امروز کمی با خود خلوت کنید و ببینید در چه موضوعاتی دچار سوگیری تاییدی هستید. سعی کنید کم کم در آن زمینهها خود را به چالش بکشید و منعطفتر از قبل نگاه کنید.
در روانشناسی، مبحثی به نام «سوگیری تأییدی» وجود دارد. سوگیری یعنی جهتگیری در یکسوی خاص و سوگیری تأییدی یعنی جهتگیری در سویی که عقاید ما را تأیید میکند. فرض کنید یک نفر موافق آزادی پوشش در جامعه است. این شخص همیشه در جامعه و در اینترنت، دنبال اخباری میگردد که نگاهش را تأیید کند؛ حتی وقتی خبر تجاوز به یک دختر بیحجاب را هم میشنود، باز آن خبر را طوری تفسیر میکند که نگاهش تأیید شود؛ مثلاً میگوید: «دیدید من میگم باید پوشش آزاد باشه. اگر تو کشورمون آزادی بود، همه چشمها پر میشد و کسی به کسی تجاوز نمیکرد». یا مثلاً وقتی طرفدار یک نامزد انتخاباتی هستیم، دقیقاً شبکههای خبریای را پیگیری میکنیم که آن شخص را تأیید کند و اگر خبری به دست ما برسد که آن شخصی که به او علاقه داریم، آنقدرها هم باکفایت نیست، میگوییم: «این خبر دروغ است. اصلاً معلوم نیست سندش کجاست! منبع خبر کجاست!» درصورتیکه وقتی خبری به دست ما میرسید که نامزد مور علاقهمان را تأیید میکرد، نه دنبال سند خبر بودیم، نه دنبال منبع خبر!
متیو اس بون در کتاب «دست از اجتناب بردار» میگوید: «وقتی شواهدی خلاف باورهای ما به ما ارائه میشود، بهجای اینکه در باورهایمان تجدیدنظر کنیم، محکمتر به آنها میچسبیم و بیشتر در آنها فرو میرویم. به این واکنش مغز میگویند: اثر وارونه» .
اما چرا این اتفاق میافتد؟ محققان به روش FMRI متوجه شدند وقتی شواهدی علیه باورهای سیاسی یک نفر به شخص ارائه میشود، مغزْ آن اطلاعات را همان جا و به همان روشی پردازش میکند که درد را پردازش میکند و این خیلی عجیب است؛ یعنی مغز ما با اطلاعاتی که با باورهای خودش مغایرت دارد، به چشم دشمن یا تهدید نگاه میکند.
شاید بگویید مغز، مگر کارش تجزیهوتحلیل اطلاعات نیست؟ بله! اما نکته مهم اینجاست که مغز همیشه اطلاعات جدید را تفسیر میکند؛ ولی نه به روشی که به کشف حقیقت منجر شود؛ بلکه به روشی که به عقاید قبلی خودش آسیبی وارد نشود. شاید بگویید در این صورت ما هیچوقت به کمک مغز نمیتوانیم حقیقت را کشف کنیم! درست فکر میکنید؛ چون مغز برای بقا طراحی شده، نه برای کشف حقیقت.
برای اینکه از سوگیری تأییدی تا جایی که ممکن است دور شویم و به کشف حقیقت نزدیک گردیم، چند راهکار ساده وجود دارد:
1. اخبار با دانش فرق دارد. دانش به شما نگاه نو میدهد؛ اما اخبار همان نگاه قبلی شما را تقویت میکند. اخبار عمدتاً تعصب شما را بالا میبرد، نه لزوماً آگاهی شما را! اگر میخواهید آگاهیتان بالا برود، کتاب بخوانید.
2. بین اطرافیانتان با آدمهایی بگردید که نگاه سیاسی و مذهبیشان شبیه شما نیست. باور کنید که خیلی نمیتوانید از کسی که با شما موافق است، چیز زیادی یاد بگیرید. اگر اصلاحطلب هستید، حتماً با یک اصولگرا بگردید و برعکس. اگر آدم بیاعتقادی هستید، با یک آدم معتقد و مذهبی بگردید و برعکس.
اجازه بدهید دنیا از زاویه دید آنها هم برای شما باز شود. وقتی با آدمی که نگاهش با شما مخالف است روبهرو میشوید، بهجای اینکه بخواهید بحث کنید و به او ثابت کنید که در اشتباه است، از او بپرسید که چطور به این نگاه رسیدی؟ میتوانی بیشتر برای من توضیح بدهی؟ میتوانی چند تا کتاب در این زمینه معرفی کنی که به آن اعتقاد داری؟
یونگ همیشه میگفت: آدمها چشم دنیا هستند. هر چشمی از یک زاویهای به دنیا نگاه میکند و وقتی با آدمهایی میگردی که شبیه تو فکر نمیکنند، انگار یک مدتی چشمهای آن آدمها را کرایه کردی و از زاویه دید آنها داری به دنیا نگاه میکنی.
3. هروقت با یک آدم یا یک عقیده مخالف هستید، خودتان را ملزم کنید که حداقل یک حقیقت از بین حرفهای آن آدم را بپذیرید. مغز این جور وقتها میگوید: «این طرف کلاً احمق است! کل حرفهایش هم مزخرف است!» مغز چنین قضاوتی را میکند بهخاطر اینکه مجبور نباشد خوب و بد آدمها را سوا کند و انرژی زیادی مصرف کند. شما باید مغزتان را مجبور کنید که حداقل یک حقیقت از بین حرفهای کسی که با او مخالف هستید پیدا کند و بپذیرد.
4. وقتی چیزی که با آن موافقید به گوشتان رسید، سند و درست و غلطیاش را با همان حساسیتی بررسی کنید که وقتی چیزی که با آن مخالفید به گوشتان رسید. از این نترسید که عقیده شما زیر سؤال برود. بسیار دردآور است که آدم بفهمد عقیدهای که به آن باور داشته، اشتباه بوده است؛ اما هیچ وقت کوری را بهخاطر آرامش تحمل نکنید.
یادتان باشد شما یک چیزی هستید و چیزی که به آن اعتقادی دارید، چیزی دیگری است. اگر عقیده شما زیر سؤال برود به معنی این نیست که شما زیر سؤال رفته باشید. اگر با این روش جلو بروید، بعد از مدتی تمرین به یک آدم منطقی، منصف و خردمند تبدیل میشوید.