شخصیت مرد آهنی در قالب تونی استارک که نماینده قشر نخبه سرمایهدار آمریکایی است و از طریق کمپانی تولید و فروش تسلیحات که شغل خانوادگی اوست، سرمایه خود را به دست آورده، به محافظت از ارزشها و جامعه آمریکایی در مقابل تهدیداتی میپردازد.
تصویر متحرک (فیلم و انیمیشن) قویترین شاهراه انتقال پیام به مخاطب است. فیلمهایی مانند سهگانۀ مرد آهنی با پیامی جهانی، ساخته شده و هرسال، شاهدِ به نمایش درآمدن فیلمهایی در این حد و اندازه هستیم.
چنین کارهایی، علاوه بر به دوش کشیدن رسالت شیطانی کمپانیهای صهیونیستی غرب و انتقال پیام آنان به جهانیان، درآمدهای چند صد میلیاردی برای سازندگانشان به همراه دارند. گرچه این حجم از فروش در گیشه سینما تنها بخش کوچکی از جامعه مخاطب را نشان میدهد و طیف مخاطبین جهانی این فیلمها در پخش شبکههای تلویزیونی جهان، نمایش خانگی و دانلود اینترنتی بسیار گسترده است.
داستان سهگانه مرد آهنی، برگرفته از کمیک بوکهای نوشته استنلی مارتین لیبر (Stanley Martin Lieber) است که برای اولینبار در داستانهای در حال تعلیق شماره 139م (مارس 1963 میلادی) چاپ شده است. هدف از خلق این شخصیت در آن سالها، مقابله با تفکر کمونیستی در دوران جنگ سرد بوده است.
شخصیت مرد آهنی در قالب تونی استارک که نماینده قشر نخبه سرمایهدار آمریکایی است و از طریق کمپانی تولید و فروش تسلیحات که شغل خانوادگی اوست، سرمایه خود را به دست آورده، پرداخت شده است.
مرد آهنی ، ابرقهرمانی است که به محافظت از ارزشها و جامعه آمریکایی در مقابل تهدیداتی میپردازد که این تهدیدات بادقت به لایههای زیرین و عمیق و گاهی نانوشته فیلم توسط خود محافظان آمریکا به وجود آمده است.
بهعنوانمثال، در قسمت اول این سهگانه که در سال 2008 و همزمان با تصرف عراق توسط سربازان آمریکایی ساخته شده، خاورمیانه و تروریستهای این منطقه تهدیدی است که در فیلم به تصویر کشیده میشود.
سلاحهای کمپانی تونی استارک (مرد آهنی) و شریک تجاری او که این سلاحها را به تروریستها رسانده و قصد جان او را دارد، موضوع مورد چالش و محرک داستان فیلم است. در نهایت، بستری که این تقابل و تهدید ایجاد میکند، موجب خلق مرد آهنی بهعنوان یک انسان سایبورگ و رباتیک میگردد.
در نسخه دوم فیلم، باز هم تهدید از ناحیه شرق است؛ اما این بار شخصیت منفی با زبان روسی و از کشور روسیه است. در این داستان هم، ابزار و تکنولوژی که برای مقابله با مرد آهنی توسط مرد روس به کار گرفته میشود منشأ آمریکایی داشته و بهواسطه پدر او که زمانی در کمپانی تسلیحاتی پدر تونی استارک مشغول به کار بوده، به روسیه برده شده و با تکنولوژی مورداستفاده مرد آهنی همسانی دارد، گرچه بهمراتب ضعیفتر است!
در نسخه سوم فیلم، با شخصیتی منفی مواجهیم که به تکنولوژی درمان و بازسازی آسیبهای جسمانی انسان دست پیدا کرده و برای دستیابی به آن به سربازان آسیبدیده ارتش آمریکا بهعنوان نمونههای آزمایشگاهی دسترسی داشته و ارتشی کوچک از آنها فراهم آورده است. این دسترسیها از طریق معاون اول رئیسجمهور آمریکا که در آخر فیلم در مییابیم او پشت تمام ماجراها بوده و قصد حذف رئیسجمهور و جانشینی خود را دارد، داده شده است.
مواجهه مرد آهنی با تروریست خطرناکی به نام ماندرین که پس از کشف محل اختفایش، در مییابیم او بازیگری است که در نهایت سادهلوحی، بازیچه بوده و شباهتی که نقش او با شخصیت واقعی بنلادن دارد، این مطلب را القا میکند که منشأ تروریستهای شرقی از غرب است.
بهرخکشیدن قدرت و سلطه نظام سرمایهداری و سرمایهداران نخبه غرب با تأکید بر این مضمون که تهدیدات و مقابله با آنها، هر دو یک منشأ دارد، یکی از اهداف چنین فیلمهایی است.
اینکه میبینیم داستان به زندگی شخصی ابرقهرمان (مرد آهنی) ورود کرده و روابط عاطفی و خانوادگی را دستمایه همذاتپنداری مخاطب و بلکه بالاتر، ایجاد قداست و توجیه رفتار سلطهگرایانه نخبگان سرمایهدار (یهودیان صهیونیست) قرار داده، علاوه بر ایجاد درام داستان برای ظاهرسازی، توجیه و تطهیر شخصیت و اهداف شیطانی آنهاست.
این نوع نگاه از بالا به انسانها از پشت عینک سرمایهداری، درحالیکه بر عصای علم و تکنولوژی تکیه زدهاند، لازمهاش مطرحکردن دانشمندان و نوابغ علمی بهعنوان ستونها و افراد تراز اول جامعه انسانی است. گرچه در همین بزرگنمایی و الگوسازی، نگاه ابزاری نخبگان یهود بهوضوح دیده میشود.
تعاملی که ضدقهرمان با شخصیت ماندرین در فیلم مرد آهنی سه، با بزرگنمایی و جازدن او بهعنوان یک تروریست شرقی دارد، عیناً در برخورد با نوابغ و دانشمندان در واقعیت جهان امروزمان هم افزوده بر داستان فیلم و نقش تونی استارک، جریان دارد با این تفاوت که این دسته در جایگاه جانشینی نخبگان یهود بهعنوان ابرقهرمان و در مقام دفاع از ارزشهای آنها به جوامع انسانی معرفی میشوند و در جهت تطهیر مقاصد و باطن شیطانی آنها عمل میکنند و تروریستهای سادهلوح و کودن و بیخبر از همهجا، در نقش منفی و شرور مقابل این بهظاهر منجی و مصلح جوامع بازی میکنند.
از نمونههای واقعی این دانشمندان میتوان افرادی مانند ایلان ماسک، بیل گیتس، جف بزوس، مارک زاگربرگ و... را نام برد.