قصه شب | انگور قصر تاریک!

12:50 - 1402/06/22

داستانی با موضوع بیان واقعه شهادت امام رضا علیه‌السلام و اهمیت جایگاه امام هشتم بین شیعیان.

به نام خدای پاکیا و مهربونیا | قصه انگور قصر تاریک

سلام بچه‌های خوب ایران، دوستای قصه های شب، شبتون بخیر.

روزای آخر ماه صفر از راه‌ رسیده و این شبا، شبای روضه و سینه ‌زنیه؛ من از همین‌جا به تموم دخترا و پسرای عزیزم که لباس مشکیاشون پوشیدن و دلشون غصه داره، شهادت امام رضا رو تسلیت میگم؛ هرجا هیئت رفتید یا توی مسجدا عزاداری کردید، حتماً همه بچه‌هایی که توی بیمارستانا مریضنم دعا کنین.

حالا بریم تا با هم قصه امشب رو بشنویم:

بازار شهر مرو شلوغ بود؛ احمد قصاب و صالح عطار دو تا دوست بودن که مغازه‌هاشون توی همین بازار کنار هم بود. مرو شهر بزرگ و پایتخت پادشاهی مأمون عباسی بود؛ اون یه حاکم حیله‌گر و بدجنس بود. اون موقع‌ها امام رضا علیه‌السلام توی شهر مدینه که هزاران کیلومتر دورتر از مرو بود، همراه خواهرشون حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها زندگی می‌کردن.

مردم اونجا عاشق امام رضا بودن؛ مأمون که این ماجرا رو می‌دونست، برای اینکه پادشاهی خودش رو قوی‌تر کنه و خودش رو جلوی مردم آدم خوب و بزرگی نشون بده، نقشه کشید تا جانشینی خودش رو به امام رضا بده؛ اینطوری مردم فکر می‌کردن که امام هشتم رو دوست داره و آدم مهربونیه.

صالح عطار خیلی مأمون رو دوست داشت، چون خودش هم مثل اون بدجنس و حیله‌گر بود. تموم چیزایی که توی مغازه‌اش می‌فروخت، یا قلابی و خراب بودن یا خیلی گرون؛ ولی احمدِ قصاب خیلی امام رضا رو دوست داشت؛ برای همین هم گوشت خوب و تازه به مردم می‌داد، هم گرون فروشی نمی‌کرد.

صبح یه روز آفتابی و گرم که مثل همیشه بازار پر از مرد و زن بود، صالح همین‌طور که جلوی مغازه نشسته بود و به احمد نگاه می‌کرد، با لبخند گفت: آهای احمد! شنیدی امام رضا جانشینی مأمون رو قبول کرده؟ مگه نمی‌گفتی مأمون ظالمه و می‌خواد امام رو نابود کنه؟ حتماً امام رضا مأمون رو قبول داره که جانشینیش رو قبول کرده دیگه! تو همیشه فکر می‌کنی هر کاری مأمون می‌کنه کار شیطونه؛ من شنیدم مأمون انقدر امام رضا رو دوست داره که خیلی وقت‌ها دعوتش می‌کنه تا با هم صحبت کنن.

احمد قصاب همین‌طور که داشت جلوی مغازه رو آب و جارو می‌زد، دست از کار کشید و با عصبانیت گفت: صالح! خودتم می‌دونی مأمون چقدر حیله‌گر و حقه بازه؛ امام رضا جانشینی رو قبول کرده، به ‌شرط اینکه به هیچ‌کس دستوری نده و هیچ آدمی ‌رو رئیس جایی نکنه؛ این شرط  به‌ خاطر اینه که همه بفهمن جانشینی رو نمی‌خواد و به‌ زور مأمون مجبور شده قبول کنه. امام هر کاری که می‌کنه برای‌ خداست، مهم براش اینه که دین خدا توی دل آدم‌ها بدرخشه؛ اما مأمون توی قلب تاریکش هر شب به فکر اینه چطور می‌تونه به دین خدا ضربه بزنه. خدا با این مهمونیای شبونه و یواشکی مامون به ما رحم کنه؛ معلوم نیست چه نقشه‌ای توی سرشه. خدایا! امام هشتم رو از اذیت‌های این پادشاه ظالم دور کن.

هنوز دعای احمد قصاب تموم نشده بود که یکی از دوستان خوب امام رضا با عجله وارد بازار شد. اون با ناراحتی زیاد و صدای بلند داد می‌زد: آهای مردم مرو! روزی سیاه‌تر از امروز وجود نداره؛ کاش آسمون گریه می‌کرد و زمین ناله می‌زد. بیچاره شدیم. خاک عزا به سرمون شد. امام هشتم از دنیا رفت. امام رضا از پیش ما رفت. واااای! بدبخت شدیم.

سعید همین‌طور که اشک می‌ریخت نزدیک‌تر اومد؛ بعد رو به احمد گفت: مأمون! بالاخره مأمون کار خودش کرد. از زبون خدمتکار خونه امام شنیدم که دیشب مأمون امام رضا رو به‌ زور وارد قصر خودش کرده؛ اون میگه با امام تا نزدیک قصر رفته؛ اما نگهبانا حضرت رضا رو تنهایی وارد کردن؛ وقتی امام هشتم از قصر بیرون اومدن، انقدر حالشون بد بوده که گفتن کسی باهاشون حرف نزنه؛ انگار مأمون بدجنس و بی‌رحم با انگور زهرآلود امام ما رو مسموم کرده.

بله بچه‌ها! تا امام رضا به خونه رسیدن، چندبار از درد و بی‌حالی روی زمین نشستن؛ معلوم بود زهر مأمون، خیلی کشنده‌ بوده.

وقتی امام هشتم به خونه رسیدن، روی زمین خوابیده بودن و با صورت عرق کرده، از درد به خودشون می‌پیچیدن؛ اما یهو یه آقا پسر نورانی و خوشبو شبیه امام رضا ظاهر شد؛ اون امام جواد علیه‌السلام، امام نهم ما بود که با ناراحتی کنار پدرشون نشستن و شروع‌کردن به گریه کردن. بله بچه‌ها! امام هشتم ما رو مأمون شهید کرد.

بعدش هم بدن امام رضا رو توی یه باغ بزرگ که نزدیکی شهر توس بود، دفن کرد. الان اونجا تبدیل به یه شهر بزرگ شده که اسمش مشهده. امیدوارم به ‌زودی با مامان و بابا، زائر کوچولوی حرم امام رضا بشید.

حالا دیگه همه‌تون رو به خدای بزرگ می‌سپارم؛ خدانگهدار.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 2 =
*****