در تحلیل چگونگی جامعه سالم، بیشترین نقش به حاکم آن جامعه واگذارشده است، حاکمی به دور از فساد اجتماعی و سیاسی و در یک کلمه «انسان سالم» که بنا بر اظهار روانشناسان اجتماعی میتواند منشأ و سرچشمه فضیلتهای اجتماعی گردد.
برخورداری یک جامعه از سلامت اجتماعی و «صلاح»، یا گرفتار شدن در معضلات و مشکلات اجتماعی و «فساد»، همیشه مسئلهای چالشی در آراء بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان بوده است. آنها تلاش داشتهاند برای شکلگیری یک جامعه آرمانی و مدینه فاضله راهکارهای مختلفی را ارائه دهند. در این میان میتوان گفت که در انبوه نظریات طرحشده، نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم) به یکی از رموز کلیدی صلاح و فساد جامعه اشاره فرموده است:
«صِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا، فَسَدَتْ اُمَّتى، قيلَ يا رَسولَ اللّه ِ وَ مَنْ هُما؟ قالَ: اَلْـفُقَهاءُ وَ الاُْمَراءُ»
«دو گروه از امّت من اگر صالح شوند، امّتم صالح میشوند و اگر فاسد شوند، امّتم فاسدمی شوند. عرض شد اى رسول خدا آن دو گروه کدماند؟ فرمودند: عالمان و حاكمان»[1]
طبق بیان حضرت، وقتی حاکم جامعه اسلامی، برخوردار از سلامت نفس باشد این زمینه وجود خواهد داشت که بهتبع آن، جامعه نیز سالم و سرشار از فضیلتهای اجتماعی شود. البته شکی نیست که افزون بر این عنصر سازنده و اساسی یعنی خودساختگی حاکم، سرنوشت جامعه در گرو ملزومات دیگری همچون خواست عمومی مردم و فریفته نشدن آنان در برابر دسیسههای طواغیت و مستکبران نیز است.
در تعریف «انسان سالم» که نقش حاکم را میپذیرد و در واقع مسئولیت سلامت جامعه را به عهده میگیرد، روانشناسان اجتماعی شاخصههای مهمی را بازگو و ارزیابی کردهاند؛ "کارل راجرز" روانشناس آمریکایی، یکی از نظریهپردازان معروفِ "شخصیت" است که در مورد "شخصیتِ سالم" نظریهپردازی کرده است.[2]
از نظر وی تکامل اجتماعی در گرو کارآمدی و کارکرد کامل یک انسان است. وی سه نکته اساسی را برای شکل گرفتن چنین انسانی مطرح میکند: «پویایی شخصیت»، «شهامت در تحقق خویشتن» و «هستی بدون نقاب». از نظر او انسانی سالم است که در شخصیت خویش متوقف نباشد و دچار ایستایی در مسیر کمال نشود، در ظهور دادن خویشت شاخته شده به بیرون دارای شهامت و شجاعت باشد و آنچه هست را بنمایاند.
صفاتی که امام خمینی (رحمتالله علیه) از بارزترین مصادیق وجودی آن بود، چراکه امام تا آخرین لحظات در فکر پویایی شخصیت بود. او به آنچه سالها در کنج حوزه علمیه اندوخته بود قانع نبود و برای خودسازی هیچگاه خود را مستغنی و بینیاز نمیدید؛ حتی در آخرین شب از حیات خویش هم برای ساختن خویش، خود را محروم از نماز شب نکرد.
امام راحل در بروز دادن شخصیت خود که شکلگرفته از فقه جواهری و عرفان اسلامی و فلسفه ملاصدرایی بود، شجاعت لازم را داشت. آنگاهکه در بدو پیروزی انقلاب اسلامی برخی روشنفکران به دنبال تعدیل اسلام و حذف مظاهر خشونت آن! همچون حکم قرآنی قصاص بودند، او شهامت آن را داشت که شخصیت فقاهتی خود را بروز دهد و پای منطق اسلام بایستد؛ او با اینکه مرد سیاست بود، اما شهامت آن را داشت که درون عرفانی خویش را به برون منتقل کرده و بعد از مجاهدت رزمندگان اسلام، که آزادی خرمشهر محصول جانفشانیهای آنان بود، بگوید: خرمشهر را خدا آزاد کرد! آن فیلسوف عملگرا شهامت آن را داشت که در نامه به گورباچف، از سقوط آنی کمونیسم خبر دهد!
در پایان، بنیانگذار انقلاب اسلامی شخصیتی بدون نقاب بود. او همانی بود که نشان میداد. او بهراستی خودش بود؛ او نتیجه یک عمر مجاهدت روحالله خمینی و تلاش برای ساختن خویش بود. بدون هیچ آلایش و عاری از هر نقاب و پوششی که بدان نیاز باشد. او چیزی برای مخفی کردن از مردم نداشت. زعیم امت اسلامی به خاطر نقاب نداشتن، صادق و صریح بود. گرفتار دوگانگی نبود، لذا با مسئولین آنچنان بود که با مردم رفتار میکرد. در بیان مواضع خویش لکنت کلام نداشت؛ او آن روزی که فضای ایران آکنده از شعار «یا مرگ یا خمینی» بود و احساس ملت تبدیل به یک آتشفشان شده بود، خود را وادار نکرد که شخصیتی احساسی به خود بگیرد و در جواب خبرنگاری که در پرواز بازگشت به ایران، از او سؤال کرد که چه احساسی دارید او گفت: هیچ!
آری، امام عزیزِ این امت، طبق مؤلفههای روانشناسی غربی نیز قابلمقایسه با هیچکدام از رهبران معاصر نیست؛ او رهبری بیبدیل بود که «پویایی شخصیت» وی، جامعه را به شکوفایی و تکاپو انداخت. «شهامت و شجاعت» او به ملت ایران که سالها در قفس استبداد و خود تحقیری بود، شجاعت داد و «بدون نقاب بودن» او باعث گردید که ایران نیز در جهان بدون نقاب ظاهرشده و بهعنوان محور مقاومت شناخته شود. این است رمز کلام پیامبر اسلام که اشاره فرمود: در صلاح و فساد یک جامعه، حاکم آن نقشی اساسی دارد.
پینوشت:
1. خصال؛ ص 37، «باب الاثنین»
2. بررسی تطبیقی دیدگاه اسلام و کارل راجرز نسبت به ماهیت و کمال انسانی، خلیل سلطان القرایی، تربیت اسلامی سال دوم بهار و تابستان 1386 شماره 4