصیاش به مری جین امری بسیار دشوار میشود. او که نمیخواهد اتفاقی برای مری جین بیفتد، فاصلهاش را از او بیشتر میکند و بهخاطر فشار روحی و تقابلی که در درون او به وجود میآید تمرکزش را از دست داده و قدرتش کمرنگ میشود.
نکتهای که در این میان باید به آن توجه داشت، نوع و شیوه روابطی است که مری جین بهعنوان محبوب و معشوق ابرقهرمان از خود به نمایش میگذارد. این جهت از سینما همان جایی است که بیشتر سرمایهگذاریهای فرهنگی و اقتصادی روی آن انجام میشود؛ چراکه با قرارگرفتن در حاشیه، ولی پررنگ بودن در نقش و اثرگذاری، مفاهیم زیادی را به مخاطبان انتقال میدهد.
شخصیت زنعموی قهرمان را بهعنوان کسی که او را تربیت کرده در نظر بگیرید؛ زنی جاافتاده، صبور، عاقل و عاشق. این شخصیت را مقایسه کنید با مری جین، دختری سبکسر و عجول که میخواهد بازیگر شود تا همه او را بشناسند. وی در روابط عاشقانهاش هم، چندان پایدار نیست و تا اینجای فیلم با چند نفر در رابطه بوده و علیرغم آنچه کارگردان میخواهد نشان دهد، چندان هم منتظر پیتر نیست تا برای خواستگاری پا جلو بگذارد. به همین دلیل است که بعد از هری آزبورن، به سراغ فرد دیگری میرود که حتی در فیلم معرفی هم نمیشود.
حال، قهرمان داستان با آن زمینه تربیتی و اخلاقی، عاشق چنین دختری شده که کاملاً نماد مادیگرایی صرف و لذت پرستی است. یک عشق کاملاً زمینی که ابرقهرمان را در سطح مردم عادی نگه میدارد و مانع جدایی مسئولیتپذیری فردی و اجتماعی (البته به تعریف ماتریالیستی آن) میشود. درصورتیکه پله اول در اصلاح جامعه، اصلاح خود فرد است و این امر ممکن نیست مگر بهواسطه پیرایش نفس از هرآنچه آن را تیره و کدر میکند، نه آراستن آن با رنگ و لعاب دنیوی.
چنین نمایشهایی ذهن مخاطب را بهگونهای فریب میدهد که فرد خودش را در بسیاری از جهات شبیه ابرقهرمان میبیند و با او همزادپنداری میکند به جز آنچه که باید؛ و آن ایجاد توانایی و پرورش قابلیتها در خود است؛ الصاق تصویری کاملاً خاکی و زمینی به قهرمانی که قرار است منجی و بهدوراز خودبینی و خودخواهی یا کوتهبینی و جهل باشد، خدشهای است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
قسمت دوم این یادداشت را در اینجا بخوانید:
https://btid.org/fa/news/227944