پیشینه ولایت فقیه چیست؟

20:58 - 1391/10/14
از شروع غیبت کبری هر فقیهی که آمده است و مرجعیت را قبول کرده است یا قبول نکرده است اعتقاد به ولایت فقیه داشته است.

بعضی خواستند وانمود کنند که ولایت فقیه طرح و ابتکاری بود که امام خمینی آن را مطرح کرد و غیر از ایشان کسی مطرح نکرده است.

پاسخ این است که خیر چنین نیست از شروع غیبت کبری هر فقیهی که آمده است و مرجعیت را قبول کرده است یا قبول نکرده است اعتقاد به ولایت فقیه داشته است.

فقط یک اختلافی در این زمینه است که بعضی این ولایت را مقید به اموری خاص کرده اند و بعضی می گویند بطور مطلق فقیه همه اختیاراتی را که پیامبر و امامان معصوم داشته اند دارد.

لذا دیدگاه فقهاء به دو گونه شده است:

الف:طرفدار ولایت مطلقه

ب: دیدگاه ولایت مقیده یعنی بعضی از اختیارات معصومین را فقیه دارد

در ارتباط با قائلین به ولایت مطلقه فقیه در کتاب حکمتِ حکومت فقیه/ ممدوحی 78قطعه عبارت از کتابهای فقهاء آورده شده است که به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد داشته اند.

در بین اینها کسانی امثال شیخ مفید، محقق کرکی، کاشف الغطاء، فیض کاشانی، شیخ طوسی، میرزای قمی، علامه حلی،  صاحب جواهر، محقق صاحب شرایع، شهید اول و... به چشم می خورد. به عنوان نمونه دو سه عبارت را می آوریم برای آگاهی بیشتر به حکمتِ حکومت فقیه رجوع شود.

محقق کرکی در جامع المقاصد بحث نماز جمعه بحثی را مطرح می کند که مضمون ان این است که فقیه در عصر غیبت منصوب از طرف امام است و مردم باید او را یاری کنند و کسی حق ندارد بگوید فقیه فقط در زمینه فتاوا برای عبادت منصوب است.

بعد می گوید:بلکه فقیه از ناحیه معصومین علیهم السلام به عنوان نیابت در همه مجاری امور مسلمین نصب شده و بسیاری از ادله بر آن دلالت دارد.جامع المقاصد ص374 حکمتِ حکومت فقیه ص136

جناب کرکی درص142 نیز می گوید :علمای ما اتفاق نظر دارند که فقیه عادل داوزده امامی که جامع شرایط فتوا باشد در زمان غیبت ، در تمامی آنچه که نیابت در آن دخیل است ، از طرف ائمه هدی علیهم السلام دارای نیابت می باشد ...پس واجب است مردم اختلافات را نزد او حل کنند و نسبت به حکم او مطیع باشند ... حکمتِ حکومت فقیه/ممدوحی

مرحوم صاحب جواهر در جواهرج21ص395 بعد از بیان ادله بر ولایت مطلقه فقیه می گوید از فقهاء به نایب غیبت تعبیر شده است سپس می گوید : از عجایب ، وسوسه بعضی از افرا د در این مسئله است ، گویا اصلا از فقه چیزی نچشیده و از لحن قول ائمه چیزی نفهمیده و از اسرار ایشان به چیزی نرسیده اند و تأمل نکرده اند در این فرمایش که فرموده من فقهائ را حاکم و قاضی و حجت و خلیفه بر شما قرار داده ام.

میرزای قمی در جامع الشتات: و چون ولایت در جهات عامه برای امام علیه السلام است ، پس باید برای مجتهد که نایب او است، ثابت باشد /حکمت حکومت فقیه ص139  

دلیل ولایت فقیه

ولایت و حاکمیت فقیه جامع الشرائط بر امور مسلمین از امور عقلی است کسانی که به سراغ روایات رفته و به شیوه فقهی این بحث را دنبال کرده اند دچار خطای در روش شده اند زیرا این بحث از مسائل کلامی،عقلی ویقینی است لذا ما به صورت پرسش و پاسخ آن را مطرح می کنیم.

