حجاب هرچند میتواند به علل واهی و توجیهناپذیر مختلفی مورد غفلت قرار بگیرد؛ ولی حجابستیزی غرب و اصرار تاریخی آنان برای حجابزدایی، معنادار بوده و نمیتوان آن را به ترجیح دادن یک گونه از زیست فرهنگی بر گونه دیگر تقلیل داد.
در مقوله حجاب، پرسش اساسی این است که چرا غرب حجاب را سرکوب میکند؟
چرا هیچیک از زنان مطرح و مشهور غربی، حق پوشش نداشته و بر اساس پروتکلهای تحمیلی، بخشی از بدن آنان باید برهنه باشد، حالآنکه دین رسمی غرب مسیحیت است و پسندیده بودن حجاب جزئی جداناپذیر از احکام بهجامانده از مسیحیت است؟
پاسخ این است که:
اولاً: حجاب یکی از چند حکم مشترک میان تمامی ادیان توحیدی است و در این خصوص اسلام تأکید بیشتری دارد. هرگونه بها دادن به حجاب، زمینه را برای فهم درست از اسلام در دنیای غرب فراهم میکند. غرب تاکنون با توسل به حجابهراسی توانسته است زمینه اقبال به اسلام را محدود کند.
ثانیاً: در اختلافافکنی میان ادیان و وانمود کردن دین مسیحیت به عنوان دین پیشرفته و اسلام به عنوان دین افراطی و تندرو، حجاب میتواند نقشی بازدارنده داشته باشد. حجاب این توانایی را دارد که بر جوهره مشترک ادیان تأکید و در کنار تفاوتهای مهم، نقش یک مشترک اجتماعی و عرفی را بر عهده بگیرد؛ اما تقابلگرایان و مدافعان برخورد تمدنها، خواهان چنین چیزی نیستند.
ثالثاً: حجاب یکی از روشنترین نمادهای حضور دین در عرصه اجتماع است که مقامات غربی از آن وحشت دارند. غرب مظاهر دینداری و نمادهای آن را تنها در جایی میپذیرد که تحریف شده باشد، همانند کلیسا و حتی شخص پاپ که محصور در میان خواست و اراده مقامات غربی است؛ اما حجاب نمادی است که قابل تحریف از سوی سیاستمداران نیست و آنها این امکان را ندارند که در ماهیت و مفهوم آن دست ببرند!
ازاینروی غرب تمامیتخواه و مستبد، یک مقوله دینی همانند حجاب را که نتواند مدیریت آن را در دست بگیرد بر نمیتابد!