با توجه به روایات اسلامی، ظهور بعنوان تنها امید وعده داده شده پروردگار، زمانی محقق میشود كه نااميدى فراگير شده باشد.
در دوران پيش از ظهور كه يأس، بر بشريت سايه میافكند، ويژگى آیندهنگرى انسان، حس اميد را ناخودآگاه زنده کرده و آدمى را به «روزى ديگر» بشارت میدهد. بیگمان، نسلى كه دچار سرخوردگیهاست، در پى ديدن روزى خواهد بود كه همه استعدادهاى نهفتهاش شكوفا شود و همه انسانها در پهنه زمين به جايگاه حقيقیشان برسند .
احادیث اسلامی گویای آن است كه تمام تلاش امامان معصوم عليهمالسلام در زمان نااميدى شيعيان از دنيا و حاكمان آن، برافروختن چراغ اميد به گشايش امور از سوى پروردگار متعال بوده است؛ امام رضا عليهالسلام فرمودند:«چه نيكوست صبر و انتظار گشايش امور را كشيدن ... پس بر شماست كه صبر پيشه كنيد؛ به درستى كه فرج آنگاه میآيد كه نااميدى فراگير گشته باشد.»[1]
بنابراین ضرورت ظهور خورشيد ولايت را هنگامی احساس خواهيم كرد كه از شرايط و اوضاع نابسامان پيش از ظهور آگاه شويم و شرايط سخت روانى آن دوران را درک كنيم. اين نگاه سبب میشود تا در پى شناسايى جامعه منتظر ظهور برآييم؛ زيرا هنگامى كه خورشيد جهانافروز در پهنه آسمان میدرخشد، كمتر بدان توجه داريم، ولى آنگاه كه در پس ابرها قرار گيرد و براى مدتى نور و گرما را از موجودات دريغ ورزد، به ارزش آن پى میبريم.
در هنگامهاى كه انسانها تنها ظهور مصلحى الهى و معجزهاى خدايى را انتظار میكشند، در آن هنگام كه نااميدى همه را فراگرفته و همه مدعيان نجات بشريت، دروغگو از كار درمیآيند و انسانها تنها ظهور مصلحى الهى و معجزهاى خدايى را انتظار میكشند، لطف و رحمت الهى، مهدى موعود را، پس از سالها غيبت و انتظار، براى نجات انسانيت ظاهر میسازد و سروش آسمانى در همه جهان به گوش میرسد كه:
«اى اهل عالم! دوران فرمانروايى ستمگران به سرآمد و حكومت عدل الهى فرا رسيد و مهدى ظهور كرد».[2]
این نداى آسمانى، روح را در پيكره مرده انسانها میدمد و به محرومان و ستمديدگان مژده رهايى میدهد. آرى، با درک اين زمينههاست كه میتوان، به ضرورت ظهور مصلح الهى پى برد و اهميت و ارزش حكومت عدالتگستر امام مهدى عجلاللّهفرجه را درک نمود.[3]
پی نوشت
[1]. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج52، ص: 129، دار إحياء التراث العربي.
[2]. نعمانی، محمد، الغيبة، ص: 254، مكتبة الصدوق.
[3]. جامعه منتظر ظهور منجی، مجموعه آثار چهارمين همايش بينالمللى دكترين مهدويت، ج4، ص: 59. س