آیا در نظر عقل جامعه و کشوری که در آنجمعیت غالب مسلمان  هستند چه کسی باید حاکم آنها باشد؟ یک نفر مسلمان یا یک نفر غیر مسلمان؟

پاسخ این پرسش در نظر عاقلانِ منصف گر چه غیر مسلمان باشند این است که باید حاکم از بین خود مسلمین باشد اگر کسی بگوید اشکالی ندارد که غیر مسلمان هم بر کشور مسلمین حاکم شود عاقلان به او می خندند و به او نسبت عبث گویی یا حیله گری خواهند داد. پس به حکم عقل حاکم بر یک جمعیت غالب (مسلمان) باید از بین خود آنها باشد.

این حاکم مسلمان باید چگونه باشد؟ قطعا مسلمان شناسنامه ای مورد نظر نیست. آیا عقل برای او شرایطی را هم قرار می دهد یا نه؟ اینجا هم چند گزینه وجود دارد ببینیم عقل کدام را انتخاب می کند؟

1- یک نفر مسلمان ظالم جاهل بر مسلمین حاکم شود.
2- یک نفر مسلمان عادل ولی جاهل بر مسلمین حاکم شود.
3- یک نفر مسلمان ظالم عالم بر مسلمین حاکم شود.
4- یک مسلمانی که هم عادل باشد و هم عالم باشد حاکم مسلمین قرار گیرد.

سه گزینه اول را قطعا هیچ عاقلی نمی پذیرد زیرا مردم می خواهند در سایه حکومت به عدالت برسند انسان ظالم چه عالم باشد و چه جاهل چون از ظلم پرهیز نمی کند مال و جان و ناموس و آبروی مردم برای او مهم نیست پس هیچ گاه مردم به عدالت نسبی نخواهند رسید و اگر این حاکم جاهل باشد اگر به لحاظ عدل به مردم اسیب نرساند از طریق جهل او حتما مردم و جامعه آسیب می بینند پس تنها گزینه چهارم باقی می ماند.

گزینه چهارم این بود که حاکم عادل باشد و عالم عادل بودن او سبب می شود او در حکم رانی همیشه مصالح دنیا و آخرت مادی و معنوی فردی و اجتماعی داخلی و خارجی آن ملت را در نظر داشته باشد و از خود خواهی و خود کامگی پرهیز نماید شرط عدالت شرطی است که همه عاقلان گر چه غیر مسلمان خواهان آن هستند و از مسلمات است.

عالم بودن دو گونه است:

1- حاکم مسلمین در امور دین و کشور داری عالم باشد اما مجتهد نباشد.
2- خود در احکام دین و مملکت داری مجتهد باشد.

عقل کدام را می پذیرد؟ در هر کشوری در امر کشور داری و امور دینی دانشمندان و مجتهدانی هستند اگر حاکم خود از مقلدین باشد در امر کشور داری یا امور دینی فتوا و نظر کدام یک از صاحب نظران را عمل کند؟

در مسائل علمی و نظریه پردازی نظر های مختلف می تواند باشد اما در اجرا فقط یک نظر قابل اجرا است این جا است که حاکم مقلد دچار چالش می شود.

زیرا :

الف: نظر هر کس را عملی کند طرفداران دانشمندان دیگر ممکن است اعتراض نمایند
ب: به چه دلیل آن نظر درست باشد و نظرات دیگر نادرست؟ زیرا فرض این است که حاکم خود توان تشخیص نظر صحیح یا برتر را ندارد

اینجا است که عقل به میدان می آید ومی گوید باید حاکم مسلمین در کشور داری و امور دینی مجتهد باشد تا بتواند از بین نظرات مختلف در حلال و حرام و امور دینی و کشور داری بهترین نظر را انتخاب کند و برای انتخاب خود دلیل داشته باشد و بتواند از انتخاب خود دفاع نماید چنین شخصی همان «فقیه سیاسی» است یعنی عقل کسی را که در مسائل دینی (تکالیف دینی ) و کشور داری (سیاسی) مجتهد و صاحب نظر باشد برای حکومت بر مسلمین بر می گزیند

سوال دیگر این که چرا این مجتهد سیاسی باید فقیه باشد؟ چرا روانشناس نباشد ؟ چرا ریاضی دان نباشد ؟ چرا فیزیک دان یا شیمی دان یا طبیب و... نباشد؟

پاسخ این است که فرض این است که مردم کشور مسلمان هستند و تمام افعالی که در زمینه فردی یا اجتماعی انجام می گیرد یا واجب است یا مستحب یا مباح یا مکروه و یا حرام.

