قابیل شیوه دفن برادرش را از چه حیوانی آموخت

17:33 - 1401/10/16

خدا دو کلاغ سیاه را فرستاد و در حضور قابیل آن دو به نزاع پرداختند، یکی از این دو کلاغ، دیگری را کشت و با منقار خویش قبری برای کلاغ مرده حفر کرد و بدن آن را در زیر خاک پنهان ساخت.

قابیل شیوه دفن برادرش را از چه حیوانی آموخت

کلاغ معلم قابیل می شود!

هابیل نخستین کسی بود که در روی زمین به ناحق کشته شد. قابیل نمی دانست چگونه جسد برادر خویش را پنهان سازد، لذا آن را در داخل پوستی کرده و بر دوش خود به این طرف و آن طرف حمل می کرد. او حیران و مضطرب و با قلبی پریشان، سرگردان است و از این سو به آن سو رهسپار!

چرا چنین نباشد؟! روح او میدان نبرد عقل و جهل و عاطفه و هوس شده و او را تحت فشار و شکنجه قرار داده است. تشویش خاطر، اضطراب و غم و اندوه همدم و همراه او بود و درحالی که بدن هابیل رو به عفونت می گذاشت، از حمل آن خسته شده بود و نمی دانست چاره چیست! زیرا تاکنون با مورد مشابهی برخورد نداشته است.

به پاس احترام این بدن طیب و طاهر، لطف خدا ظاهر و دستوری برای بشر صادر گردید تا پس از مرگ هم احترام آدم و فرزندانش مصون بماند. اکنون باید قابیل درسی بیاموزد، این موجود مغرور و نادان چاره ای ندارد، او لایق این نیست که خدا به او وحی کند و شایسته الهام هم نیست. این مرد مغرور و کوته فکر باید کلاغ سیاهی را به معلمی برگزیند و به ضعف عقل و ادراکش در مقابل این پرنده ناچیز اعتراف کند و با این درس سخت و ناگواری که می آموزد به پستی شخصیت و کمال ذلت و حقارت خود پی برد.

باری برای وصول اهداف فوق، خدا دو کلاغ سیاه را فرستاد و در حضور قابیل آن دو به نزاع پرداختند، یکی از این دو کلاغ، دیگری را کشت و با منقار خویش قبری برای کلاغ مرده حفر کرد و بدن آن را در زیر خاک پنهان ساخت، اکنون قابیل پشیمانی و حسرت خود را دریافت و فریاد زد: «وای بر من! آیا من از این کلاغ عاجزتر و ناتوان تر هستم تا جسد برادر را زیر خاک پنهان سازم و از این کار سخت پشیمان گشت» و با درسی که از کلاغ گرفت جنازه برادر را به خاک سپرد.

کلاغ معلم قابیل می شود!

آموزش کلاغ به قابیل در قرآن

آیه 31 سوره مائده

فَبَعَثَ‌ اللَّهُ‌ غُرَاباً يَبْحَثُ‌ فِي‌ الْأَرْضِ‌ لِيُرِيَهُ‌ کَيْفَ‌ يُوَارِي‌ سَوْأَةَ أَخِيهِ‌ قَالَ‌ يَا وَيْلَتَا أَ عَجَزْتُ‌ أَنْ‌ أَکُونَ‌ مِثْلَ‌ هٰذَا الْغُرَابِ‌ فَأُوَارِيَ‌ سَوْأَةَ أَخِي‌ فَأَصْبَحَ‌ مِنَ‌ النَّادِمِينَ.

سپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین، جستجو (و کندوکاو) می‌کرد؛ تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند. او گفت: «وای بر من! آیا من نتوانستم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟!» و سرانجام (از ترس رسوایی، و بر اثر فشار وجدان، از کار خود) پشیمان شد.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 1 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.