محبت و مدارا از مهم ترین شیوههای تربیتی در مکتب امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است.

محبت و مدارا، با سرشت و فطرت انسانها سازگار است و ازاینرو مربیان تربیتی و والدین باید برای جذب فرزندان و جلوگیری از انحراف آنان، از این روش استفاده کنند و بدانند که اگر خانوادهها از محبت لبریز باشد و اعضای خانواده اهل مدارا باشند، فرزندان کمتر به ناهنجاریهای جامعه تن میدهند. در شیوه تربیتی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام اوج محبت و عاطفه آن حضرت نسبت به فرزندانش قابل مشاهده است؛ برای نمونه به امام حسن مجتبی علیهالسلام چنین فرمود:
« وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ»؛[1] «فرزندم! تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی؛ آنگونه که اگر آسیبی به تو رسد، به من رسیده است و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است. پس کار تو را کار خود شمردم و نامهای برای تو نوشتم تا تو را در سختیهای زندگی رهنمون باشد؛ خواه من زنده باشم یا نباشم» .
بنابراین در مکتب تربیتی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، ابتدائاً باید با مدارا، شفقت و دلسوزی و مهربانی خود را به اثبات برسانیم و این شیوه را در سطح گسترده برای همه در پیش بگیریم.
شیوه تربیتی آن بزرگوار در تربیت افراد جامعه نیز بر پایه محبت و مدارا استوار بود؛ چنانکه میفرمود: «قُلُوبُ اَلرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ»؛[2] «دلهای مردم فراری است (به راحتی جذب نمیشوند). پس به کسی روی میآورند که با آنها خوشرویی (محبت و مدارا) کند».
مرحوم آیتالله ابراهیم امینی در کتاب «اسلام و تعليم و تربيت» به بررسی این مبحث پرداخته و نوشته است:
محبت در پرورش صحيح و متعادلِ جسم و جان كودك تأثيرات فراوانى دارد كه در امور زير خلاصه مىشود:
1. محبت براى انسان يك نياز طبيعى است. چنانكه انسان به آب و غذا نياز دارد، به محبت نيز نياز دارد. انسان، نفس خويش را طبعاً دوست دارد و دلش مىخواهد كه محبوب ديگران باشد. كودك بيش از بزرگترها به اين امر نياز دارد. كودك چندان توجهى ندارد كه در كوخ زندگى مىكند يا در كاخ؛ به نوع لباس و غذاى خود نيز چندان توجهى ندارد؛ امّا در اين جهت كه محبوب ديگران هست يا نه، کاملاً توجه و حساسيت دارد.
2. ازآنجاکه محبت يك نياز طبيعى است، وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تأثير فراوانى دارد. كودكى كه در محيط گرم محبت پرورش مىيابد، روانى شاد و دلى آرام و بانشاط دارد، به زندگى اميدوار و دلگرم است و خود را در اين جهان پرآشوب، تنها و بیکس نمىداند. در پرتو محبت، صفات عالى انسانيت و عواطف و احساسات كودك بهخوبی پرورش مىيابد و نتيجه آن، پرورش انسانى متعادل خواهد بود.
3. سلامت جسم و احساس محبوبيت، در آرامش نفس مؤثر است. آرامش نفس نيز بدون شك در سلامت اعصاب تأثير بسزايى خواهد داشت. ازاینرو جسم و جان كودكى كه از محبتهاى گرم پدر و مادر اشباع مىشود و از آرامش نفسانى و اعتماد برخوردار است، بهتر از كودكى كه فاقد چنين نعمت بزرگى است، رشد و پرورش مىيابد.
4. كودك در محيط گرم خانواده، اظهار محبت را از پدر و مادر ياد مىگيرد و خوشقلب، خيرخواه و انساندوست بار مىآيد. بنابراین چون طعم شيرين محبت را چشيده، در فرداى زندگى حاضر است اين عمل را نسبت به ديگران انجام دهد.
چنين انسانى وقتى بزرگ شد، همين اظهار محبت را نسبت به همسر، فرزندان، دوستان و معاشرين خود انجام میدهد و با محبتهای گرم خود، همه را شاداب مىکند؛ در مقابل، از محبتهاى متقابل ديگران نيز برخوردار میشود.
5. کودک به محبتكننده علاقه پيدا مىكند. چون انسان حب ذات دارد، علاقهمندان خود را نيز دوست دارد و نسبت به آنان خوشبين است. وقتى كودك مورد محبت پدر و مادر قرار گیرد، متقابلاً به آنان علاقهمند مىشود، پدر و مادر را افرادى قدرشناس، خيرخواه و قابل اعتماد مىشناسد و به حرف آنان بهتر گوش مىدهد. چنين پدر و مادرى بدون شك بهتر مىتوانند در تربيت صحيح فرزندان خويش موفق باشند.
6. اظهار محبت، كودك را از ابتلا به عقده نفسانى و احساس كمبود حقارت مصون مىدارد. برعكس، كودكى كه از محبتهاى گرم پدر و مادر محروم بوده يا نياز او درست اشباع نشده، در نفس خويش احساس محروميت مىكند و نسبت به پدر و مادر و ديگران كه او را دوست ندارند، عقده نفسانى پيدا مىكند. چنين انسانى در معرض هرگونه انحراف و فسادى خواهد بود.
به عقيده بسيارى از دانشمندان، اكثر تندخويىها، خشونتها، لجبازىها، زورگويىها، بدبينىها، اعتيادها، افسردگىها، گوشهگيرىها، ناامیدیها و ناسازگارىهاى افراد، معلول عقده حقارتى است كه در اثر محروميت از محبت به وجود آمده است.
فرد در اثر اين عقده حقارت ممكن است دست به دزدى، قتل نفس يا طغيان بزند تا از پدر و مادر و مردمى كه او را دوست ندارند، انتقام بگيرد؛ حتى ممكن است خودكشى كند تا از وحشت دردناك محبوب نبودن نجات يابد.
دزدى و جنايت و طغيانهايى كه به وسيله كودكان و نوجوانان و جوانان به وجود مىآيد، غالباً معلول همين عقده روانى هست. بسيارى از كودكان و نوجوانانى كه از منزل و شهر و ديار خود فرار كردهاند، انگيزه فرار خود را كممهرى پدر و مادر دانستهاند.
در اثر همين كمبود محبت و احساس بىپناهى است كه دختر جوان، در مقابل چند جمله مودتآميز يك جوان فريبكار، خود را مىبازد و تسليم هوسبازىهاى او مىشود و آينده خويش را تباه مىسازد. بنابراين اظهار محبت را مىتوان از عوامل مهم جلوگيرى از مفاسد اخلاقى و اجتماعى معرفى کرد.
از اين مجموع، چنين نتيجه مىگيريم كه محبتهاى گرم پدر و مادر را مىتوان از عوامل مهم و مؤثر در تربيت دانست.[3]
پینوشت:
1. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1414ق، ص391.
2. همان، ص477.
3. امينى، ابراهيم، اسلام و تعليم و تربيت، چاپ سوم، قم، بوستان كتاب، 1387، ص152 (با تلخیص).