قرار دادی را که می خواهند ببندند یا واجب است یا مستحب یا مباح یا مکروه و یا حرام. خیابانی را که می خواهند بکشند جنگ یا صلحی را که می خواهند بپذیرند وسائل نظامی را که می خواهند بسازند یا خریداری کنند و... همه در دائره احکام تکلیفی شرع قرار می گیرد و شناسائی این احکام کار فقیه است نه فیزیک دان و نه ریاضی دان یا روان شناس و...

علاوه بر این هیچ انسانی در همه علوم مجتهد نیست پس هر مجتهدی که حکومت را به عهده بگیرد باید از مجتهدان در علوم دیگر نیز کمک بگیرد اگر فیزیک دان باشد در مملکت داری و احکام دین باید از فقیه و سیاسی کمک بگیرد و در امور طبی باید از طبیب کمک بگیرد و..

اگر این مجتهد حاکم فقیه باشد نیز باید با طبیب و فیزیک دان و جامعه شناس و.. مشاوره داشته باشد و کمک بگیرد حال عقل چه می گوید؟ کسی حاکم شود که در غالب امور باید از متخصصین دیگر کمک بخواهد یا کسی که در غالب امور حلال و حرام و سیاست خود مجتهد و صاحب نظر است ؟

در امور مملکت داری بیشترین نیاز به فقه و فقه سیاسی است تا رشته های دیگر، بنا بر این انتخاب مجتهد درفقه نیز دلیل عقلی دارد روحانی بودن نقش ندارد فقیه بودن محور است بر این اساس است که اگر یک نفر روحانی فقط فیلسوف باشد یا مفسر باشد و یا متکلم باشد محدث باشد در این جایگاه نمی تواند قرار بگیرد.

پس مسئله ولایت فقیه مطلبی کلامی است و دلیل آن قبل از روایات و مباحث شرعی عقل سلیم است.

حال اگر در اینجا یک اصل کلامی را اضافه کنیم که کلما حکم به العقل حکم به الشرع (هر داوری صریح عقلی را شرع هم تایید می کند یا هر آنچه را عقل صریح حکم کند شرع هم همان را حکم می کند) نتیجه خواهیم گرفت که شرع و دین هم فقیه عادل سیاستمدار را حاکم مسلمین می داند چه آیه و روایتی در این باب داشته باشیم یا نه؟

سوال اگر ولایت فقیه از مسائل عقلی است چرا بعضی برآن اعتراض می کنند؟

اعتراض معترضین از عقلی بودن مطلب نمی کاهد. باید توجه داشت که انسانها علاوه بر عقل غرائز نیز دارند خود خواهی و ریاست طلبی و حسادت و دیگر انگیزه های شخصی را هم دارند ضمنا فقیه عادل در مقابل زیاده خواهان و ظالمان و جاهلان می ایستد چنان که در مقابل دشمنان دین و کشور می ایستد پس این گروه ها فقیه عادل را دژی محکم در مقابل خود می دانند و تلاش می کنند این دژ را فرو ریزند گاهی خود مستقیم وارد عمل می شوند و گاه از افراد ساده یا مغرض مملکت نیز استفاده می کنند.

پس باید هوشیار باشیم و این را بدانیم که هیچ گاه کشورهای رقیب یا غیر مسلمان خیر خواه ما نیستند کسانی هم که برای رسیدن به دنیا نگاهشان به بیگانه است بدانند بیگانگان شما را برای خودشان می خواهند تاریخ مصرف که تمام شد آنگونه با شما عمل می کنند که با رضاخان قلدرو محمد رضا کردند.

