بازشناسی سینما و رسانه - بخش چهارم

15:50 - 1401/10/27

انسان به میزانی که مخلوق بودنش را منکر است، در واقع خالق را منکر است و در مقابل خداوند قرار می‌گیرد و خودش می‌خواهد خدا باشد.

بازشناسی سینما (رسانه) بخش چهارم

در بخش قبل این نوشتار به ادبیات داستانی به عنوان ریشه تئاتر پرداختیم. در این قسمت به مفهوم تراژدی و کمدی در آثار نمایشی می‌پردازیم.

تراژدی و کمدی
خودخدایی در تئاتر بدین معنا نیست که بازیگری بر سر صحنه تئاتر بگوید من خدا هستم. تراژدی پایدارترین و اساسی‌ترین بنیاد تئاتر بوده، در سینما هم جدی‌ترین بخش آن است. کمدی آن طرف سکه تراژدی است. شخصی به نام اریستوفان (448 تا 380 ق.م) در قرون اولیه قبل از میلاد مسیح از پدران ادبیات کمدی است. بر حسب ظاهر کمدی در نقطه مقابل تراژدی قرار دارد ولی مکمل هم هستند. تراژدی و کمدی دو پا و دو روی و دو انگیزه و ذاتِ تئاتر و سینما بودند و هستند. باید درک کنیم ریشه‌های این دو چیست؟

تراژدی یعنی ناکامی انسان در جهان. در تئاتر یونان باستان، تراژدی به معنای ناکامی خدایان در عالم خاک بوده است. به بیان دیگر انسان همان خدایی است که در عالم خاک، قادر به فرمانروایی نیست و شکست می‌خورد. انسانی که ذاتاً خداست ولی اسیر در خاک است و ناکام می‌گردد .

کمدی، از لحاظ تاریخی بعد از تراژدی پدید آمده است. از پس یک تراژدی‌پرداز بزرگ، ده‌ها کمدیسین‌های ادبی پدید آمدند. اینها آمدند که شکست و ناکامی انسان در جهان را یا در واقع شکست خدایان در عالم خاک را مقداری تلطیف و قابل تحمل کنند. به بیان دیگر کمدی آمده و تراژدی را مسخره کرده، یعنی به این شکست خندیده و از لحاظ روانی این شکست را التیام بخشیده و به انسان کمک کرده بتواند همچنان به بقای خودش ادامه دهد.

در حالت عادی زندگی بشر، خنده و گریه دو روی زندگی اوست و این دو بدون هم نمی‌توانند باشند. از پس هر خنده‌ای، گریه است و بالعکس. هر شکستی به پیروزی و هر پیروزی به شکستی منجر می‌گردد، درک تراژدی و کمدی با این نگاه ملموس‌تر می‌گردد.

از نظر معارف دینی هم انسان دارای روح خدا و ذات الهی است ولی اسیر در خاک است. پس تماماً زندگی او چیزی جز تراژدی و ناکامی و یأس و پوچی و تباهی در عالم خاک نیست. ولی انسان می‌خواهد این شکست و ناکامی و پوچی و حماقت خودش را کتمان، مخفی و انکار کند و بگوید من همچنان خدا هستم. درست است که شکست می‌خورم و محکوم به شکستم با این حال باز هم جاودانه و شکست‌ناپذیرم. این راز ریاکاری انسان در قلمرو حیات واقعی و روزمره اوست. پس ریا بر واقعیتی اجتناب‌ناپذیر استوار است.

پس تئاتر نمایش احساس خودخدایی است که دو رو دارد، تراژدی و کمدی. تراژدی صورت خودخدایی است و به میزانی که خودخدایی ناکام می‌شود از آن کمدی در می‌آید که خودمسخرگی است. پس خودمسخرگی محصول طبیعی خودخدایی است. همین دو واژه را در قلمرو کل ادبیات داستانی و بعد هم در تئاتر و سینما می‌بینیم. دو ماسک سنبل تئاتر که یکی خندان و دیگری گریان است بیانگر همین واقعیت دروغین است که تئاتر به آن پرداخته، ادبیات داستانی پشتوانه‌اش بوده و سینما آن را به اوج رساند.

انسان به میزانی که مخلوق بودنش را منکر است، در واقع خالق را منکر است و در مقابل خداوند قرار می‌گیرد و خودش می‌خواهد خدا باشد. چنین انسانی، دچار چنین جنونی می‌گردد. انسان واقعیتی است که خدا نیست. حامل نور و روح الهی است که بایستی از طریق تصدیق و شناخت و پرستش خدا به او نزدیک شود نه از طریق انکار خداوند. انکار خداست که انسان را موجودی تراژیک و نهایتاً خودمسخره می‌کند. انسان در کفرش یا سیمایی تراژیک دارد یا کمیک!

تئاتر نمایش احساس خودخدایی است که دو رو دارد، تراژدی و کمدی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 13 =
*****