«جهانیشدن» یک ایده بشری است که چشمه جوشان بشری یعنی «فطرت» آن را پیشنهاد میدهد، اما «جهانیسازی» یک تفکر ضدبشری است که غرب برای تضمین برتری خود به دنبال جایگزینی آن با «جهانیشدن» است.
جهانیشدن یک آرمان بشری است که در مورد آن، یک وفاق جهانی وجود دارد، چراکه گرایش به یکی شدن و پرهیز از اختلاف، امری فطری بوده و برآمده از سرشت جمعگرایی و همنوعخواهی انسانها میباشد اما این خواست ناخودآگاهانه و اصیل بشری، سارقانی دارد که رهزنی کرده و همانند بسیاری از تمایلات فطری بشر همچون آزادی مورد دستبرد فکری و غارت مفهومی قرار گرفته است .
استعمار نوین و کانونهای سلطه جهانی که بهعنوان قطب مخالف خواستههای فطری بشر رفتار میکنند برای حفاظت منافع خویش، بهجای سرکوب جهانی گرایی – که ممکن هم نیست- تلاش نمودند آن را بازتعریف کرده و در مفهوم زیبا اما پردازش نشده آن، قالب معنایی و محتوایی موردپسند خود را جایگذاری کنند و از این طریق خود را بر این سرنوشت مختوم بشری، تحمیل کنند.
بر همین اساس «جهانیشدن» به «جهانیسازی» تبدیل شد و یک فرآیندِ تدریجی و نهادی که در آن «مردم» بهصورت طبیعی به این سمت در حرکت بودند تا بشریت را به تکامل برسانند به فرآیندی پرشتاب و سازمانی مبدل گشت که در آن «دولتها» بهصورت برنامهریزیشده به دنبال مصادره این خواسته مردمی بوده و با عناوین فریبکارانه، اهداف خود را در بستر خواستههای مردم پیش میبرند.
برای پی بردن به فاصله عمیق و معنادار این دو عنوان یعنی «جهانیشدن» که یک اصطلاح فطرت ساخت است با «جهانیشدن» که اصطلاح انسانساز از نوع غربی است به برخی از گونههای تفاوت در این دو اشاره میشود:
- امروزه جهانیشدن با منجی گرایی پیوند داشته و حاصل امید بشر به روز رهایی است روزی که در ادیان بدان وعده داده شده است ازاینروی، هیچ انسان دینداری از آینده جهان ناامید نیست لذا «امید» و «نجات» دو مفهوم بنیادین در جهانیشدن با الگوی دینی است؛ اما جهانیسازی یک پروژه دستساز بوده که در آن بهجای امید یک وحشت از آینده وجود دارد به تعبیر دیگر انسان متقاضی جهانیشدن از وضعیت کنونی ناامید بوده و به آینده امید دارد اما انسان غربی که خواهان جهانیسازی است از وضعیت فعلی که در آن سلطه به نام نظم جهانی سیطره دارد راضی بوده و برای از دست رفتن این نظم در آینده وحشت دارد.
- برابری و عدالت در جهانیشدن، مهمترین هدف است که بر اساس آن تبعیض ضدارزش است اما در جهانیسازی، عدالت اصالتی نداشته بلکه برای موفقیت در آن باید برخی از زورمندان بهعنوان رهبران این جهان همچنان باید از وقتی ویژه همچون وتو باید برخوردار باشند تا در قامت کدخدایی امکان اداره دهکده جهانی وجود داشته باشد.
- در جهانیشدن، احیای ارزشهای اخلاقی، معنویت و بازگشت به فطرت - که در آن اضطراب و گمشدگی هویت معنا ندارد- از اصول آرمانی آن است اما در جهانیسازی، اقتصاد مهمترین دستاورد آن دانسته میشود و به همین دلیل سازمانهای اقتصادی بینالمللی تحت مدیریت سازمان ملل متحد همچون فائو یک ماه پیش از سازمان یونسکو در سال 1945 میلادی شکل میگیرد امروزه نیز مهمترین وعده غربیها برای همراه نمودن جهان سوم، مشارکت دادن آنها در سیستم تجارت آزاد جهانی است.
- در جهانیشدن اساساً چیزی به نام «قدرت برتر» وجود ندارد و در آن هرکسی بهصورت عادلانه در معادلات قدرت حضور دارد اما در جهانیسازی، بخش لاینفک آن مفهوم ابرقدرتی است که ضامن صلح و نظم جهانی دانسته میشود.
- در جهانیشدن، تکثر فرهنگی و تنوع ملیتی وجود دارد و غایت از آن وحدت در عین کثرت است اما در جهانیسازی، یکسانسازی با غلبه دادن فرهنگ لیبرالی و غربی یک ایده آل محسوب میشود.
در پایان باید گفت در جهانیشدن که در زبان دینی از آن به نام «مهدویت گرایی» تعبیر شده است «انتظار» یک ارزش اخلاقی بوده که در تحقق آن هر انسانی سهیم بوده و میتواند با «تصمیمگیری» زمینهساز ظهور دولت نجات جهانی باشد اما در جهانیسازی که گلوبالیسم نامیده میشود «انتظار» معنایی ندارد چراکه انسان در جهانیسازی، یک ابزار بوده و مورد سوءاستفاده ابرقدرتهایی است که تلاش میکنند همچنان «تصمیمسازی» دست آنان باشد.