مفهوم ولایت فقیه

در فقه شیعه گونه های مختلفی از ولایت وجود دارد مثل: ولایت بر کفن و دفن ونماز بر میت 2- ولایت بر انجام واجبات عبادی میت 3- ولایت بر برده گان 4- ولایت بر دارایی کودک نا بالغ 5 ولایت بر همسر 6- ولایت بر دوشیزه بالغه رشیده  7- ولایت قیومیت 8 – ولایت قصاص  9- ولایت بر کودکان سر راهی و...

دربعضی از این موارد ذکر شده ولایت و سر پرستی ولی، به دلیل ضعف و ناتوانی جسمی یا فکری یا غلبه عواطف بر کسی است که سر پرستی و در مورد او اعمال ولایت می شود اگر چه در بعض موارد فوق نیز فقیه ولایت دارد اما مقصود از ولایت فقیه هیچ یک از این موارد نیست.

سه مورد ولایت است 1-  ولایت قضاوت 2- ولایت حسبه ( آن اموری که شارع مقدس در هیچ زمانی راضی به تعطیل شدن آن نمی شود مثل ایجاد امنیت در جامعه) 3- ولایت سیاسی.

این سه قسم ولایت از اختیارات پیامبر و امام است.

قضاوت و حسبه و مدیریت سیاسی جامعه، کار پیامبر و جانشینان معصوم او است و مبحث ولایت فقیه و مطلقه بودن یا مقیده بودن آن در همین سه مورد است بحث در این است که در زمان غیبت کبری و عدم حضور امام معصوم این سه مورد ازاختیارات پیامبر و امام را فقیه عادل سیاسی بر عهده بگیرد(ولایت مطلقه فقیه) یا این که اصلا این امور به حال خود رها شوند و یا افرادی که دین شناس (فقیه ومجتهد) نیستند و عادل نیستند این امور را سر پرستی نمایند؟

عقل کدام را انتخاب می کند؟ به یقین رها کردن این امور عاقلانه نیست و هیچ جای دنیا نیز این امور را رها نکرده اند و به یقین عقل سزاوار نمی داند افراد غیر عادل و غیر عالم به احکام خدا این امور را بر عهده بگیرند پس باقی می ماند ولایت فقیه عادل سیاسی.

ولی بعضی ولایت در این سه امر را از ولایت بر صغیر و عقب افتاده گان ذهنی  جدا نکرده اند یا بهتر است بگوییم نخواسته اند جدا کنند تا راهی را برای گل آلود نمودن اوضاع جامعه داشته باشند.

ضمنا ولایت مطلقه فقیه یعنی این سه گونه ولایت را که پیامبر و امام داشته اند فقیه سیاسی هم دارد و چیزی از آن کم نمی شود. مطلقه به این معنی نیست که فقیه عادل سیاسی حق دارد هر آنچه را دوست دارد انجام دهد بلکه ولایت فقیه عادل سیاسی نیز مقید به عمل نمودن به احکام اسلام و رعایت مصالح مسلمین است فقیه عادل سیاسی تمام تلاش خود را در اجرای احکام دین بکار می برد و حق عدول از احکام شرع را ندارد. 

نایب امام زمان

می گویند چرا بعضی رهبری  را نایب امام زمان دانسته اند؟ شاید بگویند این یک نحوه چاپلوسی است.

پاسخ می دهیم که این چاپلوسی نیست بلکه عین واقعیت است امام زمان خود چنین فرموده است.

نیابت به دو گونه است:

الف: نایب خاص همانند نیابت نایبهای چهار گانه امام عصر در غیبت صغری که عبارت بودند از:

1- ابو عمرعثمان بن سعید العمری که حدود بیست سال از 260 تا 280 نیابت را به عهده داشت
2- ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید که بیست و پنج سال نایب بود از 280 تا 305
3- حسین بن روح نوبختی بیست و یک سال نایب بود از 305 تا 326
4- ابو الحسن علی بن محمد سمری که چهار سال نایب بود326 شروع و در نیمه شعبان 329 از دنیا رفت

ب: نایب عام: نیابت عام این است که فرد خاصی معین نمی شود بلکه ویژگی و صفاتی مطرح و اعلام می شود هر کس این ویژگی ها را داشت، نایب است. نایبان امام عصرعج در زمان غیبت از این نوع هستند

