محبت به خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام، نور امید را در زندگی افزایش، و انسان را از ناامیدی در موقعیتهای خوفانگیز آخرت نجات میدهد.
از مهمترین شاخصهای افزایش امید در سبک زندگی دینی، عشق، محبت و دوستی با خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام است. این عشق و محبت، روح و روان انسان را جلا، و حرکت انسان را بهسوی خوشبختی و زندگی رضایتبخش شتاب میدهد. امید به سعادت، امید به خوشبختی، امید به پیشرفت در تمام ابعاد زندگی در سایه این اکسیر شگفتانگیز، جان تازهای به کالبد زندگی خاکی انسان میبخشد .
البته برای دستیابی به ثمرات طلایی چنین محبتی میبایست کلام و رفتار این ذوات مقدسه را سرلوحه زندگی خود قرار داد؛ چنانکه امام علی علیهالسلام میفرماید: «مَنْ أَحَبَّنَا فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِنَا وَ یَسْتَعِنْ بِالْوَرَع»؛[1] «هرکه ما را دوست دارد باید چون ما کردار کند و از پارسایى مدد جوید».
رهیافتگان کوی امید
در سایهای این امید شگفتانگیز است که در طول تاریخ، افراد بسیاری خود را از دره شقاوت و تاریکی نجات دادهاند و قلبشان به نور محبت خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام رنگ خوشبختی به خود دیده است؛ افرادی همچون: زُهَیر بن قَین بَجَلی، عبدالله بن عمیر کلبی،[2] حر بن یزید ریاحی، ابوالحتوف و سعد، شبیب کلابی، مصعب بن یزید، جوین بن مالک تمیمی، حارث بن امرءالقیس کندی و... .[3]
فایده شگفتانگیز محبت به اهل بیت علیهمالسلام
محبت به اهلبیت علیهمالسلام و قرار گرفتن در دایره مغناطیس رفتاری و اخلاقی ایشان، چنان امیدی به زندگی انسان میدهد که شعاع آن آخرت انسان را نیز در بر میگیرد و انسان را از ناامیدی در سرای ابدی و موقعیتهای خطرناک آن نجات میدهد؛ چنانکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «حُبِّي وَ حُبُّ أَهْلِ بَيْتِي نَافِعٌ فِي سَبْعَةِ مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِيمَةٌ عِنْدَ الْوَفَاةِ وَ فِي الْقَبْرِ وَ عِنْدَ النُّشُورِ وَ عِنْدَ الْكِتَابِ وَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ»؛[4] «دوست داشتن من و اهلبیتم در هفت عرصه، سودمند واقع میشود که هول و هراس آنها بسیار زیاد است: هنگام مرگ و در قبر و هنگام رستاخیز و هنگام دادن نامه عمل و هنگام محاسبه و هنگام سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط».
پینوشت:
[1]. مجلسی، بحارالأنوار، ج۶۷، ص۳۰۶.
[2]. قاسم بن سلام، النسب، ص۳۶۲-۳۶۳.
[3]. مامقانی، تنقیح المقال، ج2، ص80؛ خواندمیر، حبیب السیر، ج2، ص52.
[4]. شیخ صدوق، امالی، ص۱۰.