آیت الله محمد مؤمن در پاسخ به سئوالات هفته نامه پنجره در باب التزام عملی و اعتقاد قلبی به ولایت فقیه گفت: اگر كسی خود را ملتزم به ولایت بداند، قهرا عمل به دستورات ولی فقیه و قانون را سرلوحه اعمال خویش قرار خواهد داد.
بنابر این گزارش به اعتقاد آیةالله مؤمن، زمانی این شبهات مطرح میشود كه فرد، حكومت را با حاكمان دنیایی فعلی مقایسه كند. حاكمانی كه دغدغه احكام الهی و شرعی را ندارند. برای همین، وقتی كسی زورش از همه بیشتر بود، به حكومت میرسد و زورمداری، دلیل اصلی حاكمیت است. ولی در ایران به دلیل اینكه صفت عدالت از عمق جان ولی فقیه برمیخیزد و در صورتیكه یك لحظه هوای نفس به وی غلبه كند، فاقد این صفت میشود، چنین مسائلی نوعا جای طرح ندارد.
مهمترین نكات طرح شده در این گفتگو به شرح زیر است:
* موضوع، كاملا مشهود و آشكار است. این مباحث چون مباحث فقهی مفصل میطلبد، شاید فرصت آن در این اندك مهیا نباشد. ولی وقتی در مقام بیان معنای ولایت فقیه جستوجو كنیم، میبینیم در تقریرات مرحوم حضرت امام مباحثی از این دست فراوان است. چیزی كه ما در آنجا میخوانیم، چیز دیگری غیر از ولایت و امامت رسول گرامی و ائمه اطهار نمیبینیم. این ولایت بهجز سرپرستی امت، موضوع دیگری نیست. در روایات هم وارد شده است كه به فقها شأنی از شئون آن بزرگواران اعطا شده. از جهت این است كه فقها متصدی امر نشدهاند و بهعنوان متولی امر در روایات مطرح هستند.
* اینكه ولایت فقیه شعبهای از شعبات ولایت ائمهاطهار و رسولالله است، در فقه مسبوق به سابقه است. در مباحث ولایت فقیه، مرحوم امام در كتاب البیع مباحث را واضح بیان كردهاند. بزرگواران دیگری هم در اینباره تقریرات و فرمایشات فراوانی دارند. منتها این سخنان را مفصل بیان نكردهاند. در اصل از زمان مرحوم شیخ، عین این مسئله مطرح شده است. در تعابیر فقهی البته موضوع «موكول العلل الی الحاكم» مطرح شده. این را باید دقت كرد. منتها چون آن بزرگواران همیشه در زمان تقیه بودهاند و حكومت از آن زمان در دست غیر شیعه بوده است، نمیتوانستند مفهوم «حاكم» را بهصورت مبسوط بیان كنند و تفصیلات این موضوع در كلمات علما نیست، با این حال فراوان میبینیم كه اشارتا این موضوع در كلام آن بزرگواران وجود دارد.
* حال در مورد التزام عملی، ببینید اگر كسی ملتزم به ولایت فقیه باشد، جایی، تخلف از دستورات، از وی سر نمیزند. یعنی اینطور حساب كنید اگر كسی ملتزم به ولایت و فرمایشات رسول گرامی اسلام، باشد هیچجا از فرمایشات آن بزرگوار تخلف نمیكند و دیگر شما نمیبینید جایی بر خلاف دستورات ایشان رفتار كند. با این همه، میتوان اینطور برداشت كرد كه میتوان بین التزام عملی و اعتقاد قلبی در این خصوص، تفكیك قائل شد.
* البته موضوعی كه مطرح شده است قطعا بررسی در مقام عمل است، نه حرفی كه تنها به زبان گفته شود. شما ببینید در صدر اسلام نیز منافقان در زمان رسول، اظهار ایمان و ارادت و التزام به زبان میكردند، ولی عملا كار دیگری انجام میدادند. عمل، اصلیترین ملاك است. اگر كسی گوش به فرمان رسول و حضرت امیرالمؤمنین باشد، در مقام عمل، قهرا در راه آنها قدم برمیدارد. پس اگر كسی ولایت مجتهد را قبول داشته باشد، در مقام عمل نیز به همان راه میرود كه ولی فقیه میگوید. یعنی التزام عملی نیز به دستورات پیدا میكند.
* در مورد رابطه «اطاعت از دستورات حكومتی» با اطاعت از قانون باید گفت كه قانون را باید كاملا پذیرفت. قانون حرف خودش را دارد. ببینید! در قانوناساسی كشور و یا سایر قوانین، موضوعی كه مورد بحث ماست، بهعنوان «ولایت مطلقه فقیه» مطرح شده است. باید این را در نظر داشت كه قانون فقط مصوبات مجلس نیست. در بحث استثناهایی كه در وضع قوانین وجود دارد، مجمع تشخیص مصلحت نیز مصوباتی دارد؛ آنها نیز قانون است. در برخی جاها نیز دستورات خاصی از طریق ولی امر صادر میشود كه آنها نیز قانون است. اینها را ما در قانون اساسی خود داریم. پس باید به این نكته توجه داشت كسی كه ملتزم است، باید به كلیه اینها كه قانون هستند، ملتزم باشد. حال چه دستورات حكومتی ولی فقیه باشد یا قوانین دیگر. منتها برخی از افراد كه تعدادی از قوانین را قبول دارند و تعداد دیگری را قبول ندارند، ملتزم حساب نمیشوند.
* اما در مورد شبهه قیاس ولایت فقیه با ولایت رسول الله، ببینید! چیزهایی كه در سایتهای خارجی میآید، بر اساس حكومتهای عالم است كه جنبه الهی در آنها نیست. در آن حكومتها، هر كس زورش برسد، حاكم میشود و هر كار دوست داشت، میكند. ولی در مسائل شرعی، فرض كنید اگر كسی رهبر شود، شروطی دارد. یكی از شروط اصلی این فرد، اجتهاد است كه همان شرط علمی است و دیگری عدالت است كه در ذات شخص، قائم است. اگر جایی هوای نفسانی بر رفتار این شخص حاكم شود، وی خود به خود جنبه رهبریاش را از دست میدهد، چون صفت عدالت را از دست داده است.