امام زمان که خداوند اسباب ظهورش را فراهم کند در پاسخ به سوالات اسحاق بن یعقوب کلینی برادربزرگ محمد بن یعقوب کلینی صاحب کتاب کافی فرمودند:

اما الحوادث االواقعه فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم

(وسائل ج 27 ص140 باب 11 وبحار الانوار ج2 ص90 باب 14و ج53 ص180 باب31 ج75 باب30 ص380 و کتاب الاحتجاج طبرسی ج2 ص469 احتجاج الحجه و إعلام الوری ص452 فصل سوم کتاب الخرائج ج3/  1113 و کتاب الغیبه /شیخ طوسی ص290 فصل 4 و کشف الغمه ج2 ص531 فصل 3 کمال الدین ج2 ص483 باب 45 و منتخب الانوار ص122 فصل 9 )

در مورد رخدادهای و حوادث اجتماعی پس مراجعه نمایید به سیراب شده گان از حدیث ما(فقها) پس حقیقتا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.

مراد از حوادث رخدادهای اجتماعی است وقایعی که مسلمین در آن دچار سرگردانی می شوند مثل جنگ و صلح ها، فتنه ها ، رابطه ها، تحریم و قطع ارتباط ها و...

در این حدیث شریف سخن در مورد حلال و حرام و احکام نیست، حضرت نفرموده است حکم حوادث را از آنها بپرسید بلکه می فرماید در خود حوادث به حجتها یا نایبان من مراجعه کنید آنگاه که انسان نمی داند باید چه کند و چه موضعی بگیرد.

روات حدیث فقیهان هستند واژه روات به معنای کسی که حدیثی را نقل کند (محدث) نیست بلکه کسی راوی حدیث ائمه است که از علوم و سخنان آنها سیر آب شده باشد و در کلام آنان تفکر نموده باشد چنین کسی همان عالم و مجتهد فقیه سیاسی است پس فقیه سیاسی در رخدادهای اجتماعی حجت امام زمان بر مردم رهبری چنین فردی را بپذیرند.

ممکن است گفته شود واژه سیاسی را از کجای حدیث بدست آوردید؟

می گوییم حوادث واقعه احکام دین نیستند رخدادهای اجتماعی هستند و کسی در رخدادهای اجتماعی می تواند خوب تصمیم بگیرد و خوب رهبری کند که خود فردی اجتماعی و سیاسی باشد لذا اعلمیت در ولی فقیه نیز اعلمیت در مسائل اجتماعی و سیاسی است اگر امر دائر باشد بین مجتهدِ فقیهی که در مسائل سیاسی و اجتماعی اعلم است و بین کسی که در مسائل فقهی محض اعلم است برای رهبری و نیابت از امام زمان مجتهد سیاسی مقدم است و این مطلب روشن است.

علاوه بر این حدیث احادیث دیگری نیز به این مضمون هست به همین جهت است که در تمام مدت طولانی غیبت کبری علمای شیعه فقیه عادل سیاسی شیعه را نایب امام زمان می دانسته اند و منابع فقهی از فراوانی این تعبیر موج می زند

تنفیذ رای مردم از جانب ولی فقیه

گفته اند مردم بیست میلیون یا بیشتر به کسی رای داده اند به چه دلیل تا رهبر آن را تنفیذ نکند اعتبار ندارد؟ نظر یک نفر یک طرف و نظر همه مردم در طرف دیگر!

پاسخ:ظاهر این مطلب این است که عادلانه نیست و مقصود گویندگان نیز دیکتاتوری جلوه دادن ولایت فقیه است اما باید توجه داشت که نظر عادل با نظر فرد غیر عادل فرق دارد نظر عالم و متخصص با نظر غیر عالم و متخصص متفاوت است

درست است که که تا ولی فقیه اراء مردم را تنفیذ نکند رای مردم اعتبار ندارداما این خواسته خود مردم است مردم به قانون اساسی رای داده اند و در قانون اساسی مطرح شده است که با تنفیذ ولی فقیه رای مردم معتبر می شود و منتخب مردم رئیس جمهور می شود و مردم کشور چه آنها که به نفر اول رای داده اند و چه آنها که منتخبشان رای نیاورده و آنها که احیانا رای نداده اند همه قانون اساسی را پذیرفته اند و با رای خود ان را امضا کرده و پایبندی خود را به آن اعلام نموده اند.

