قصه شب | آب بازی غزل

14:14 - 1401/12/25

قصه آب بازی غزل داستانی آموزنده با موضوع بدی آزار دیگران است که در آن دختری به نام غزل در اثر یک اتفاق به اشتباه خود پی می‌برد...

به نام خدای روزهای آفتابی و شب‌های مهتابی | قصه آب بازی غزل

سلام به بهترین بچه‌های دنیا، امیدوارم شب‌هاتون پرباشه از امید و شادی و روزها‌تون گرم باشه از نگاه پر مهر و محبت امام زمان، راستی بچه‌ها می‌دونید که بهارتوی راهه و باز دوباره، ماهی قرمزها و سبزهای نوروز، مهمون سفره هفت سین خونه‌هامون میشن.

راستی بچه‌ها، صدای بارون بهاری رو می‌شنوید؟ داره از روزهای خوب سال جدید خبر میده، بارونی که غزل کوچولو رو یاد یه قصه شنیدنی می‌اندازه، و قراره که من امشب براتون تعریفش کنم، پس بیاید باهم خوب به قصه گوش بدیم:

غزل کوچولوی بانمک همیشه دوست داشت توی هوای بارونی بدون چتر راه بره، هر چاله آبی هم که می‌دید بپره وسطش و با پاشیدن آب به این طرف و اون طرف بلند بلند بخنده، خیلی کیف میده، مگه نه؟ می‌دونم بیشتر شما بچه‌ها هم مثل غزل آب بازی رو خیلی دوس دارید و برای یه بارهم که شده امتحانش کردید.

اون روزهم آخرین روز تحصیلی مدرسه توی اسفند ماه بود، آسمون آروم آروم می بارید و هوا بهاری شده بود، بعد از زنگ آخر غزل خانم با خوشحالی از معلم و همکلاسی‌هاش خداحافظی کرد، روی اون‌ها رو بوسید، عید نوروز رو تبریک گفت و همراه سه تا ازدوست‌هاش راه افتادن به طرف خونه آخ که چه کیفی می‌داد زیر بارون بهاری بدو بدو کردن و شوخی و بازی، اما یهو شیطونیه غزل کوچولو گل کرد و به دوست‌هاش گفت: بچه‌ها بچه‌ها یه فکری دارم، شما برید اونطرفِ پیاده‌رو، پشت دیوارِکوچه قایم بشید، من اینطرف پشت این درخته قایم میشم، بعد نگاه کنید ببینید چی میشه، فقط قول بدید به مامانم چیزی نگید، باشه!!

نرگس و گلنار با تعجب قبول کردن ولی نمی‌دونستن توی کله کوچولوی غزل چی می‌گذره و قراره چه اتفاقی بیفته، چند دقیقه‌ای نگذشته بود که یه خانم پیر با سبد چرخدارخرید، اروم آروم از راه رسید، نه حواسش به غزل بود و نه چاله آب پیاده رو، که یهو آب گلی و کثیف پاشیده شد به سر و صورت و سب خریدش، وبازهم صدای خنده غزل و دوست‌هاش که به آسمون بلند شد، پیرزن بیچاره خیلی ناراحت شد، عصاشو بلند کرد و محکم زد به درخت، غزل ترسید و ساکت شد، چند قدم عقب رفت که یهو از پشت سر، صدای بوق وحشتناکی به گوشش رسید، اصلا نفهمید ازکجا اون همه آب کثیف و گلی ریخته شد روی سرش، وقتی برگشت، دید بله یه کامیون بزرگ از توی یه گودال گل، توی خیابون رد شده و تموم گل‌ها رو پاشیده به مانتو و کیف و مقنعه غزل کوچولو، شده بود عین یه موش آب کشیده، دوست‌هاش نمی‌دونستن به اون خانم پیر بخندن یا به غزل، یا اصلا نخندن!!! هاج و واج مونده بودن، کامیون یه مقدار جلوتر ایستاد، راننده سیبیل کلفت و مو فرفری، سرش رو از پنجره بیرون آورد و با عصبانیت داد زد: آهای دخترخانم، چیکار می‌کنی، می‌خوای من رو بدبخت کنی، حواست کجاست، نزدیک بود بری زیرماشین، عجب گیری افتادیم از دست این بچه مدرسه‌ای‌ها، بعد هم راه افتاد و رفت.

پیرزن که خودش هم ترسیده بود، یه نگاهی به غزل و یه نگاهی به دوست‌هاش انداخت و گفت: آخه این چه کاریه شما می‌کنید، بازی کنید، از این هوا و بارون لذت ببرید، ولی... ولش کن اصلا شماها دیگه خودتون دخترهای بزرگی هستین، خوب وبد رو می‌دونین، برا چی من  بگم، ببین مادر چه به روز من آوردی، آخه این درسته، برم، برم برسم خونه تاسرما نخوردم، امان از دست شماها

بعدهم با ناراحتی به راهش ادامه داد، غزل که هنوز از ترس بوق کامیون خشکش زده بود نشست روی زمین، گلنار و نرگس هم که خیلی ترسیده بودن جلو اومدن، گلنار بلافاصله یه دستمال از کیفش بیرون آورد، داد به غزل و گفت: به خداهنوز قلبم داره تند تند می‌زنه، زودتر صورتت رو خشک کن تا سرما نخوری، ما باید جلوی این شوخی بد رو می‌گرفتیم، تا این نقشه مسخره رو انجام ندی.

غزل صورتش رو خشک کرد، هنوز دستش می‌لرزید، با ناراحتی گفت: آره راست میگید، عجب اشتباهی کردم، خانمه رو بگو بیچاره  همه میوه‌ها و وسایلش خیس آب شد، راننده کامیونه چقدر عصبانی بود، داشت سکته می‌کرد، آخرین بارم بود خدا جون ببخشید.

نرگس دست غزل رو گرفت، از زمین بلندش کرد و راه افتادن بطرف خونه، اماچند قدم جلوتر باصدای عطسه غزل، سه تایی زدن زیر خنده، بله غزل خانم سرما هم خورده بود.

دوست‌های گلم، آب بازی و خنده و شادی خیلی خوبه، ولی نباید بقیه مردم یا حتی دوست‌هامون برای خنده ما اذیت و آزار ببینن، شاید بعضی‌ها براشون مهم نباشه ولی دیدید که غزل همه رو خیس کرد و کامیونه هم غزل رو خیس کرد، همیشه اینطوریه، خب دیگه این هم از قصه امشب، برید بخوابید تا فرداشب با یه ماجرای شنیدنی دیگه بیام به خونه‌هاتون، شب بخیر و خدا نگهدار.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 10 =
*****