شعر شهادت امام هادی علیهالسلام

شعر شهادت امام هادی
نگر در سامرا حال و هوای دیگر است امشب
فلک را جامه ماتم ز غمها در بر است امشب
امام عسگری نالد برای باب مظلومش
ز هجران پدر او را دو چشمانی تر است امشب
امام هادی آن نور خدای مهربان اینک
ز جور دشمنان دین میان بستر است امشب
ز زهر کین شده پرپر گل باغ رسول اللّه
از این غم در جنان زهرا به حال مضطر است امشب
ملائک از غم آن شه بپا بزم عزا کرده
فلک را خاک از این ماتم دمادم بر سر است امشب
خداوندا نصیب ما نما طوف مزارش را
که کویش بهتر از جنات عدن داور است امشب
بنال ای جعفری از دل برای حضرت هادی
که اجر تو از این غم با خدای اکبر است امشب
مصطفی جعفری
شعر شهادت امام هادی علیهالسلام
چرا چنین متوکل به ما جفا کردى
شدى به کین متوسل ستم روا کردى
غم مدینه مرا کم نبود اى ظالم؟
که طعن و تهمت و تبعید را روا کردى
مگر مرا به تمسخر گرفتهاى کان شب
به جشن و لهو و لعب خواهش غنا کردى
براى من شب جشن تو پر ز ماتم بود
خوشى نبود که بر پایىِ عزا کردى
سرور و بزم تو تنها سر بریده نداشت
چرا سرم نبریدى؟ به من جفا کردى
ز روى پاک و نجیبم حیا نکردى تو؟
چسان ز شعر من اى بى حیا حیا کردى
عبادت شب و ذکر و ترحمم دیدى
ولى به دشمنى خویش اتّکا کردى
هزار نقشه به قتلمکشیدى واجرا
بدست معتز ملعون در انتها کردى
براى حفظ متاعِ دو روزه دنیا
تو باب، در همه جا، سبّ اوصیا کردى
به بغض آل على راه کربلا بستى
جفا به زائر وسلطان نینوا کردى
براى عُسرت و آزار زائران حسین
پس از دو قرن عجب ظالمانه تا کردى
چه دستها که بریدى ز قبر پاک حسین
به زجر و حرمله و شمر اقتدا کردى
یزید آب بر او بست و تو حَرَم بر آب
به شاه تشنه لبان کار اشقیا کردی
شعر شهادت امام هادی علیهالسلام
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیده ز جور متوکل
در آینه ی صبح و مسا حضرت هادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بزم شرابت
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی
افسوس که کشتند تو را از ره بیداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خدا حضرت هادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی
ای جان جهانت به فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتم تو ای خلف پاک پیمبر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
میثم به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشته ی بیجرم و خطا حضرت هادی
منبع: آیین مستان