علاوه بر آن با رای به خبرگان منتخب ملت نیز جایگاه ولایت و تنفیذ حکم رئیس جمهور را پذیرفته اند. اگر کسی بگوید این قانون نادرست است می گوییم خیر چنین نیست زیرا این کار برای این است که اگر احیانا فردی نا لایق از راهی احساسات را تحریک کرد و رای مردم را به سمت خود جلب کرد و ولی فقیه که عالمی سیاسی است متوجه شد مانع خسارت به مردم و کشور شود.

شبیه این مورد را در شرع داریم انجا که دختر و دوشیزه بدون اذن پدر نمی تواند ازدواج کند چرا / پدر یک مرد است و مردها مردهای آینده را بهتر می شناسند از طرفی پدر است و غالبا پدران، دلسوز فرزندان خود هستند و نمی خواهند به فرزندشان خسارت برسد پس شرع به نفع دوشیزگان در ازدواج آنها اذن پدر را شرط نموده است.

مثال دیگر چک های دو امضایی است  صاحب کارخانه یا مال برای چک های حساب شرکت خود با بانک قرار می گذارد که در صورتی بانک مبلغ چک را پرداخت نماید که علاوه بر امضای مسئول امر مالی شرکت خود امضای صاحب کارخانه یا شرکت را هم داشته باشد تا مبادا سئول مالی اموال او را تلف کند یا علاوه بر امضای صاحب کارخانه امضای مشاور خود را هم داشته باشد تا اگر کلاه سرش رفته باشد مشاور متوجه شود و مانع شود

رای به خبرگان رهبری و معنای آن

امروزه رای دادن همان بیعت نمودن است بیعت از ریشه بیع است و بیع یا قرار داد یا پیمان خرید و فروش از قرار دادها وعقد های لازم است که لزوم وفا دارد یعنی هر گاه خرید و فروشی را دو نفر عاقل و بالغ غیر محجور از روی آگاهی و اختیار خود، و بدون مکر و خدعه انجام دادند.لازم الوفا است وقابل شکستن نیست. خداوند در قران نیز بیعت را نوعی معامله و بیع دانسته است.
فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِكُمُ الَّذِى بَایَعْتُم بِه (توبه 111 )

در عصر رسالت به دلیل مشخص بودن پیامبر یا امام، بیعت با پیامبر یا امام فقط به معنای فرمانبری و اطاعت و فراهم آوردن شرائط حاکمیت برای  پیامبر و امام بود ودر عصر غیبت کبری رای دادن (بیعت) مردم به خبرگان دو ویژگی دارد:

الف :مردم به خبرگان رای می دهند تا خبرگان به عنوان کار شناس دینی برترین فقیه مدیر و سیاستمدار را از بین فقیهان شناسایی و اعلام نمایند.

پس از شناسائی مجتهد عادل سیاسی از جانب گروه مجتهدان عادل سیاسی (خبرگان) دیگر مردم حق اعتراض به انتخاب خبرگان را ندارند و بر اساس رایی که به خبرگان داده اند باید به انتخاب آنها تن دهند و راضی باشند.

ب: اعلام اطاعت و فرمانبری از منتخب خبرگان وفراهم آوردن شرایط حاکمیت برای اواست

نتیجه: رای مردم به خبرگان رای (بیعت)مردم به ولی فقیه است اما با واسطهء خبرگان، خبرگان که رهبر را برگزیدند نیز نوعی بیعت با رهبر نموده اند، یعنی تعهد نموده اند که در مواقع مختلف فرمانبر رهبر باشند و حمایت بی دریغ خود از رهبر را اعلام نمایند اگر خبرگان این وظیفه خود را به خوبی انجام دهد به دلیل این که هر یک از افراد خبره در منطقه و استان خود از معروفین است ونفوذ کلمه دارد در تمام کشور وحدت و انسجام ایجاد می شود

