خداوند با فرستادن پرندههای ابابیل از خراب شدن کعبه که اساس و مرکزیتی برای ادیان ابراهیمی بود، جلوگیری کرد و هدف از این امر، غیر از اهدافی است که در رسیدگی به فقرا وجود دارد.

برخی اشکال میکنند «چرا خداوند برای سیر کردن شکم فقرا، لشکری از پرندگان نمیفرستد؟ اگر خداوند همانطور که برای حفظ خانه خود، لشکری از ابابیل فرستاده است، پرندگان را مأمور کند هر کدام تکهای نان به منقار بگیرند و به گرسنگان برسانند، دیگر گرسنهای در عالم باقی نمیماند». این از جملاتی است که برخی برای مبارزه با اسلام به کار میبرند. آری! همواره روش دشمن این است که با درهمآمیختن مسائل متفاوت و تشکیل جملات به ظاهر زیبا، باعث گیج شدن مخاطب و همراه کردن او با خود هستند. در جواب این شبهه، باید بین دو گزاره تفکیک کرد؛ یکی لشکر ابرهه که هدفشان خراب کردن کعبه بود و دیگری برطرف کردن نیاز گرسنگان و ارتباط آن با لشکر ابابیل.
یک. جریان امور از طریق اسباب
خدای مهربان امور عادی زندگی انسان را از راه طبیعی و بر اساس اسباب و وسایل پیش میبرد: «أَبَى اَللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ اَلْأَشْيَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ سَبَباً»؛[1] «خدا خوددارى و امتناع فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد؛ پس براى هر چيزى سبب و وسيلهاى قرار داد». با توجه به این نکته، هرگز نمیتوان گفت چرا خدا لشکری از ابابیل نمیفرستد تا هر کدام تکه نانی برای فقرا بیاورند؛ زیرا سنت الهی، پیش بردن کارها از طریق اسباب آن است. وجود فقیر در جامعه، علاوه بر اینکه امتحان و آزمایشی برای سنجش آستانه تحمل و صبر فقراست، برای ثروتمندان نیز امتحان سنگینی میباشد تا به فریاد مسکینان و مستمندان برسند؛ مستمندان که به طور معمول علت فقر آنها، ثروتمندانی هستند که حق آنها را ضایع کردهاند.[3]
دو. فلسفه وجود لشکر ابابیل
اما ابرهه در صدد تخریب خانه خدا برآمد و کسی نیز وجود نداشت که از آن مکان مقدس دفاع کند. ازاینرو خداوند متعال با فرستادن لشکر ابابیل از آن دفاع کرد. دفاعی که اگر صورت نمیگرفت، با تخریب خانه خدا، اساس توحید و خداپرستی از بین مردم رخت بر میبست؛ زیرا بعد از تحریف ادیان یهود و مسیحیت، کعبه تنها نماد باقیمانده از توحید ابراهیمی به حساب میآمد.[2] بنابراین خداوند برای سیر کردن شکم فقرا، لشکری از پرندگان را نمیفرستد؛ مگر زمانی که اصل دین و توحید در خطر باشد و مدافعی هم نداشته باشد.
پینوشت:
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق، چاپ چهارم، ج1، ص183.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ سی و دوم، ج27، ص341.
[3]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، صبحي صالح، هجرت، 1414ق، چاپ اول، ص533.