حسرت در دنیا، سهم کسی است که میخواهد جای کسی را بگیرد و فقط کسی میخواهد جای کسی باشد که جای خودش را در این دنیا پیدا نکرده باشد.
این روزها بیشتر از هر وقت دیگر در تاریخ، کلمه موفقیت را میشنویم. بهمحض اینکه این کلمه به گوشمان میرسد، ذهنمان به سمت کسانی میرود که جایزه نوبل گرفتند (مثل انیشتین) یا کتابهای مطرحی نوشتند (مثل تولستوی) یا اختراعات زیادی دارند (مثل ادیسون) و در زمانه ما کسانی که صاحبان بیزینسهای بزرگی هستند (مثل ایلان ماسک و بیل گیتس).
بهمحض اینکه اسم بزرگان میآید، بهسرعت تصویری از آنها در ذهنمان شکل میگیرد؛ تصویر یک انسان باهوش، با اراده آهنین و روحیه خستگیناپذیر؛ یک ابرانسان! یک انسانی که از همان روز اول برای موفقیت خلق شده است. درصورتیکه وقتی سرگذشت آدمهای موفق را میخوانیم درمییابیم که چقدر آدمهای معمولی هستند و در خانوادههای معمولی مانند خانوادههای خودمان بزرگ شدند.
اینجاست که یک ذهنیت غلط به ما حمله میکند. با خودمان میگوییم: درست است که آنها در یکسری خانوادههای معمولی به دنیا آمدهاند، اما با اراده پولادین خود از یک جایی به بعد، سرنوشت خود و خانوادههایشان را عوض کردند؛ ولی قصّه اصلاً اینطور نیست.
علت موفقیت اکثر آنها این است که یا به صورت اتفاقی یا بعد از کلی حدس و خطا در مسیری افتادند که باید میافتادند؛ یعنی جای مخصوص به خودشان را در این دنیا پیدا کردند؛ دقیقاً جایی که از همان اول به خاطرش خلق، و اصلاً برای همین به دنیا فرستاده شده بودند.
این جمله چقدر زیباست: «این دنیا آنقدر بزرگ است که به قدر کافی برای همه مخلوقات، جا هست. پس به جای اینکه سعی کنی جای یک نفر را بگیری، سعی کن جای خودت را در این دنیا پیدا کنی».[1] چیزی که میخواهم به این جمله طلایی اضافه کنم این است که نه تنها تو نمیتوانی جای هیچ کسی را در این دنیا بگیری، بلکه هیچ کس دیگری هم نمیتواند جای تو را بگیرد؛ چون استعداد انجام کاری را که به خاطرش، شما را به دنیا فرستادند، فقط به شما دادهاند و هیچ کس دیگری جز شما نمیتواند آن کار را انجام دهد.
شما برای باز کردن قفلی پا به دنیا گذاشتید که کلیدش فقط در دستان شماست! شما یک قطعه از پازل پیچیده هستی هستید و مجموع نقشهای تک تک این هفت میلیارد آدم روی همدیگر، نقشه واحدی است که جهان را جلو میبرد.
شما فقط وقتی حالتان خوب است که احساس کنید یک نقش منحصر به فرد، حتی کوچک، در پیشبرد جهان دارید و فقط وقتی این اتفاق میافتد که شما جای مخصوص خودتان را در این دنیا پیدا کنید.
اگر من به تنبلترین انسان روی زمین بگویم فردا صبح ساعت 4 بیا دم در خانه من تا به تو 100 میلیون پول هدیه بدهم، آن شخص سه و نیم صبح دم در خانه ما خواهد بود. چرا؟ چون آدمها برای چیزی که به قدر کافی درونشان اشتیاق ایجاد میکند عزم راسخ دارند. پس اینقدر برچسب بیارادگی را به خودتان نزنید.
وقتی جای خودتان را در زندگی پیدا کنید، یک غلیان درونی در درونتان شکل میگیرد که از آن به بعد دیگر به هیچ انگیزه دیگری نیاز نخواهید داشت؛ چون از درون انگیزه دارید و احتیاجی به دریافت انگیزه از بیرون ندارید.
افسردگی، شایعترین بیماری قرن 21 است؛ چون مدام از طریق رسانه به ما القا میشود که باید شبیه کسی بشویم. یک روز دلمان میخواهد شبیه بیل گیتس باشیم، یک روز جای رونالدو و یک روز جای ستارههای هالیوود!
وقتی میکوشید جای موفقیت کسی باشید، دچار بحران هویت میشوید و اینجاست که حس میکنید در این دنیا گم شدید. اگر در یک مهمانی استاد الهی قمشهای، حسن ریوندی، اکبر عبدی، علی دایی و پرفسور سمیعی را دعوت کنید، شک نکنید هیچ کدام از آنها به دیگری حسرت نمیخورد؛ نه چون هرکدامشان به قدر کافی موفق هستند؛ بلکه چون هرکدامشان یقین دارد که درست سر جای خودش ایستاده است.
حسرت در دنیا، سهم کسی است که میخواهد جای کسی را بگیرد و فقط کسی میخواهد جای کسی باشد که جای خودش را در این دنیا پیدا نکرده باشد.
پینوشت:
1- isna.ir/xdBkPs