نکته: چون بیعت از عقدهای لازم است و عقلا و شرعا و قانونا لزوم وفا دارد هیچ یک از افراد خبرگان نمی تواند پس از انتخاب رهبر و رای به او از بیعت خود بر گردد مگر این که رهبر شرائط خود را از دست بدهد مثلا دچار فراموشی شود یا از عدالت خارج شود

چون بیعت از عقد های لازم است هیچ یک از افراد مردم نمی توانند بیعت با واسطه خود (رأی به خبرگان) به رهبر را بشکنند

بعد از بیعت با پیامبر یا امام معصوم یا فقیه عادل همان طور که خداوند نیز در قران گفته است کسی حق شکستن آن را ندارد بلکه مردم با کمک رهبر حق مقابله با بیعت (پیمان) شکنان را دارند.در قران سوره توبه می فرماید: وَ إِن نَّكَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فىِ دِینِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئمَّةَ الْكُفْرِ  إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ(12) هر گاه بعد از پیمان بستن، پیمان خود را شکسند و با  شما در دین مقابله کردند پس شما با پیشوایان کفر بجنگید آنان (پایبند) تابع پیمان نیستند

أَ لَا تُقَتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَیْمَنَهُمْ وَ هَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ  أَ تخَْشَوْنَهُمْ  فَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تخَْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ(13 )

توهین و اعتراض به رهبر

آیا می توان به رهبر توهین کرد؟ آیا می توان به رهبر انتقاد کرد؟

بعضی که با اسلام آشنایی ندارند و سخنان عجیب می زنند در مورد توهین باید گفت به هیچ کسی نمی شود توهین کرد یا فحاشی کرد رهبر باشد یا غیر رهبر.

در جنگ صفین امیر مومنان دید بعضی از افراد لشکرش فحاشی می کنند فرمود چرا چنین سخنانی زشت را می گویید؟ گفتند : یا علی به لشگریان معاویه فحش می دهیم (که باطل و ستمگر اند) حضرت فرمود: { مهم این نیست که با چه کسی هستید بلکه} من دوست ندارم که شما (که در لشکر من هستید) فحش بدهید «اِنِّی اَکرِهُ اَن تَکُونُوا سَبَّابِین».

کسانی که به رهبری یا هرفرد مومن و خدمت گزاری توهین می کنند از ادب اسلامی که بهره ای ندارند از اداب انسانی هم بی بهره هستند انسانیت و انصاف اقتضا می کند که انسان رفتارهای هرز از خود نشان ندهد و خود را کنترل کند.

اما بعضی که توجه به مطلب فوق داشته اند می گویند چرا رهبر فوق اعتراض است؟ چرا نمیشود به رهبری اعتراض نمود؟

پاسخ: هیچ کس رهبر و ولی فقیه را معصوم نمی داند و رهبر مصون از اعتراض نیست فقط پیامبران و دوازده امام و بانو فاطمه زهرا علیهم السلام مصون از خطا هستند و در نتیجه نباید مورد اعتراض قرار گیرند اما هر کسی شأنی دارد و بعضی اعتراض ها از ریشه نادرست است

مثلا یک نفر بیمار بگوید من به آقای پزشک اعتراض دارم چرا زیرا دارویی که او داده است تلخ است یا با بی رحمی بدن کسی را برای جراحی شکافته است یا غیر آن ...وقتی این حرف را با پزشکی دیگر در میان بگذارند به این اعتراض می خندد زیرا در چنین موردی اعتراض از امور تخصصی است.
یک پزشک قلب یا جراح می تواند به کسی که هم رشته  او است اعتراض کند که در طبابت یا جراحی خطا کرده ای یک مهندس ساختمان می تواند به یک مهندس ساختمان اعتراض کند که تو معیارهای مهندسی را نادیده گرفته ای.

