معنای داشتن اعجاز و کرامت این نیست که معصومین علیهمالسلام در زندگی مادی، جاودانه بمانند یا بدون حکمت، صرفاً برای رسیدن به اهداف دنیوی، معجزه کنند. اینگونه امور خارقالعاده، دارای حکمتهایی است و درمحدوده حکمت خودشان کاربرد دارند.
معجزه و کرامت از تواناییهای خاص پیامبران و اوصیای ایشان است. امام صادق علیهالسلام در تعریف معجزه اینگونه فرمودهاند: «المُعجِزَةُ عَلامةٌ للّهِ لا يُعطيها إلاّ أنبِياءَهُ و رُسُلَهُ و حُجَجَهُ؛ لِيُعرَفَ بهِ صِدقُ الصّادِقِ مِن كِذبِ الكاذِبِ»؛[1] «معجزه نشانهای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجتهای خود نمیدهد تا بهوسیلهی آن، حقیقت راستگویان از بطلان دروغگویان، شناخته شود». بنابراین، معجزه امری دلبخواهی و بازیچهای برای رسیدن به اهداف و خواستههای زودگذر نیست؛ بلکه درجایی معجزه رخ میدهد که ارتباط با اثبات حقانیت پیامبر یا حجت الهی داشته باشد.
معجزه برای نجات جان حجت الهی
ممکن است برخی افراد که درکی از معنای و حکمت اعجاز و کرامت ندارند، به شهادت رسیدن اهلبیت علیهمالسلام را نشانه دروغ بودن کرامت بهحساب بیاورند. اگر کسی ادعا کند؛ وقتی ضربه شمشیر ابن ملجم، امیرالمؤمنین علیهالسلام را مجروح کرد، در بستر ایشان، دو امام معصوم دیگر، حضرت ابوالفضل علیهالسلام و زینب علیهاالسلام حاضر بودند؛ اما از پزشکی یهودی کمک گرفتند و خودشان برای نجات خویش نتوانستند کاری کنند؛ چگونه پاسخ خواهیم داد؟! آیا اثبات حجت خدا بودن از حفظ جان این بزرگان مهمتر بوده است؟
با توجه به تعریف معجزه و کرامت که در مقدمه گذشت، میتوان به بیپایه بودن این ادعا و موارد مشابه آن پی برد؛ اما نیکوست برای داشتن نگاه کاملتر و معقول نسبت به معجزه به چند نکته توجه شود:
1. تقاضای معجزه باانگیزههای پوچ مانندِ رسیدن به ثروت، تمسخر و بهانهتراشی، سابقه دیرین دارد و در زمان پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز بنابر گواهی قرآن کریم چنین ادعاهایی بوده است.[2] معجزه با اجازه پروردگار و بنا بر حکمتهای ویژه انجام میشود و کارهای بیهوده و محال را در برنمیگیرد.
2. برای اشخاصی که ذهنیت نمایشنامهای و هالیوودی دارند و اساس را زندگی دنیایی میدانند، مهمترین مسئله تداوم همین زندگی زودگذر است و انتظار آنها از انسان والا و برتر، آن چیزی است که در اسطورهها و خرافات خویش میبافند. در منطق اسلام، مرد عنکبوتی انسان کامل نیست. در دین اسلام تقرب به خداوند و هدایت انسانها بهسوی او اولویت اساسی دارد و معصومین علیهمالسلام، گاه مرگ را خوشبختی و تداوم زندگی دنیایی را تحت هر شرایطی بر خویش ننگ میدانستند.[3]
3. تصور اینکه پیامبر و امام باید افرادی فرا بشر باشند و مرگ را نچشند، در بین کفار قریش نیز وجود داشته است. قرآن کریم، بخشی از اعتراض کافران را اینگونه نقل میکند: «وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ»؛[4] «این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟». گویا این افراد جاهل انتظار داشتهاند، فرستاده خداوند بشر نباشد. تأکید قرآن بر این مطلب که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله از دنیا خواهد رفت[5] نیز میتواند نشانه این تصور در برخی کفار و منافقان باشد که پیامبر نباید از دنیا برود و جاودانه است. زمانی که مرگ و بقیه خصوصیات بشری برای اشرف مخلوقات و صاحب معجزه جاوید، امری معقول و ناگزیر است، اظهار تعجب از شهادت وصی و جانشین حقیقی ایشان، بیدلیل و بیمورد خواهد بود.
4. خداوند جهان را بانظم علّی خاص آفریده است و نظام جهان متوقف بر تأثیر اسباب است. اهلبیت علیهمالسلام نیز در موارد اندکی که نقلشده است به پزشکان مراجعه داشتهاند یا پزشک بر بالین ایشان آوردهاند. علت استفاده از پزشک، رعایت همان نظم اسباب دنیایی است، علاوه بر اینکه در برخی موارد پزشک برای انجام کاری مانند فَسد یا جراحی احضار میشده است و قرار نبوده بر دانسته امامان علیهمالسلام چیزی افزوده شود؛ بلکه گاهی به پزشکان مطالبی میآموختند.[6]
پینوشت:
[1]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، چاپ اول، مکتبة الحیدرة، بیتا، ج1، ص122.
[2]. اسراء: 93.
[3]. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، چاپ دوم، نشر اسلامی، 1404ق، ج1، ص245.
[4]. فرقان: 7.
[5]. زمر: 30.
[6]. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیهالسلام، چاپ اول، الاعلمی، بیتا، ج1، ص250.