آيا عقل به تنهايي نميتواند مسائل فقهي زندگي را حل و فصل نمايد و اساساً چه نيازي به تعاليم اسلامي داريم؟
پاسخ :
در پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد.
1. دين مقدس اسلام با عقل و فطرت انساني مطابق است و عقايد و احكام آن مخالف عقل قطعي نميباشد؛ بنابراين هر چه عقل به طور قطع حكم كند، مورد قبول است، ولي اينگونه نيست كه تمام مسائل با عقل قابل درك باشد؛ چون بسياري از مسائل وجود دارد كه فراتر از عقل انسان است و عقل از درك حقيقت آن عاجز است و راهي براي فهم و دستيابي به آن مسائل جز از طريق وحي، نبوت و امامت ممكن نيست. گرچه حوزه و دامنة بهرهوري از عقل بسيار وسيع است؛ ولي به هرحال محدود بوده و داراي حد و مرز است و ممكن است به نقطهاي برسد كه عقل و تفكر متوقف شوند، چنان كه در تفكر و انديشيدن در ذات مقدس خداوند متعال عقل و تعقل راه به جايي نميبرد.[1]
2. اصول معارف قرآن كريم و روايات با مسائل مسلّم عقلي مطابق است و قرآن كريم همواره انسانها را به تعقل و درست انديشي دعوت ميكند و در آيات فراواني منكران خود را افراد جاهل و بيعقل معرفي مينمايد: (و اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)؛[2] بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده ميكند!، آيات (خود) را براي شما بيان كرديم، شايد انديشه و تعقل كنيد! ».
3. رابطه معارف برگرفته از قرآن و به طور كلي متون نقلي (اعم از قرآن و حديث) نسبت به عقل قطعي به سهگونه است:
الف. معارفي كه «عقل قطعي» توان شناخت آن را ندارد و از اينرو نه از جهت نفي و نه جانب اثبات، درباره آن حكمي ندارد وظيفه او در برابر اينگونه معارف، فقط گوش فرادادن و پذيرش پيام دين است. مانند فرمان به انجام بعضي از فروعات شرعي، مثل حج، وضو، نكاح و احكام ازدواج و...
ب. معارفي كه «عقل قطعي» توان شناخت آن را دارد و حكم به «تصويب و تأييد آن ميكند؛ در اين صورت برهان عقلي در كنار قرآن و يا متون نقلي ديگر، سخنگو و پيامآور دين خداست.
ج. معارفي كه «عقل قطعي» توان شناخت آن را دارد، ولي درباره آن به «تخطئه و تكذيب» حكم ميكند؛ يعني برهان عقلي قطعي برخلاف ظاهر قرآن يا سنّت (كه احتمال معناي ديگري در آن هست) ميباشد، در اين صورت پيام عقل مقدم است مثل اين كه عقل جسميت و داشتن دست را از خداوند نفي كند، پس اگر ظاهر آيهاي اين امور را براي خداوند اثبات كند، نميتوان به آن ظاهر عمل كرد يا اعتقاد و باور داشت.[3]
5. «عقل قطعي» با «نص قرآن» كه آن هم قطعي است، هرگز تعارضي ندارد، ولي عقل غير قطعي (مثل گمان خاص از علوم تجربي و...) اگر با نص قرآن تعارضي پيدا كرد در اين صورت، روشن است كه نص قرآن كه قطعي است مقدم ميباشد.[4]
بنابراين، با توجه به نكاتي كه گذشت از آن جا كه عقل انسانهاي مادي محدود بوده و توانايي درك برخي مسائل را ندارد و از اخبار آينده و اسرار غيب و مصالح انسانها عاجز است و به طور طبيعي تحت تأثير وسوسههاي شياطين انسي و جني قرار ميگيرد و از هواهاي نفساني نيز گاهي خط و دستور ميگيرد به تنهايي نميتوان به آن تكيه نمود و به همت او اكتفا كرد و در چنين مواردي كه عقل، قدرت درك برخي مسائل و مصالح انسان را ندارد وحي در قالب تعاليم قرآني و اسلامي به كمك انسان ميشتابد و دست او را ميگيرد و در تاريكيهاي مطلق همچون چراغي فروزان راهنماي او ميشود و او را با احتياط و به سلامت به سرمنزل مقصود ميرساند و عقل او را شكوفا ميكند.
و امروز اگر به جوامعي كه با تكيه بر عقل تنها، خواستهاند مشكلات اجتماعي و خانوادگي خويش را حل و فصل كنند، نگاهي بيفكنيم اهميت شرع و تعاليم و آموزههاي ديني را بيشتر درك خواهيم كرد.[5]
علامه طباطبايي (رحمةالله) در تفسير آيه 213، سوره بقره، ميگويد: «... عقلي كه به صلاح و كمال دعوت ميكند، عقل عملي است، يعني عقلي كه به خوبي و بدي و وجوب و جواز حكم ميكند نه آن كه حقايق اشياء را درك مينمايد و عقل عملي مقدمات حكمش را از احساسات باطني ميگيرد و احساساتي كه در ابتداي زندگي انسان فعليت دارد همان احساسات قواي شهوت و غضب است، ولي نيروي عقل قدسي در آن اوان هنوز به فعليت نرسيده است و چنين احساساتي باعث اختلاف ميشود و فعليت آنها مانع از اين است كه قوه عقل انسان از حال استعداد خارج شده و به فعليت برسد و چنين معنايي در حالات انسان نمايان است، به همين جهت هر فرد يا جمعيتي كه از تربيت صحيح محروم بماند با اين كه فاقد عقل و فطرت نيست به توحش و بربريت برميگردد. بنابراين، عقل بايد از طرف خداوند متعال بوسيلة وحي و نبوت تأييد شود».[6]
پس وقتي عقل به تنهايي نمي تواند همه امور را درک کند نياز به کمک وحي و تعاليم ديني داريم که پيامبر اکرم(ص) يا ائمه عليهم السلام براي ما بيان کرده اند. خصوصاً در مسائل زندگي که اسلام به نکات بسيار ريز توجه داشته است که گاهي هنوز هم از نظر روانشناسان مخفي است.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. محمد حسينزاده، مباني معرفت ديني، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) چاپ اول، 1379.
2. عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، قم، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزة علميه، چاپ اول، 1379.
[1] . ر.ک: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ سوم، 1390ق، ج1، ص47.
[2] . حديد / 17.
[3] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1378، ج1، ص57، 162،175.
[4] . ر.ك: همان.
[5] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت، قم، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1379، ص345؛ مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، چاپ اول، 1367، ج1ـ3، ص448.
[6] . ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، همان، ص148.
منبع:سایت اندیشه قم