در مورد اعتراض به رهبر نیز مطلب چنین است رهبر فوق اعتراض نیست اما او یک متخصص در فقه و سیاست است اعتراض به او نیز تخصصی است

ثانیا شیوه اعتراض به او این نیست که در مجالس عمومی و نزد عموم مردم به او اعتراض شود بلکه باید نزد او برود و سخن خود را بگوید چه بسا رهبر دلائلی برای نظر خود داشته باشد یا از امور و شرائطی با خبر باشد که این معترض در جریان نیست لذا با مطلع شدن از مطلب دیدگاه معترض عوض می شود و یا دیدگاه معترض درست است و نظر رهبر عوض می شود و یا هیچ کدام از سخن دیگری قانع نمی شوند در این صورت راه عقلایی این است که معترض سکوت کند زیرا وظیفه شرعی خود را انجام داده است و در مجامع عمومی اعتراض کردن به صلاح جامعه نیست.

در این زمینه مجلس خبرگان رهبری که همه مجتهد و متخصص هستند این وظیفه را به انجام می رسانند و ناظر اعمال رهبر هستند اگر دیگران نیز پیشنهاد یا انتقادی داشته باشند از طریق خبرگان می توانند آن را به رهبر برسانند.

نکته: باید توجه داشت که در هر کشوری اعتراض به رهبر با اعتراض به مردم  عادی متفاوت است و مطلب فوق مخصوص ایران نیست.

ولی فقیه و مصونیت از خطا

آیا رهبر در تصمیم های خود خطا نمی کند؟ اگر ممکن است خطا کند پس چرا باید همه مطیع فرمان او باشند؟

پاسخ: ما انسانها هر چقدر هم که توان علمی بالایی داشته باشیم همه حقایق عالم را نمی دانیم و دانش ما محدود است اضافه می کنیم به کمی دانش این مطلب را که در آن قسمتی هم که می دانیم ممکن است در چینش مقدمات دلیل خود دچار خطا شویم.

اما هر چه دانش انسان بیشتر باشد و دقت بیشتری بنماید و از خدا هم کمک بگیرد خطای انسان کمتر می شود. به اعتقاد ما شیعیان، فقط پیامبران و امامان خطا نمی کنند، آن هم به این دلیل که خداوند مانع خطای آنها می شود اگر آنها دچار خطا شوند غرض از بعثت آنها نقض می شود. تفصیل این بحث در علم کلام است.

بر این اساس رهبر هم ممکن است خطا کند اما از آنجایی که رهبر از بین مجتهدین (فقیهان) سیاسی انتخاب می شود و از برترین فقیهان سیاسی است خطای او نسبت به دیگران کمتر است.

اما این که چرا باید همه مطیع او باشند؟

ما یک خانواده پنج نفره هستیم برای نقاشی ساختمان خود نقاش آوردیم برای انتخاب رنگ از اعضای خانواده نظر سنجی کردم هر کس نظری غیر از دیگری داد و با دلیل دیگری قانع نشد بر آورده کردن خواست همه نیز ممکن نبود. اینجا نقش پیروی از رهبر و مدیر جامعه بیشتر برای من آشکار شد مسلما چنین صحنه ای برای خواننده هم به وجود آمده است.

کارهای اجتماعی هم همین گونه است انتخاب بسیار سخت است و ممکن است گاهی بهترین انتخاب شود و گاهی نیز بهترین انتخاب نشود اما بالاخره خوب یا خوب تر انتخاب می شود. آنچه مهم است این است که کار اجتماعی به دلیل وجود سلیقه های مختلف بر زمین نماند و به علت وجود سلائق مختلف نظم جامعه بر هم نخورد.

لذا بعد از انتخاب یا اعلام نظر از طرف ولی فقیه همه باید تابع شوند تا امور اجتماعی بتواند روند خود را در جامعه طی کند و اختلال به وجود نیاید پس هر کس دلسوز کشور و مسائل اجتماعی باشد مصالح اجتماعی اقتضا میکند که بعد از اعلام نظر رهبر ساکت شود و اطاعت نماید مگر کسی که دنبال به هم زدن نظم اجتماع باشد.

پس لزوم اطاعت همگان به دلیل مصونیت از خطا نیست بلکه:

الف : به دلیل تخصص بالاتر رهبر در مسائل اجتماعی خطای او بسیار کم  است

ب: حفظ نظم و مصالح اجتماعی اقتضا می کند که حتی در مورد خطا نیز (که معمولا فاحش نیست) همه مطیع باشند.

سید عباس طباطبایی فر
 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 7 =
*****