در دبیرستان دخترانهای بودم، یکی از دخترخانمها سؤال قابل تأملی مطرح کرد. وی پرسید: چرا برخی از دخترخانمها تا دوران جوانی، با حجاب و دارای پوششی مناسب هستند، ولی همین که از شهر خود مهاجرت میکنند و وارد شهری بزرگ همچون؛ تهران میشوند، به تدریج نوع پوشش و حجابشان تغییر میکند؛ به طوری که حتّی در رفتارشان این نوع تغییرات مشهود است، امّا آیا مگر اینگونه نیست که اگر والدین فرزندانشان را در دوران کودکی و نوجوانی به ثبات فکری و اعتقادی برسانند، دیگر فرزندانشان در دوران جوانی به راحتی با دین انس میگیرند و دینداری محکمتری نسبت به دیگران خواهند داشت؟
من از این دخترخانم پرسیدم: اگر از دو دختر خانم باحجاب، به طور جداگانه سوال شود که علّت پوشش شما چیست؟ و یکی از آن دو در جواب بگوید: به خاطر خدا؛ زیرا خداوند از ما خواسته است که پوشش و حجابمان را رعایت کنیم و دیگری بگوید؛ پوشش نامناسب، در منظر مردم زشت و ناپسند است، به طوریکه مردم تصور بدی نسبت به فردی که پوشش نامناسب دارد، پیدا میکنند؛ آیا به نظرشما این دو نگاه به حجاب، مثل هم هستند؟ اینکه فردی محوریّت با حجاب بودنش، خواست خدای متعال باشد و دیگری محوریّت با حجاب بودنش، نگاه و تصور مردم باشد، آیا این دو با هم یکی هستند؟
این نکته بسیار مهم است که والدین، با چه محوریّتی مفاهیم و احکام دینی را به فرزندانشان منتقل میکنند. اگر والدین، فرزندانشان را براساس محوریّت خدا تربیت کنند، در ادامه مسیر تربیت، فرزندانشان کمتر دچار آسیب و کجروی خواهند شد. امام علی(علیهالسلام) خطاب به امام حسن(علیهالسلام) فرمود: «قلب فرزند نورس، مانند زمین خالی است، خالی از بذر و گیاه، هر تخمی که در آن بیفشانی همان میروید.»[1]
چه بسا یکی از عوامل مهم تغییر رفتار نوجوان و جوان، همین محور قرار دادن غیر خدا در شیوه تربیت والدین باشد که با تغییر نوع نگاه به مسائل، رفتار فرزندانشان نیز تغییر میکند.
بنابراین؛ لازم است این نکته را در نظر گرفت که باید تربیت فرزندان با محوریّت خواست خدا باشد، نه حرف و نگاه مردم؛ چنانچه اگر تربیت فرزندان با محوریّت نگاه و حرف مردم باشد، به طور مسلّم با تغییر نگاه مردم، رفتار فرزندان نیز به تدریج تغییر خواهد کرد.
پینوشت:
[1]. نهجالبلاغه، نامه حضرت به امام حسن(علیهالسلام)